امیرعلی جهاندار: سنگبنای همه نظریات توسعه مساله اقتصاد بود و به واسطه آن اکثر ایدههایی که برای کشورهای مختلف داده میشد تا به سمت توسعهیافتگی حرکت کنند، راهکارهای اقتصادی بود و به صورت کلی «توسعه اقتصادی» ایده رو به جلوی آمریکا برای کشورهای شرقی بود. در این بین دولت هاشمی بعد از جنگ تحمیلی آغازگر مسیر توسعه اقتصادی در ایران بود. مدلی از توسعه که در آن رشد اقتصادی منجر به توسعهیافتگی میشود. ایده مدل خطی رشد که منجر به رشد اقتصادی و آن نیز منجر به توسعه میشود اگرچه 40 سال پیش در بین اندیشمندان توسعه، منسوخ شده بود اما هاشمی این مدل را با سیاستهای تعدیل اقتصادی به کار گرفت تا ایران را به سمت توسعهیافتگی سوق دهد. ثمره مسیر طی شده هاشمی البته شکاف طبقاتی، ایجاد طبقه مرفه و تورم 50 درصدی بود و همان وضعیت نابسامان اقتصادی باعث شد مردم نگاه اقتصادی هاشمی را در دوم خرداد طرد کنند. هاشمی و روحانی در سالهای 91 و 92 دولت را متهم به ناکارآمدی کرده و تنها راه نجات کشور از بحران را ایده مدیریتی خود برای اداره کشور میدانستند. آنها جزء حداکثری ماجرا را از سوءمدیریت دولت و جزء حداقلی را از تحریم و عوامل بیرونی میدانستند و معتقد بودند اگر ایده مدیریتی تکنوکراتیک آنها جایگزین ایده فعلی شود، مشکلات کشور نیز حل خواهد شد و کشور به ثبات و رونق خواهد رسید. روحانی با پشتوانه سیاسی هاشمی و خاتمی و البته معجزه اصولگرایی روی کار آمد اما ایده روحانی برای اداره کشور بعد از 24 سال همان ایدهای بود که هاشمی در سال 68 با آن میخواست کشور را متحول کند با این تفاوت که این بار همهچیز کشور به یک مذاکره گره زده شده بود. مفروض اصلی این ایده آن بود که «همگرایی و تعامل با کشور توسعهیافته و اقمارش منجر به توسعه خواهد شد» و در این مسیر آمریکا مهمترین کشور توسعه یافته و به عبارتی کدخدای دنیاست که همگرایی با او بیشترین ثمره را خواهد داشت. برای این مفروض روحانی، هاشمی و همراهانشان چند نتیجه هم داشتند که مهمترین آنها عبارت بود از:
1- کاهش تورم و خروج از رکود
2- رونق بازار کسب و کار و فعال شدن چرخ صنعت کشور
3- افزایش تولید ناخالص داخلی و تولید ملی، افزایش سرانه درآمد و ثروت ملی
4- رشد اقتصادی
5- رفاه عمومی و بهرهمندی بهتر ایرانیان از زندگی
اینها اهداف مرتبطی هم هستند که هر یک نتیجه دیگری خواهد بود و اگر دولت بتواند به یکی دست یابد به دیگری دست خواهد یافت. بررسی این شاخصهها خود میتواند دلیلی بر کارآمدی یا ناکارآمدی ایده هاشمی برای اداره کشور باشد.
در این میان بهرغم کاهش تورم در دولت روحانی، سیاستهای خروج از رکود دولت چندان جواب نداده و چرخ صنعت کشور در حقیقت هنوز نچرخیده است اما همگرایی دولت با آمریکا و نمایندگان اقماریاش در منطقه از جمله عربستان و توطئه آنها علیه ایران منجر به نصف شدن درآمد ملی کشور از حوزه نفتی شد که اصلیترین بخش درآمد ملی کشور را به خود اختصاص میدهد؛ اگرچه آمارها نشان میدهد در 2 سال گذشته تراز تجاری ایران هر روز بیشتر به سمت منفی شدن میل میکند و به عبارتی واردات افزایش یافته و صادرات که منبع درآمد ملی است کاهش پیدا میکند.
وضعیت موجود باعث شده نقدها به دولت افزایش یابد و ایده دولت برای اداره کشور را شکستخورده بدانند اما شاهبیت این شکست را هاشمی، خود در لابهلای سخنرانیاش در بین اعضای صندوق صنعت و تجارت جوانان بیان کرد. هاشمی در این جلسه ضمن انتقاد از اینکه با پول و رسانه میخواهند دولت را ناکارآمد جلوه دهند، گفت: «منابع درآمدی کشور بشدت کاهش پیدا کرده».
این سخن هاشمی یعنی مهر ابطال هاشمی برای ایده خودش در مدیریت کشور که نه به افزایش تولید ملی و درآمد ملی منجر میشود، نه انباشت ثروت را به همراه دارد و نه رفاه عمومی را به ارمغان میآورد.