دکتر جواد حقگو: تغییرات اقلیمی، گرم شدن زمین و خشکسالیهای پی در پی در مناطق گوناگون جهان سبب شده بسیاری از صاحبنظران و کارشناسان مسائل بینالمللی، منازعات دهههای آتی را منازعاتی برای تسلط بر منابع آب قلمداد کنند. با این حال پیشبینیهایی از این دست چیزی از اهمیت متغیری چون انرژی در شکل دادن به آینده تحولات جهانی و منطقهای نمیکاهد. سالهای سال است درگیریهایی پراکنده یا گسترده بر سر منابع انرژی درمیگیرد و این متغیر نقش عمدهای را در طیف وسیعی از رفتارهای دولتها از تعامل گرفته تا تنازع ایفا میکند. تقویت پیوندهای راهبردی 2 قدرت شرقی یعنی چین و روسیه بویژه در سالهای اخیر تا حد زیادی ناشی از «همتکمیلی» نیازها و مزیتهای متقابل است که این دو را صرفنظر از دغدغههای امنیتی مشترک، همکاریهای نظامی، مبادلات تجاری، مالی و فنی، اهداف مرتبط با هماوردی با قدرتهای غربی و... از طریق لولههای انتقال نفت و گاز نیز به هم پیوند میدهد و موجب همگرایی 2 کشور و نزدیکی بیش از پیش آنها شده است.
در برابر، تنازعات گوناگونی بر سر منابع انرژی درمیگیرد که روی دیگر سکه این متغیر تعیینکننده است و بر همکاریها سایه میافکند تا جایی که مساله تامین انرژی و ثبات بازار و جریان آزاد نفت و گاز به ساختار عظیم اقتصادهای رو به رشد به یکی از مهمترین اولویتهای دولتها تبدیل شده است. در حال حاضر از شرق آسیا گرفته تا غربیترین نقاط نقشه پهناور جهان صحنه کشمکشهای آشکار و پنهان بر سر منابع انرژی است. مساله انرژی حتی برنامههای کلان و راهبردهای کشورها را به شکلی اساسی از خود متاثر کرده و همچنان میتازد. بهعنوان مثال برخی صاحبنظران مسائل جهانی بر این باورند بهرغم ترسیم نقشه راه سیاست خارجی آمریکا طی سالهای آتی و تاکید بر چرخش توجه سیاست خارجی از خاورمیانه به شرق آسیا با هدف کنترل مهمترین رقیب جهانی آمریکا یعنی چین، این مساله انرژی و آینده تامین و صادرات آن از خاورمیانه است که همچنان آمریکاییها را درگیر تحولات این منطقه نگاه داشته و بخش مهمی از ظرفیتهای آنان را به خود مشغول کرده است.
این مساله از دیرباز یکی از اصلیترین دغدغههای آمریکاییها بوده است. بهعنوان مثال در سالهای پایانی هزاره گذشته میلادی، «جفری کمپ» استراتژیست آمریکایی با ترسیم خطی منحنی دور قلمروی ایران و تمام منطقه خلیجفارس و کشورهای پیرامونی نظیر امارات عربی متحده، بحرین، قطر، عربستان، یمن، عراق، ترکیه، آذربایجان، گرجستان، جنوب روسیه و آسیای مرکزی یک بیضی را کشید و آن را «بیضی استراتژیک» نامید. به گفته وی، این منطقه که 70 درصد ذخایر اثباتشده نفت و 40 درصد ذخایر اثباتشده گاز را دربر میگیرد، «هارتلند نو» یا همان کانون جدید جهان است و هر قدرتی بتواند کنترل آن را در دست گیرد، ابرقدرت جهان خواهد شد. در این ارتباط کنگره آمریکا در مارس 1999 راهبردی را با نام «راه ابریشم» تصویب کرد که هدف آن جلوگیری از گسترش نفوذ قدرتهایی چون روسیه و جمهوری اسلامی ایران در کشورهای انرژیخیز حاشیه دریای خزر و بستر این دریاچه بود.
البته این فقط آمریکاییها نبودند که با هدف کسب برتری جهانی، سودای تسلط بر منابع انرژی جهان را در سر میپروراندند. دههها پیش از این، هدف دستیابی به شریان حیاتی انرژی بریتانیا در خاورمیانه و هند و تسلط بر چاههای نفت قفقاز سبب شده بود «آدولف هیتلر» رهبر آلمان نازی دستور حمله «بارباروزا» را صادر کند.
در حال حاضر میبینیم در روابط چین با همسایگانش منابع انرژی موجود در دریاهای پیرامونی نقش مهمی در گسترش منازعات ایفا میکند تا جایی که یکی از دلایل هماوردی چین با ژاپن در دریای چین شرقی و چین و کشورهایی نظیر ویتنام و فیلیپین در دریای چین جنوبی منابع انرژی موجود در آبهای مورد اختلاف است.
در حال حاضر یکی از مهمترین بحرانهای جهانی یعنی بحران اوکراین تحت تاثیر متغیر انرژی هنوز ادامه دارد و مساله وابستگی اوکراین و اتحادیه اروپایی به گاز روسیه سبب شده کشورهای غربی از اعضای اتحادیه اروپایی گرفته تا آمریکا نتوانند به اهداف خود در شرق اروپا مبنی بر عقب راندن گام به گام مسکو جامه عمل بپوشانند.
همچنان که در تحولات چند سال اخیر سودان و استقلال سودان جنوبی از این کشور در سال 2011 مساله انرژی و دستیابی به منابع انرژی نقش مهمی بازی کرد، یکی از دلایل مهم فتنهگری صهیونیستها در منطقه نیز به متغیر انرژی بازمیگردد. طی سالهای اخیر مشخص شده در آبهای مدیترانه و در منطقه آبی مشترک رژیم صهیونیستی، دولت فلسطینی حاضر در نوار غزه، سوریه، لبنان و قبرس منابع قابل توجهی از نفت و گاز وجود دارد.
از این رو به باور برخی ناظران، یکی از اهداف صهیونیستها در بر هم زدن ثبات منطقه، بحرانآفرینی در سوریه و حمله به غزه ایجاد پوشش برای بهرهجویی از این منابع با دعوت از شرکتهای بزرگ انرژی جهان بوده است.
ماه گذشته شبکه «اسکاینیوز» از وجود منابع عظیم انرژی در یمن خبر داد که عاملی مهم در جنگافروزیهای آمریکا و سعودی در یمن بوده است، همچنان که گروه تروریستی داعش نیز با انگیزه دستیابی به منابع انرژی مناطق شمالی عراق بخش مهمی از نیروهای خود را بر تصرف مناطق نفتخیز این کشور متمرکز کرد. با توجه به چنین نمونههایی میتوان نقش محوری انرژی را در تحولات گذشته، حال و آینده جهان دریافت. تا قبل از پایان جنگ سرد، انرژی مفهومی ژئوپلیتیک داشت اما با پایان جنگ سرد مفهوم ژئواکونومیک به خود گرفت و به عنصری مهم در روابط قدرتها تبدیل شد. به این ترتیب قرن ۲۱ را میتوان قرن ژئواکونومی با محوریت انرژی نامید.
*مدرس دانشگاه تهران