محمدرضا کردلو: از همان ابتدای مذاکرات که مردم، رسانهها و افکار عمومی، نام ظریف را بیشتر از بقیه وزرا شنیده بودند، برخی نظریه دولت کاریکاتوری را مطرح کردند. آن ایام و روزهای آغازین مذاکرات، ظریف را مسؤول همه چیز میشناختند، از توزیع سبد کالا تا حذف یارانه، چرا که با سیری که دولت برای مذاکرات در قطار فعالیتهایش چیده بود، حداقل در فضای عمومی ظریف نه تنها نفر اول مذاکرات که نفر اول رفع تحریمها و حتی نفر اول حل همه مشکلات کشور تبلیغ شده بود.
حالا ظریف در آخرین ساعات ضربالاجل 10 تیر تنها پشت میز مذاکره نشسته است. غرب هر ساعت و ثانیه مولفهای جدید به مذاکرات اضافه میکند. اتحادیه و پارلمان اروپا، مجلس نمایندگان، سنا، کنگره آمریکا، پلیس فرانسه حتی شهردار نیوجرسی هم وارد معرکه مذاکره شدهاند و شرط و شروط میگذارند اما ظریف تنهاست. آمریکا و اروپا از هر ابزاری که میتوانند برای افزایش آنچه به آن «قدرت چانهزنی» میگویند، استفاده میکنند اما در ایران انگار کسی، گروهی یا جریانی با تبلیغات 20 ماهه درباره مذاکرات، خواستند خشاب ظریف را خالی کنند در دوئل تن به تن با غرب.
روزهای منتهی به توافق بزرگ میان ایران و غرب شاید وقت این حرفها نباشد. شاید در این ساعات فقط باید «ابراز امیدواری کرد» اما واقعیت این است که همه این مجادلات را باید بهعنوان واحد درسی در ترمهای دانشگاه گنجاند؛ اینکه در این 20 ماه تیم مذاکرهکننده چه ابزارهایی را برای افزایش «قدرت چانهزنی» از بین برد و متکی به نفس واحده ظریف وارد چالش مذاکرات شد؛ چالشی که همه، حداقل این روزها که ایام سالگرد فاجعه هفتم تیر و بمباران شیمیایی سردشت و حمله به پرواز مظلوم 655 است، میدانند، میدانند با «لبخند» حل نخواهد شد.
20 ماه درس برای دیپلماسی اگرچه اندوخته خوبی برای آینده و تاریخ این کشور است اما حالا که ظریف تنها پشت میز نشسته است، تلخ مینماید.
هرچقدر طرف غربی مولفههای خنثای خود را به ظرفیت فعال تبدیل کرد و از آن برای چانهزنی و فشار به ایران استفاده کرد، منتقدان داخلی به جای آنکه از ظرفیتشان برای «دست بالا بودن در مذاکرات» استفاده شود، فحش خوردند.
خیلی از مقامات آمریکایی بودند و هستند که تا پیش از آغاز مذاکرات نامشان شنیده نشده بود اما با شروع مذاکرات توسط ظریف وارد گود مذاکرات شدند. کار تا جایی پیش رفت که شهردار فلان ایالت آمریکا و سفیر عربستان در فلان کشور و رئیسجمهور کشور 700 هزار نفری با اظهارنظرهایشان به گروه فشار غرب علیه ایران اضافه میشدند، اما تیم مذاکرهکننده ایرانی از هیچ کدام از ابزار دیپلماسی بهره نبرد یا اینکه کمتر از آنها استفاده کرد. سیاست خارجه محدود شد به مذاکره، مذاکره محدود شد به پشت میز و پشت میز محدود شد به ظریف؛ آن هم با دستانی که قبلا رو شده بود با اظهارنظر «خزانه خالی» یا بستن «آب خوردن مردم به تحریمها». حالا چه انتظاری است از ظریف! در ساعات پایانی مذاکرات اما اتفاقی عجیب قابل پرداختن و بحث و محل سوال است؛ اتفاقی که به یک ماجرا بازمیگردد، ماجرای جاسوس آمریکایی. جیسون رضاییان، خبرنگار روزنامه واشنگتنپست در ایران سال ۲۰۱۴ به اتهام جاسوسی بازداشت شد و تاکنون 2 بار در دادگاه حاضر شده و روند رسیدگی به اتهامات وی در جریان است اما آن اتفاق حضور برادر جیسون رضاییان و خواهر امیر حکمتی، جاسوس سیا برای چانهزنی جهت آزادی این دو است. حضور آنها در محل مذاکرات که قطعا با برنامهریزی مقامات آمریکایی صورت گرفته است، حالا انگار دستاویزی برای فشار به تیم مذاکرهکننده است. «ماری هارف» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا پیشتر در اظهارات خود گفته بود: موضوع بازداشت رضاییان در هر دور از مذاکره هستهای با نمایندگان ایران مطرح شده است. وقتی ایالات متحده از یک زندانی و متهم به جاسوسی که دادگاه وی در حال برگزاری است بهعنوان مولفهای برای مانور روی موضوعات فرعی و انحراف از اصل مذاکرات و در نهایت فشار به ایران استفاده میکند، چرا پشت ظریف خالی باشد؟
جنایات شصت و چند ساله آمریکا سرجای خودش. از 28مرداد 32 به این طرف حتی اگر همه جنایتهای آمریکا را بهانه نکنیم، حتی اگر پرواز 655 را هم سر دست نگیریم، جا دارد اتفاقا فرزندان و خانواده شهدای هستهای را به محل مذاکرات ببریم. چرا برای یکبار هم که شده علیرضا احمدیروشن و آرمیتا رضایینژاد را به محل مذاکرات نمیبرند؟
درسخواندههای دیپلماسی میدانند که دیپلماسی فقط پشت میز نیست.