مرتضی اسماعیلدوست: جایگاه قلم، تقدسی برگرفته از آسمان الهی است، جایی که از فلق به شفق رسید تا با سلامِ «نون وَالْقَلَم»، سوگند به معرفتی یابد که رسالتی آگاهیبخشی خواهد بود. در گذر از سالروز گرامیداشت قلم و در احوالی نابسامان که کمتر توجهی به نقش قلم و تاثیر واژهها بر راهبری اندیشهای کارگشا در فرآیند حرکتی جامعه بوده، این یادداشت نگاهی کوتاه اما عمیق به جریان تاثیرگذار رسانه در جهتگیری تفکر مخاطب داشته و نقدی ساختارگرایانه به آسیبشناسی حوزه رسانه بویژه جریان نقدنویسی دارد که گاه به اشکال مختلف، تغذیهای مسموم را برای مخاطب رقم میزند. این تامل میتواند حتی منجر به ردیابی جنگ نرمی شود که از طریق انواع رسانههای دیداری و شنیداری و در جهت عناد با تفکری هوشیار و حقیقتجو به فعالیت میپردازند و به دنبال آن هستند فرسایشی هدفمند را در نگره مخاطبان و در راستای رسیدن به مقاصد شوم فرهنگی و سیاسی خود در جوامع دیگر دنبال کنند. رسانههایی که دوربین هدفیاب خود را از دریچهای دور از این سرزمین اسلامی به جریان میاندازند تا شکارگاهی از اراده مردمان دیار عشق را از آن خود کنند. این نوشته برحسب حرفه اصلی نگارنده، بیشتر معطوف به نقدنویسی در اشکال هنری و ادبی است که البته قابل انتقال به دیگر روشهای ارتباطی از طریق رسانه با مخاطبان خواهد بود. از طرفی نگاهی آموزشی را در راستای رسیدن به نگارش متنی مبتنی بر رسالتی آگاهیبخش و همراه با وجدانی صادق برای علاقهمندانی دارد که اندیشهای در سر و ذوقی در نگارش دارند تا فتح بابی شود از حرکتی که میتواند روشنگر خطوط نهفته در اثر باشد. در این مسیر به نکات مهمی که بیشتر نقدی درونگفتمانی از معضلات نگارش است، اشاره خواهد شد؛ کاستیهایی که از سایتهای مختلف تا حتی آثار مکتوب را دربر میگیرد. در این گذر به طور حتم اشاره به فرم و زیبایی واژهها در برابر ادبیاتی بدون قوام و حتی گاه با غلط املایی راهی به تفسیر دارد، چرا که متاسفانه در این سالها به تأسی از فضای شبکههای اجتماعی، نوع نوشتار به فستفودنویسی نیز رسیده است! و این شکل مواجهه با اثری نگارشی، نیاز به تاملی مجدد دارد تا به دور از واژگانی بیمنطق و ادبیاتی سخیف، راه به منزل گوهرمند ادبیات پارسی خود بزنیم. اتکا به ادبیات غنی پارسی و دور شدن از شیوع ادبیات ابداعی، میتواند روشنایی نیکو در این مسیر قلمداد شده و پایبندی به اخلاقی شایسته در نظردهی، در سایه رجوع به مذهب مقدس اسلامی و فرهنگ پایدار ایرانی روی میدهد. همچنین رسیدن به جایگاه قضاوتِ آثار و اعلام عمومی دیدگاهی که نظرگاه عدهای را تغییر میدهد، نیاز به کسب دانش و فهم هنرهای مختلف داشته و رشتههای دیگری از قبیل جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه و علوم سیاسی را دربر خواهد داشت. به طور نمونه در نقدی سینمایی دلایلی از منطق درام تا مفاهیم ارزشمندی از مکاتب و خاستگاه فرم روایی نیاز به توجه دارد تا منتقد آگاه به این لایههای پنهان دست یافته و مخاطبان را با دلایلی قانعکننده
همراه کند.
بروز انواع دشنامنویسیهایی که در زیر ملغمه به اصطلاح پستمدرنیستی و با ژست روشنفکرانه و خطمشی جعلی به نام آزادی بیان در هر سایت و محفل ادبی و هنری به وفور یافت میشود، بحرانی است که لزوم توجه بیشتر افراد مرتبط با فرهنگ و هنر را در پی خواهد داشت. رسالت هنرمند آگاه در نشر هرگونه اثر اعم از داستان، شعر و تصویرنمایی، ساخت دنیایی است که مخاطب را همچون خلسهای باشکوه به مکاشفه کشاند و منتقد آگاه نیز با تفهیم این نگاه و با خطوطی دلنشین، لذت درک اثر را با آراستن واژههایی از پس سطور به درون توجه مخاطب میرساند. همانا که نوع نوشتار، منعکسکننده اندوخته فکری و زیبایی رفتاری و عوالم وجودی نویسنده است و اگر با این زاویه به موضوع بنگریم، در واقع تراوش نظرگاه آفریننده را در هر اثری اعم از ساخت فیلم، سرودن شعر، خوانش ترانه و حتی رساندن قطعهای چوبی به ماهیتی هنری باید در این راستا ردیابی کرد و حتما نوشتن نقد برای فیلمهایی موثر نیز میتواند به مثابه اثری مجزا و پدیدهای قابل بسط به رهیافت تامل خواننده به شمار آید. وصال ثمره فوق، دور از رابطه عرضه و تقاضایی بازار در جامعه مصرفزده و خارج از همدلی با نگاه مخاطب بیهویتی است که آنقدر در سالهای مختلف، به ذائقهاش آثاری مبتذل و صداهایی رپخوان و نمایشهای بیارزش فرهنگی و سریالهای آبکی(!) چند صد قسمتی ماهوارهای دادهاند که از ظرفیت دریافت هرگونه زیبایی اثر به دور مانده است. جایگاه نقد، مانند هر آفرینش دیگر ادبی و هنری نه یک کالای یکبار مصرف که اثری قابل مراجعه بوده که اگر هم به لحاظ فرمی به صورتی زیبا درآمده و هم به ظرافتی عمیق در تفهیم معنایی اثر درآید، میتواند شاهکاری به سرشتِ نشان گیرنده قلمداد شود که حتی با گذشتِ زمانی از فراموشی اثر نقد شده، طراوت قلمِ نوشتار در گنجینه خاطرات مخاطبی اصیل محفوظ خواهد ماند. از این رو وظیفه نقدنویس، جدا از تحلیل و عریانسازی جزئیاتِ پنهان اثری هنری یا ادبی، کمک به تجویز نگاهی شاعرانهتر و دیدگاهی فراختر به پدیدههای ارزشمندی است که قابلیت و ارزش توجه دارند. براساس جایگاه روشنیبخش رسانه و انتقال مفاهیم زیباییشناسانه که از طریق نگارش متنی متعهدانه صورت مییابد، باید تاملی دوباره به رسالت رسانههای دیداری و شنیداری داشت، آنجا که براساس رویکردی مدون از نقش رسانهای، هدفها در چرخه هوشیارسازی ذهن خفته مخاطبانی قرار میگیرد که گمگشته از اصالت وجودند و باید بتوان از پشت واژگانِ به کرسی نشسته یا صوتی انسانساز یا تصویری اشراقی، پلکانی ساخت برای قدمگاه فکری آنان به سمت حرمتسرای مذهبی ماندگار از اسلام حقیقتگو تا جوانان نورسیده، تبلورِ حضور را نه نزد تحفههای بازاری شیطانصفت، بلکه در راستای تحقق فکری یابند که ریشه در همین دیار دارد، چرا که پارسایی قلم را تعهدی است و نشانی که غیر از حق مسیری بر آن نخواهد بود و واژهای از آن به کرسی جان نخواهد نشست. همان طور که حکیم عمر خیام در نوروزنامه توصیفی چنین از قلم دارد: «قلم را دانایان مشاطه ملک خواندهاند و سفیر دل و سخن تابی قلم بود چون جان بیکالبد بود و چون به قلم باز بسته شود با کالبد گردد و همیشه بماند...».