printlogo


کد خبر: 141585تاریخ: 1394/4/18 00:00
واپسین هشدارها

مهدی محمدی: مذاکرات هسته‌ای در حال از دست دادن خاصیت ارتجاعی خود است. اگر بخواهیم تعبیری از ادبیات عامیانه وام بگیریم، این مذاکرات بیش از این قابل کش دادن نیست. همه طرف‌ها در موقعیتی هستند که باید تصمیم بگیرند. بحث‌ها به اندازه کافی انجام و مواضع روشن شده است. همه طرف‌ها هر میزان از خلاقیت را هم که برای آنها مقدور بوده به خرج داده‌اند. سوال این است که آیا ترکیب همه این «مذاکرات»، «خلاقیت‌ها»، «اراده‌های سیاسی»، «احترام گذاشتن به نگرانی‌های طرف‌های دیگر» و حتی «کوتاه آمدن»ها، به شکل‌گیری یک توافق خوب منجر خواهد شد یا نه؟ ظاهرا مذاکرات در وقت اضافه گرفتار نوعی بن‌بست شده است. یک دیدگاه این است که این بن‌بست با هدف چانه‌زنی تا واپسین دقیقه، رخ داده و 2 طرف بالاخره در آخرین لحظات راهی برای خروج از آن پیدا خواهند کرد. دیدگاه دوم هم این است که 3 موضوع ماندن یا برداشته شدن تحریم‌های تسلیحاتی، زمان توافق و همچنین میزان محدودیت برنامه تحقیق و توسعه، چنان برای 2 طرف حیاتی است که احتمال دارد مذاکرات بر سر همین موارد شکست بخورد. هنوز نمی‌توان در این باره یک داوری نهایی انجام داد ولی به نظر می‌رسد اراده آمریکا برای گرفتن شانس یک توافق خوب از ایران چنان جدی است که قادر به تغییر موضع راهبردی در مواردی که خطوط قرمز 2 طرف با یکدیگر به تضاد افتاده باشد، نخواهد بود.
  راهبرد آمریکا چیست؟
نخستین پرسش پیش روی مذاکرات فعلی این است که آمریکایی‌ها با چه راهبردی مذاکره می‌کنند. نبود یک درک درست از استراتژی آمریکا در مذاکرات هسته‌ای با ایران، در 2 سال گذشته، یکی از اصلی‌ترین عوامل برخی بدفهمی‌های رایج درباره این مذاکرات بوده است. در این مدت، بسیاری در داخل و خارج از ایران تلاش کرده‌اند این مذاکرات را به معنی نوعی تغییر راهبرد از سوی آمریکا در قبال ایران تفسیر کنند. حتی برخی پا را فراتر گذاشته و مدعی شده‌اند آمریکا به دنبال آغاز شراکتی نوین با ایران است و به مذاکرات هسته‌ای به مثابه پلی برای گذار به دورانی جدید از روابط با ایران می‌نگرد. در عمل، آنچه درون و بیرون اتاق مذاکره رخ داده به ما می‌گوید که اگر بنا باشد فقط یک نتیجه از این مذاکرات بگیریم آن نتیجه این است که آمریکایی‌ها به هیچ وجه راهبرد خود را مقابل انقلاب اسلامی ایران تغییر نداده‌اند بلکه برعکس، به مذاکرات هسته‌ای به‌عنوان صحنه‌ای برای تحقق راهبردهای پیشین خود می‌نگرند که تا پیش از این به دلایل مختلف امکان تحقق نیافته بود. به طور بسیار خلاصه، استراتژی آمریکا در این مذاکرات را می‌توان اینگونه توصیف کرد:
1- ستاندن فناوری راهبردی هسته‌ای از ایران به‌گونه‌ای که در صورت تداوم تقابلات و فشارها در حوزه‌های دیگر –که آمریکایی‌ها آن را قطعی می‌دانند- ایران قدرت استفاده از برگ هسته‌ای را در مقابل غرب نداشته باشد.
2- به تسخیر درآوردن افکار عمومی ایران و سست کردن باورهای مقاومتی و انقلابی در آن
3- تخریب وجهه ایران به‌عنوان یک الگوی ژئوپلیتیکی
4- تقویت غربگرایان در ایران با هدف مشارکت در پروژه ایجاد تغییر در ساخت قدرت در ایران
در تمام 2 سال گذشته، آمریکایی‌ها کاری جز حرکت براساس این اصول نکرده‌اند. در این تردیدی نیست که آمریکا تلاش می‌کند معادله قدرت در محیط داخلی ایران را از طریق کنترل افکار عمومی به نفع جریان غربگرا دستکاری کند ولی همزمان باید به این نکته نیز توجه داشت که اهمیت و ارزش جریان غربگرا برای آمریکا به میزان امتیازهایی است که برای آن فراهم می‌کند. در واقع این نوعی بازی دوطرفه است. آمریکایی‌ها حاضرند امتیاز بدهند تا غربگرایان تقویت شوند به شرطی که ضمانت‌هایی در اختیار داشته باشند که جریان غربگرا نیز در موارد مدنظر آنها، براساس اصولی عمل خواهد کرد که انتظار دارند و برای آن معین کرده‌اند.
اگر بخواهیم از تعبیر صریح‌تری استفاده کنیم، پارادایمی که آمریکا این مذاکرات را درون آن می‌بیند همچنان پارادایم براندازی است. پس از شکست مدل‌هایی همچون جنگ، تحریم و کودتای داخلی (در سال 88)، تصور آمریکایی‌ها این است که می‌توانند از طریق مدیریت ادراک مردم در ایران، تسخیر افکار عمومی و ایجاد فاصله میان محاسبات مردم و مسؤولان در موضوعات اساسی، در یک فرآیند
میان‌مدت، جمهوری اسلامی را چنان از ماهیت انقلابی‌اش تهی کنند که عملا گویی براندازی رخ داده است. این درست است که متقابلا ایران تلاش دارد- و ان‌شاءالله در این تلاش موفق خواهد بود- که این مذاکرات را از ریل مدنظر آمریکا خارج کرده و در مسیر مدنظر خویش قرار دهد اما این نباید هیچ توهمی درباره هدف اصلی که آمریکایی‌ها در ذهن دارند- صرف‌نظر از اینکه بتوانند آن را محقق کنند یا نه- ایجاد کند.
علاوه براین، آمریکایی‌ها عمیقا در پی آن هستند که ضعف‌های بی‌سابقه خود از جمله نیاز جایگزین‌ناپذیری را که به این مذاکرات دارند، پنهان کنند.  آمریکا– در انتهای دولت دهم- پس از آن وارد این فرآیند شد که گزینه‌هایی همچون معتبرسازی تهدید نظامی، اعمال تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی، عملیات اطلاعاتی، تلاش برای بازسازی جریان فتنه در ایران و عملیات روانی و رسانه‌ای را با حداکثر قدرت اعمال کرد اما از هیچ‌یک از آنها نتیجه‌ای را که انتظار داشت نگرفت. ورود به مذاکرات محصول بحران گزینه‌ها در واشنگتن است، نه تنوع گزینه‌ها و در صورتی که این مذاکرات به سرانجام نرسد، باز هم آمریکا در وضعیتی نیست که بتواند ادعا کند همچنان گزینه‌هایی مصرف نشده در اختیار دارد. مذاکره و رسیدن به یک راه‌حل از طریق مذاکره، یگانه گزینه واقعی روی میز آمریکاست. بدون یک نتیجه مذاکراتی دولت آمریکا نه گزینه‌ای برای ایجاد یک مسیر اجبار جدید در اختیار دارد و نه دیگر اعتباری برای اجماع‌سازی مجدد علیه ایران در اختیار خواهد داشت. بویژه دولت باراک اوباما، دورانی بی‌سابقه از ضعف استراتژیک را تجربه می‌کند که توافق با ایران را برای آن بدل به یک گزینه اجباری کرده است. حتی اگر این مذاکرات در این مقطع شکست بخورد، تیم اوباما تا پیش از ترک کاخ سفید، احتمالا باز هم بارها و بارها شانس دستیابی به توافق با ایران را امتحان خواهد کرد.
  تحریم‌ها برداشته خواهد شد؟
مهم‌ترین پرسش پیش روی جامعه ایرانی از ماه‌ها قبل این است که آیا این مذاکرات منجر به لغو تحریم‌ها علیه ایران خواهد شد یا نه؟ یک جریان سیاسی در داخل، طی این مدت، با هدف ایجاد تقاضا به منظور سازش، میزان تاثیر تحریم‌ها در زندگی روزمره مردم را به طور سیستماتیک بزرگنمایی کرده و به این ترتیب برای تیم مذاکره‌کننده تنگنای بی‌سابقه‌ای ایجاد کرده است. اکنون مهم‌ترین مطالبه جامعه ایرانی این است که رژیم تحریم‌ها به‌عنوان بخشی از توافق برچیده شود و پس از آن گشایش‌های اقتصادی بی‌سابقه از راه برسد. سوال اصلی برای ما در این نوشته این نیست که آیا واقعا برچیده شدن تحریم‌ها به چنین گشایشی منجر خواهد شد یا نه و حتی این سوال را هم مطرح نمی‌کنیم که به لحاظ مذاکراتی آیا این خردمندانه است که کسانی جامعه را نسبت به نتیجه مذاکرات شرطی کنند یا خیر، بلکه اکنون سوال ساده‌تری وجود دارد و آن هم این است که آیا در اثر این مذاکرات حقیقتا تحریم‌های اقتصادی و مالی علیه ایران لغو خواهد شد؟
واقعیت این است که ساختمان درونی توافق در این مورد، براساس اعتماد به آمریکا بنا شده است مگر اینکه در روزهای گذشته تغییراتی اساسی در متن آن ایجاد شده باشد.
ایران به منظور تضمین اینکه حقیقتا تحریم‌ها برچیده خواهد شد، بر وجود 3 تضمین در متن توافق اصرار داشته است: توازن، همزمانی و بازگشت‌پذیری. مقصود از توازن این است که ایران به همان میزان در برنامه هسته‌ای خود تغییر ایجاد کند که غربی‌ها قصد تغییر در رژیم تحریم‌ها را دارند. اگر غرب صرفا تعلیق تحریم‌ها را پذیرفته، ایران نیز نباید به چیزی بیش از تعلیق فعالیت‌های غنی‌سازی– که پیش‌تر توسط آژانس تعریف هم شده- رضایت بدهد. تضمین دوم بازگشت‌پذیری است به این معنا که آمریکا بداند اگر به تعهدات خود درباره تحریم‌ها عمل نکرد ایران به سرعت قادر به بازگرداندن برنامه هسته‌ای خود به وضعیت ماقبل توافق خواهد بود. و سومین تضمین همزمانی است که هدف از آن این است که اگر ایران جایی دریافت که آمریکایی‌ها قصد عمل به تعهدات خود را ندارند، به دلیل اجرای پلکانی تعهدات خویش، چیز زیادی از دست نداده باشد. ساختمان فعلی توافق این ضمانت‌ها را به نحوی قابل اطمینان ایجاد نمی‌کند. بویژه به نظر می‌رسد تلقی که از آغاز اجرا در این توافق وجود دارد، این است که توافق زمانی اجرایی است که ایران همه تعهدات کلیدی خود را به طور تمام و کمال انجام داده باشد. در این صورت، آنچه احتمال آن بسیار زیاد است این است که ایران به نحو بازگشت‌ناپذیری زیرساخت هسته‌ای خود را برمی‌چیند و تازه آن وقت باید به انتظار بنشیند که غربی‌ها به تعهد خود عمل می‌کنند یا نه؟
مهم‌تر از این، حتی اگر فرض کنیم تحریم‌ها حقیقتا و در زمان مناسب روی کاغذ برچیده شود، چه ضمانتی وجود دارد تحریم‌ها در عمل نیز رفع شود؟ هدف واقعا با ارزش برای ایران، برچیدن رژیم حقیقی تحریم‌هاست اما در بهترین حالت آنچه از این مذاکرات به دست خواهد آمد، دستکاری‌هایی در رژیم حقوقی تحریم‌ها خواهد بود.
  آینده برنامه نظامی ایران
توافق نهایی از 2 جنبه نگرانی‌هایی جدی درباره آینده برنامه نظامی متعارف ایران بویژه برنامه موشکی آن ایجاد می‌کند.
جنبه نخست اختیارات فوق‌العاده و بی‌سابقه‌ای است که آژانس به واسطه اجرای پروتکل الحاقی و همچنین بازرسی‌های فراتر از آن به منظور راستی‌آزمایی اجرای برجام در ایران به دست خواهد آورد. سابقه کاری ایران و آژانس نشان می‌دهد آژانس در حداقلی‌ترین حالت اطلاعات حاصله از این بازرسی‌ها را با سرویس‌های اطلاعاتی به اشتراک می‌گذارد و خود را متعهد به تامین نیازمندی‌های آنها می‌داند بویژه دسترسی‌هایی که آژانس برای حل و فصل PMD درخواست کرده، مشخصا برنامه نظامی متعارف ایران را هدف می‌گیرد و افراد، مکان‌ها و تجهیزات مرتبط با آن را در معرض مخاطره قرار خواهد داد. به عبارتی می‌توان گفت PMD اساسا چیزی جز یک پل برای گذار از پرونده هسته‌ای به پرونده موشکی نیست.

هیچ نوعی از مدیریت قادر به رفع این نگرانی نخواهد بود مگر اینکه اجرای برجام حقیقتا به رعایت ملاحظات امنیت ملی ایران مشروط شده باشد که نشانه‌ای در این باره وجود ندارد. جنبه دوم، اصرار 1+5 بر حفظ تحریم‌های تسلیحاتی علیه ایران است. یک مراجعه گذرا به متن قطعنامه‌های شورای امنیت نشان می‌دهد تحریم‌های تسلیحاتی بویژه تحریم‌های مرتبط با برنامه موشکی قلب تپنده این قطعنامه‌هاست و تقریبا در تمام قطعنامه‌ها برنامه موشکی ایران به‌عنوان بخشی از برنامه هسته‌ای تحلیل شده است. اصرار بر حفظ تحریم‌های تسلیحاتی در واقع از برنامه آینده آمریکایی‌ها پرده برمی‌دارد و ثابت می‌کند هدف غرب این است که فشارها بر برنامه موشکی ایران را بلافاصله پس از توافق تشدید کند. یکی از مشخصات ساده یک توافق خوب هسته‌ای این است که این توافق حقیقتا هسته‌ای باشد و راه دست‌اندازی غرب به سایر حوزه‌های قدرت ملی ایران از جمله حوزه نظامی را به نحو اطمینان‌بخشی مسدود کند.
آیا تحقیق و توسعه ادامه می‌یابد؟
صهیونیست‌ها چند ماه قبل به صراحت گفته بودند هیچ چیز در توافق نهایی برای آنها به اندازه محدود شدن برنامه تحقیق و توسعه ایران اهمیت ندارد. ظاهرا آمریکایی‌ها– مثل خیلی از موارد دیگر- این توصیه را بسیار جدی گرفته‌اند. اطلاعاتی که از وین واصل شده نشان‌دهنده آن است که کار علی‌اکبر صالحی و ارنست مونیز بسیار دشوار شده و مونیز خواستار محدودیت‌هایی در برنامه تحقیق و توسعه است که کسی مانند صالحی به‌خوبی می‌داند این محدودیت‌ها برنامه تحقیق و توسعه ایران را تا مرز نابودی خواهد کشاند. تحقیق و توسعه تنها ابزار در اختیار ایران است که مطمئن باشد، برنامه هسته‌ای در طول سال‌های محدودیت، همچنان ادامه حیات خواهد داد. اگر تحقیق و توسعه واقعی– همراه با ساخت برخی قطعات کلیدی- و با تعداد مناسبی از ماشین‌ها انجام نشود، همزمان ماشین‌های فعلی در تاسیسات مستهلک شود و ماشین جدیدی نیز ساخته نشود و باز همزمان با اینها، ایران مواد هسته‌ای قابل غنی‌سازی مجدد نیز تولید نکند، عملا ظرف 10 سال چیزی از برنامه هسته‌ای ایران باقی نخواهد ماند. این مساله را باید در کنار بحرانی گذاشت که بدون شک نیروی انسانی شاغل در برنامه هسته‌ای گرفتار آن خواهد شد. تداوم یک برنامه کامل تحقیق و توسعه، تضمینی است برای اینکه صنعت هسته‌ای در طول سال‌های اعتمادسازی، همچنان زنده و بانشاط باقی خواهد ماند و بلافاصله پس از برچیده شدن محدودیت‌ها نیز می‌تواند به سمت اهداف صنعتی جهش کند.
محدودسازی تولید دانش در ایران بدعتی بزرگ و بی‌سابقه است که آمریکایی‌ها درصدد تحمیل آن به‌عنوان بخشی از توافق نهایی هستند. ایستادگی تیم مذاکره‌کننده در این حوزه، حتی اگر به منتفی شدن توافق بینجامد، ارزشش را دارد.
اختلافات موجود
تا یک هفته پیش جدول زمانی تعلیق تحریم‌ها و نوع دسترسی و بازرسی که آژانس در طول گام نهایی در اختیار خواهد داشت، مهم‌ترین اختلاف‌ها روی میز مذاکرات بود. اکنون مذاکره‌کنندگان می‌گویند از این اختلافات عبور کرده‌اند. به هیچ‌وجه روشن نیست این اختلافات حاد به چه روشی حل شده و آیا این روش‌های جایگزین حقیقتا به خطوط قرمز ایران متعهد هست یا نه. با این حال، اکنون خبرها به ما می‌گوید مذاکره‌کنندگان از بحث تحریم و بازرسی عبور کرده‌اند و  اختلاف‌ها به 3 مورد اصلی محدود شده است:
1- لغو یا باقی ماندن تحریم‌های تسلیحاتی
2- زمان توافق
3-  تحقیق و توسعه
این گمان به طور جدی وجود دارد که شاید اهمیت این 3 موضوع هم برای آمریکایی‌ها یکسان نباشد و برخی را با هدف چانه‌زنی و امتیاز‌گیری در دیگری برجسته کرده باشند. اگر میزان تاثیر صهیونیست‌ها بر تیم مذاکره‌کننده آمریکا را جدی بگیریم– که باید چنین کرد- یک سناریوی محتمل این است که آمریکایی‌ها در ساعات آخر، حاضر به امتیازدهی درباره تحریم‌های تسلیحاتی و حتی زمان توافق شوند به شرط اینکه برنامه تحقیق و توسعه ایران به میزانی که آنها می‌خواهند محدود شود. این سناریویی است که تیم مذاکره‌کننده باید عمیقا از آن مراقبت کند.


Page Generated in 0/0261 sec