دکتر جواد حقگو*: در نوع نگاه به قدرتهای بزرگ دنیا همواره با 2 نگرش «بدبینانه» و «خوشبینانه» مواجه بودهایم. برخی با عبرتگیری از تحولات ایران معاصر برآنند که به شهادت نوع کنشگری قدرتهای بزرگ در مواجهه با ایران، «نمیتوان» و «نباید» نسبت به عملکرد قدرتهای بزرگ خوشبین بود. این نگرش بر آن است که قدرتهای بزرگ همواره منافع و حتی استقلال ایران را تحتالشعاع منافع خود قرار دادهاند و اساساً هیچگاه منافع ملت ایران برای آنها اصالت نداشته است. از سوی دیگر برخی با متهم کردن جریان اول به گرفتاری در «توهم توطئه»، برآنند که مشکلات و مصائب ایرانیان بیش از هر چیز در متغیرهای داخلی جامعه ایران و نه در بیرون از این مرزها ریشه داشته است. پیروان این نگرش با تجویز تعامل حداکثری با قدرتهای بزرگ دنیا بویژه دولتهای غربی برآنند که جامعه ایرانی باید دست دوستی به سوی این دولتها دراز کرده و در این راه پیشقدم باشد. این دو دیدگاه در شرایط کنونی و همزمان با مذاکرات هستهای ایران با 1+5 نیز در قالب 2 گفتمان رقیب مطرح شده است. تدقیق در این دو گفتمان بویژه گفتمان اول در روزهایی که مذاکرات هستهای ایران با 6 قدرت بزرگ دنیا به جمعبندی پایانی رسیده از اهمیتی اساسی برخوردار است. پیروان گفتمان اول بر این اعتقادند که طرفین برای اجرای توافق نهایی راه پر پیچ و خمی در پیش دارند. این «پیچ و خم» تحت تاثیر علل و عوامل گوناگونی شکل گرفته است لکن ذهنیت منفی و بدبینی تاریخی ایرانیان به قدرتهای بزرگ را باید اصلیترین عامل این مساله به شمار آورد. پاسخ به «چرایی» و «چگونگی» ایجاد این ذهنیت بیش از هر چیز در دل تاریخ معاصر ایران نهفته است. این اهمیت نیز از آن روست که اساساً تحولات تاریخی ایران بویژه در یک سده گذشته نقشی بنیادین در برساختن هویت کنونی ایرانیان گذارده است. هویتی که یکی از اصلیترین نمودهایش در بدبینی ملت ایران به قدرتهای بزرگ تجلی یافته است. مروری گذرا بر تاریخ یکصد سال اخیر ایران نشان از آن دارد که این ذهنیت منفی در بستری تاریخی، بخشی اساسی از هویت ملی ایرانیان را تشکیل داده است. با مروری بر تحولات سیاسی ایران معاصر بویژه در حوزه روابط خارجی با وقایع گوناگونی مواجه میشویم که تماماً بر حس بدبینی و عدم اعتماد ملت ایران نسبت به قدرتهای بزرگ افزوده است. با این وجود برخی مقاطع تاریخی را باید نقاط عطفی تاریخی در رفتارهای «فریبکارانه» و «مکارانه» قدرتهای بزرگ نسبت به ایران به شمار آورد. نوع کنشگری قدرتهای بزرگ در «جریان نهضت مشروطه ایران»، «جنگ اول جهانی»، «جنگ دوم جهانی»، «کودتای 28 مرداد» و در نهایت «قبل، حین و پس از انقلاب اسلامی ایران» را باید مقاطع تاریخی حساسی دانست که ذهنیت منفی ایرانیان را نسبت به قدرتهای بزرگ تشدید کرده است. پس از اقدامات خبیثانه دولتهای روس و انگلیس در جریان به انحراف کشاندن نهضت مشروطه شاهد تداوم اقدامات متجاوزانه قدرتهای بزرگ دنیا در دیگر ادوار تاریخ معاصر ایران بویژه در جریان 2 جنگ اول و دوم جهانی بودهایم. دورههایی که توجه و تدقیق در هر کدام از آنها نقشی اساسی در انتخاب «راه صحیح» خواهد داشت. در دوران جنگ اول جهانی (آگوست ۱۹۱۴ تا نوامبر ۱۹۱۸) دولت ایران یکی از اسفناکترین ادوار تاریخی خود را میگذراند. دورانی که در آن کشورمان در شرایط نابسامان سالهای پس از مشروطه قرار داشت. بنا بر وجود چنین وضعیتی بود که در روز ۹ آبان ۱۲۹۳ هجری شمسی به دنبال صدور فرمان احمد شاه، مستوفیالممالک رئیسالوزرا طی اعلامیهای بیطرفی ایران را در جنگ اول جهانی اعلام کرد. بیطرفیای که متاسفانه هیچگاه مورد توجه قدرتهای درگیر در جنگ قرار نگرفت و خاک ایران از نواحی گوناگون مورد تجاوز ارتشهای متفقین و متحدین قرار گرفت. در چنین وضعیتی بود که دولت همسایه ایران، یعنی روسیه و عثمانی که در 2 جبهه مخالف قرار گرفته بودند، نبرد خود را به خاک ایران کشاندند. البته در کنار این دولتها بریتانیا و آلمان نیز در مناطق جنوبی و مرکزی ایران به جدال با یکدیگر پرداختند. تمام این امور بهرغم آن بود که دولت ایران از یکسو اعلام بیطرفی خود را اعلان کرده بود و از سوی دیگر با کانون اصلی جنگ یعنی اروپا فاصله زیادی داشت. با این حال و به حسب خوی متجاوزانه قدرتهای درگیر در جنگ، ایران نیز در کانون این نبرد جهانی قرار گرفت و نتیجهای جز قحطی، ویرانی و فلاکت عاید ملت ایران نشد. محمدقلی مجد در کتاب «قحطی بزرگ» بر مبنای مدارک موجود در مرکز اسناد ملی ایالات متحده آمریکا به این نتیجه رسیده است که قحطی بزرگی در ایران طی این سالها رخ داده است.
مجد تحقیقاً بر این موضوع تاکید دارد که دولت بریتانیا عامل و مسبب اصلی این فاجعه انسانی بوده است. وی در پژوهش خود مستنداً بر این موضوع اشاره دارد که در آن مقطع زمانی بخش مهمی از محصولات کشاورزی ایران صرف تأمین مایحتاج ارتش بریتانیا شده است. نکته بسیار عجیب در اثر مجد آن است که ارتش بریتانیا از واردات مواد غذایی از بینالنهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران ممانعت به عمل آورده و اساساً با استفاده از این حربه به دنبال تداوم و تثبیت سلطه مطلق خود بر ایران بوده است. در همین سالها بود که روسیه و انگلستان عملاً با انعقاد قراردادهایی ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تبدیل کرده بودند. یکی از این توافقنامهها پیمان معروف ۱۹۱۵ بود که طی آن قلمرو نفوذ بریتانیا و روسیه در ایران را بیش از آنچه که در پیمان ننگین ۱۹۰۷ مقرر شده بود، توسعه میداد. به موجب این پیمان 2 کشور حقوق و امتیازات ارضی بیشتری برای خود در ایران قائل شدند و هزینه نگهداری نیروهای خود در ایران را نیز به دولت ایران تحمیل کردند. چنین سیاستهای متجاوزانهای از سوی قدرتهای بزرگ در سالهای آتی و بویژه در جنگ دوم جهانی تکرار شد. دولت ایران در جنگ دوم جهانی (سپتامبر ۱۹۳۹ تا آگوست ۱۹۴۵)، نیز به مانند جنگ اول جهانی اعلام بیطرفی کرد. با این حال خاک ایران توسط متفقین بویژه 2 کشور بریتانیا و روسیه مورد هجوم قرار گرفت. در این جنگ نیز قدرتهای بزرگ بدون توجه به اعلام بیطرفی دولت ایران به بهانههایی واهی چون «مبارزه با جاسوسان آلمانی»، خاک ایران را تصرف و خسارتهای فراوانی بر ملت ایران تحمیل کردند. بحرانهای «اشغال آذربایجان» و «غائله فارس» که هر دو تحت حمایت دولتهای متجاوز روسیه و بریتانیا تکوین یافته بود تنها 2 نمونه از اقدامات متجاوزانه این قدرتها علیه منافع ملت ایران بود. بنا به اسناد، شواهد و قرائن متعدد، دولتهای متجاوز در سالهای اشغال ایران نهتنها اعتنایی به موضع بیطرفی تهران نداشتند بلکه حتی اقدامات بسیار گستردهای را برای تجزیه و تقسیم ایران در دستور کار قرار داده بودند. در این زمینه اسناد تاریخی، 2 سیاست دولت بریتانیا که یکی «تجزیه» و دیگری «تحتالحمایگی» ایران را مدنظر دارند، مورد تاکید قرار داده است. نقشآفرینی انگلیس و ایالات متحده در راهاندازی کودتای 28 مرداد علیه دولت قانونی محمد مصدق را باید از دیگر سوابق سیاه قدرتهای بزرگ در ایران به شمار آورد. اقدامی که بقای حکومت مستبد محمدرضا پهلوی و تقابل با آزادیخواهان انقلابی را با خود به همراه داشت. براساس اسناد و مدارک منتشر شده و حتی اعتراف بسیاری از رجال و سیاستمداران غربی، سرویسهای اطلاعاتی دولتهای آمریکا و انگلیس نقشی اساسی در براندازی دولت قانونی ایران داشتهاند. با انجام کودتای 28 مرداد توسط مزدوران داخلی آمریکا و انگلیس و بازگشت شاه به ایران، دخالت دولتهای غربی در مسائل داخلی ایران بیش از پیش صورت پذیرفت. مروری بر تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران طی سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332 تا وقوع انقلاب اسلامی صراحتاً این ادعا را اثبات میکند.
نوع کنشگری قدرتهای بزرگ در دوران پس از انقلاب اسلامی بویژه در مقاطع حساسی چون «تجاوز صدام حسین به خاک ایران» یا «حمایت این قدرتها از حرکتهای براندازانه در سالهای 1378 و 1388 شمسی»، همه و همه حکایت از لزوم تشدید بدبینی و ذهنیت منفی ملت ایران نسبت به قدرتهای بزرگ دنیا بویژه دولتهای غربی دارد. به عبارت دیگر و بنا به شهادت وقایع متعدد در ایران معاصر نه تنها شاهد کاهش خصومت قدرتهای بزرگ دنیا نسبت به منافع ملت ایران نبودهایم بلکه این خصومتها روندی رو به رشد داشته است.
نکته پایانی آنکه ایرانیان در هر مقطعی از زمان که چشم امید به قدرتهای بزرگ دوختهاند زیان دیدهاند. همانگونه که در نمونههای تاریخی مذکور اشاره شد قدرتهای بزرگ هیچگاه برای استقلال ایران ارزش قائل نبودهاند و استقلال و عزت ایران همواره تابعی از منافع آنها بوده است. سیاستهای خصومتآمیز دولتهای آمریکا و انگلیس در قبال ایران را باید به عنوان عبرتهایی تاریخی مورد توجه قرار داد. بنا بر این در شرایط کنونی و در پی جمعبندی پایانی مذاکرات هستهای نمیتوان و نباید نسبت به قدرتهای بزرگ دنیا بویژه دولتهای غربی خوشبین بود. بر این اساس و بنا به «معرفت تاریخی» یاد شده اگر سیاستمداران ایرانی بخواهند با نگرشی خوشبینانه دل در گروی غرب داشته باشند بیتردید آیندگان آنها را نخواهند بخشید.
*دکترای مطالعات بینالملل و مدرس دانشگاه