printlogo


کد خبر: 142941تاریخ: 1394/5/12 00:00
چرا هیچ کس با شیخ فضل‌الله نوری مناظره نکرد؟!
مخالفان شیخ سکولارهای نو و کهنه

شیخ فضل‌الله نوری از علمای تراز اول تهران و روحانی آزادیخواهی بود که در مهاجرت کبری، مشروطه‌خواهان را همراهی کرد. اما به فراست دریافت مشروطه‌خواهی از مسیر عدالتخواهی جدا شده و ماهیت غرب‌گرایانه‌اش درصدد ضربه ‌زدن به دین و ارزش‌های دینی است. در چنین وضعیتی شیخ ‌فضل‌الله به جهت پاسداری از ارزش‌های دینی تز «مشروطه‌ مشروعه» را مطرح و با استقامت و پایداری از آن دفاع کرد. در این بین گروه‌های مختلف با مخالفت با آرای شیخ، آغاز به انتقاد از او کردند. کتاب «اندیشه سیاسی شیخ‌فضل‌الله نوری» که توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، به بررسی آرای مخالفان شیخ فضل‌الله نوری می‌پردازد که مشروح آن را در زیر می‌خوانید.
شیخ و مؤلفه‌های مشروطیت
مخالفان شیخ به شکل خاص و مشروطه‌خواهان به طور عام بر آن هستند تا ضمن دستاویز قرار دادن مخالفت‌های شیخ با حکومت مشروطه و ملزومات آن اعم از قانونگرایی، آزادی‌طلبی، مساوات‌خواهی و... جناح مشروعه‌خواه و بویژه شیخ را به هواداری از استبداد و دیکتاتوری، منفعت‌طلبی، دنیاگرایی و بالاخره تحجر، قشری‌نگری و... متهم کنند و از این نظر بی‌توجه به مبانی عقیده‌ شیخ درباره مشروطه و بی‌عنایت به نحوه‌ استدلال‌های او، صرف آنکه حرکت مشروطه‌خواهی ملت را حرکتی به سمت مردم‌سالاری قرائت می‌کنند، هرگونه مخالفتی با آن را اعم از مستدل و غیرمستدل برنمی‌تابند. در میان مخالفان شیخ، اعم از هم‌عصران ایشان یا آیندگان 2 گروه کاملاً افراطی را می‌توان بازشناسی کرد: گروه اول آن دسته از افرادی هستند که با اعتقاد به سکولاریسم، جدایی دین از سیاست را پی‌جویی کرده و با این نگاه حرکت مشروطه‌خواهی ملت را حرکتی به سمت قدسیت‌زدایی از دین و پیمودن راه عرفی کردن شریعت می‌دانند و بدیهی است مواضع شیخ را در مخالفت با این حرکت برنمی‌تابند.
در طیف افراطی مقابل، آزادیخواهان استبدادگریزی هستند که به‌رغم پایبندی بسیاری از ایشان به دین اسلام (که وجه متمایزکننده‌ ایشان از دسته اول است)، دین را مختص خلوت افراد مسلمان تلقی می‌کنند و به تعبیری از ورای عینک آزادی‌طلبی به قرائت دین می‌نشینند. بدیهی است از زاویه‌ دید آنها هر حرکتی با هر استدلالی در مقابل حرکت آزادیخواهانه‌ مشروطه‌طلبان مردود و در شمار موافقان و حامیان استبداد قلمداد می‌شود و بی‌گمان به‌خاطر غلبه‌ این دو طرز فکر و سایه‌اندازی آن بر تاریخ معاصر ایران است که نگاه‌های منصفانه‌ معطوف به نقد اندیشه و عملکرد شیخ و مشروعه‌طلبی ‌او، شمار بسیار قلیلی از مکتوبات عصر حاضر را به خود اختصاص داده است. این در حالی است که می‌توان به شکلی متقن ادعا کرد در عصر مشروطه، هیچ‌‌گاه مجالی برای بحث‌های استدلالی و منطقی میان مشروطه‌خواهان و مشروعه‌طلبان پدید نیامد و هر یک در فضای خاص و انفرادی و نه تعاملی به ارائه‌ دیدگاه پرداختند. این ماجرا در زمانه‌ حاضر نیز امتداد یافته است، شاهد ادعای فوق و تأمل در تاریخ مشروطه از یکسو حکایت از عدم مواجهه‌ منطقی و مستدل علمای مشروطه‌خواه و مشروعه‌طلب، الا در مواردی نادر همچون حضور سیدین بهبهانی و طباطبایی در حرم حضرت عبدالعظیم، جهت بازگرداندن شیخ و البته بی‌سرانجام ماندن گفت‌وگوهای آنان دارد. و از دیگر سو تدقیق در اشارات پراکنده‌ حاضران در عصر مشروطه و شاهدان تحولات، گزارشگر و حکایت‌کننده‌ این مساله است که از آن جمله می‌توان به روایت «نصرالله تفرشی» اشاره کرد. اما قبل از بیان نقل تفرشی درباره این موضوع ابتدا ببینیم موضع او در قبال تحولات مشروطه از زبان خود او چیست: «خدا می‌داند  قصد نگارنده فهمیدن مطالب است و نگارش وقایعات صحیحه و الا ابداً با مشروطه و مشروعه، مستقله و مقننه و غیره کار نداریم، می‌خواهیم بدانیم این انقلاب و آشوب کوتاه خواهد شد یا هر روز در تزاید است. والله بالله شیخ فضل‌الله ابداً مرا نمی‌شناسد و رابطه‌ با او ندارم و مرید او نیستم و مستبد هم نیستم و طالب مشروعیت یعنی ترقی و تمدن هم هستم و لکن قانون قرآن را بیشتر از همه طالبم» (1).
از نقل قول فوق اولاً بی‌طرفی تفرشی استنباط می‌شود و ثانیاً این امر استفاده می‌گردد که به چه میزان هواداری از مشروعه‌طلبان و شیخ در سایه‌ جو سیاسی حاکم، ناپسند و غیرمقبول بوده و اعلام هواداری از شیخ مترادف جانبداری از استبداد و مخالفت با ترقی و پیشرفت قلمداد می‌شده است. به هر حال آنچه در این میان مهم می‌نماید، تأکیدات تفرشی بر نبود فضای تعاملی و گفت‌وگوی استدلالی فی‌ما‌بین 2 گروه مشروطه‌خواه و مشروعه‌طلب است: «... حیرت من اینجاست که اگر حاج شیخ فضل‌الله حرف بیخود می‌زند و می‌شود جوابش را گفت، چرا علمای با علم و عمل که در طهران زیاد هستند که مقوی مشروطیت و طالب آزادی و مساوات هستند، گذشته از علما مردمان با علم هم زیاد هستند و همه مسلمان و دین دارند، چرا جواب شیخ را نمی‌دهند؟ او که خودش را برای گفت‌وگو حاضر کرده و 2 نفر اعلم بی‌خصومت و ضدیت، گفت‌وگو کنند و رفع مشاجره را نمایند و لیکن از هیچ طرف اثری نتیجه آشکار نشد تا مدت‌ها با این مذاکرات گذشت تا از طرفین کار از پرده خارج شد، بر شدت و حدت طرفین افزود و اسباب هیجان و شورش ملت گردید، به آن اندازه که برای شیخ نوری خطر و ضرر جانی فراهم بود»(2).
اما در میان 2 طیف افراطی مذکور می‌توان معدودی از نویسندگان و مشروطه‌پژوهان را نیز (اگرچه در اقلیت) احصا کرد که با نگاهی منصفانه به تحلیل مواضع 2 طیف علمای مشروطه‌خواه و مشروعه‌طلب پرداخته‌اند و فارغ از هرگونه قضاوت جانبدارانه کوشیده‌اند به تحلیل 2 موضوع مبادرت کنند. چنانکه رضا داوری در قضاوتی از رویکرد 2 طرف معتقد است: «... از میان گروه‌هایی که ذکر شد 2 طایفه جدی‌تر و قوی‌تر بودند: یک طایفه آنها بودند که به تقلید از نویسندگان اروپایی با استبداد مخالفت نمی‌کردند بلکه در جهت مخالفت با ظلم و جور و استبداد به آثار اروپاییان رجوع کرده بودند؛ طایفه‌ دیگر اصول حکومتی را که از فرنگ اقتباس شده بود و در آن سیاست باید نقل از دین باشد رد می‌کردند، اینها متهم به مخالفت با مشروطه و دفاع از سلطنت شدند. شخص شاخص و مظهر دفاع از شریعت شخص شیخ فضل‌الله نوری بود»(3).  چنانکه داوری قضاوت کرده نه علمای مشروطه‌طلب فارغ از دغدغه‌ دین بوده‌اند و نه علمای مشروعه‌خواه هوادار استبداد، بلکه این دوگانگی در زاویه‌ دید هر یک به دین و تعریف انتظارات خاص ایشان از دین بوده است که اختلافات فی‌مابین ایشان را تشدید کرده، آنان را به سمت و سویی ناخواسته هدایت می‌کرد که حاصل قضاوت‌های تاریخی درباره یک گروه پذیرش اندیشه‌های غربی ‌و بازی‌خوردگی از طیف روشنفکر سکولار و گروه دوم حامی‌ استبداد و قشری مذهب و مخالف پیشرفت و ترقی رقم خورده است.
افزون بر داوری، زرگری‌نژاد نیز در مدخل رسائل مشروطیت ضمن آنکه می‌کوشد تحلیلی جامع از مواضع 2 طرف درگیر در مشروطه یعنی علمای مشروطه‌خواه و مشروعه‌طلب و همچنین آیندگان بر ایشان ارائه کند، می‌نویسد: «طرفداران مشروطیت و به تبع ایشان کثیری از مورخان نهضت مشروطیت به دلیل تعلقات مرامی‌ و مسلکی نتوانسته‌اند تصویر و درکی درست و مطابق با واقع از شالوده‌ همکاری مشروعه‌خواهان یا حداقل از انگیزه‌های واقعی رجال مشهور این جریان ارائه دهند. در اندیشه‌ ایشان دلایل اصلی و اساسی آن همکاری، دنیاگرایی و منفعت‌طلبی ‌ایشان یا به تعبیر «مخبرالسلطنه» دعوا بر سر قالیچه بوده است، اما حقیقت این است که با تأمل در زندگی، سخنان و مواضع مشروعه‌خواهان می‌توان به این نتیجه رسید که آنان به دلیل درک خاص از فلسفه سیاسی در دوران غیبت و احساس خطر شدید نسبت به مخدوش شدن آموزش‌های اسلامی‌، واقعاً از غلبه‌ لامذهبی ‌در قالب مشروطیت اندیشناک و هراسان بودند و به همین جهت اولاً فلسفه‌ سیاسی خاص خود یا نظام مشروعه را بهتر از مشروطیت و مفیدتر به حال اسلام و مسلمین می‌دانستند، ثانیاً خطر حکومت استبدادی (محمدعلی شاهی) را کمتر از خطر مشروطه‌طلبانی می‌شمردند که مجلس را قبله‌گاه خود و محل طواف توصیف می‌کردند. اگر تندروی‌های برخی روزنامه‌نویسان را که برخی مقالاتشان همین تصور تهدید اسلام را افزایش می‌داد بر این معنا بیفزاییم، آنگاه باید نتیجه بگیریم صرف نظر از صحت یا عدم صحت تصویر و تلقی مشروعه‌خواهان از تبعات ضداسلامی‌ مشروطیت، اساس دشمنی ایشان با مشروطیت و همکاری با محمدعلی‌شاه را همین رسالت محافظت از ارزش‌های دینی تشکیل می‌داد»(4).
در اینجا به بیان این نکته بسنده می‌کنیم که اگر عبارت همکاری میان مشروعه‌خواهان و محمدعلی‌شاه عبارت دقیقی قلمداد شود، آنگاه باید این حق را برای مشروعه‌خواهان دغدغه‌دار دین نیز محفوظ دانست که در شرایط افراطی‌گری‌های مشروطه‌طلبان و اقدامات خشونت‌آمیز آنان، هتاکی‌ها و پرده‌دری‌های روزنامه‌های وابسته به ایشان نسبت به مقدسات و علما و بالاخره عدم اهتمام علمای هر دو طرف و بویژه مشروعه‌خواه به نظریه‌پردازی در باب حکومت اسلامی ‌مطلوب، شاید ایشان حق داشته‌اند محمدعلی‌شاه را که حداقل در ظاهر تا این زمان معاندتی نسبت به دین از خود بروز نداده‌ بود، بر هتاکان به ساحت دین و علما (مشروطه‌طلبان افراطی) ترجیح دهند.
------------------------------------
پی‌نوشت:
1- محمد ترکمان، پیشین، ج 2، ص 271 به نقل از نصرالله تفرشی
2- محمد ترکمان، همان، ج 2، ص 191
3-  رضا داوری، پیشین، ص 25
 4- غلامحسین زرگری‌نژاد، پیشین (مدخل)، ص 39 .


Page Generated in 0/0053 sec