امیر استکی: سکوت در میانه یک بحث داغ؛ اتفاقی که شاید برای همه ما رخ داده باشد. سکوت نه از سر تسلیم بلکه از سر تحیر و به نوعی آچمز شدن ذهن. وقتی متوجه فاصله عمیق منطق استدلالهای طرف مقابل در بحث میشوید. وقتی بناگاه کشف میکنید بحث در نهایت چیزی جز جدلی هیستریک نخواهد بود. وقتی متوجه میشوید طرف مقابل عهدهدار مسؤولیت اعمال گذشته خود نیست. سکوتی که امروز بسیاری از تحصیلکردگان ما را فرا گرفته است؛ نوعی جاخوردگی و بهتزدگی.
مقدمه اول خود را همینجا رها میکنیم و البته باز سراغ آن خواهیم آمد.
از معایب سیستمهای توزیع قدرت دموکراتیک شاید بتوان به رها شدن بار مسؤولیت دوران قدرت اشاره کرد. دولتها تصمیماتی میگیرند و براساس آنها عمل میکنند که تا سالها پس از اتمام دوره قانونی آن دولت کماکان تاثیرگذار باقی
میمانند ولی به جز قضاوت تاریخ شاید بار مسؤولیت بیشتری پس از اتمام دوره قانونی بر دوش صاحبان قدرت در آن دوره باقی نماند. تلاشهای زیادی برای اصلاح این نقص صورت گرفته از جمله تعبیه ساختارهای ثابت در میان ارکان قدرت و نوشتن برنامهها و سرمشقهای بلندمدت و تعیین اهداف و استراتژیهای کلی به گونهای که دولتهای مختلف در یک نظام سیاسی تنها بتوانند تاکتیکهای وصول به اهداف را تغییر دهند اما در عمل دولتها چیزی فراتر از صاحبان تاکتیکهای متفاوت هستند و خواست و اراده و نظر خود را بر برنامهها و اهداف تحمیل میکنند. این معضل در سیستمهای ریاستی که قوه مجریه تفکیک بیشتری از قوه مقننه دارد بیشتر به چشم میآید. از سویی در سیستم ریاستی موجود در کشور به علت ضعف نسبی ساختارهای کنترل و تعدیل، این رها شدن مسؤولیت بیشتر به چشم میخورد.
توافق هستهای اخیر هم از آن تصمیماتی است که پیامدهای آن را بعدها هیچکس از امضاکنندگان آن بر عهده نخواهند گرفت. همانگونه که دولتهای قبل مسؤولیتی را درباره پیامدهای اجتماعی و فرهنگی ناشی از افزایش بیرویه تعداد دانشجویان عهدهدار نخواهند شد. به طور خاص در رشتههای مربوط به فناوری هستهای عزمی برای پاسخگویی به پرسش مهم دانشجویان و اساتید و تحصیلکردگان در آن زمینه مشاهده نمیشود. پرسشی که همانا این خواهد بود که آینده ما چه خواهد شد؟ آینده علمی که در هالهای از ابهام قرار گرفته است و باید در جهتی پیش برده شود که با تعهدات ما در برجام تداخل نکند. پیشاپیش مشخص است بار این مسؤولیت بر دوش هیچکس نیست و جماعت زیادی از نخبگان مرتبط با این مسائل به قضا و قدر و دست روزگار سپرده خواهند شد و به خیل انبوه تحصیلکردگان رهاشده و بلاتکلیف جامعه اضافه خواهند شد. تحصیلکردگانی که روزی به خاطر سیاستهای کنترلی دولتهای پیشین به ورطه دانشگاه کشانده شدند. دولتهایی که هیچ پاسخگوی انتظارات ایجادشده در این لشکر بلاتکلیف و منابعی که برای تجهیز آن صرف کردهاند نیستند. این مساله از آن رو مطرح شد که متعلق به همین روزهاست و درگیری و پرسش تعداد قابل توجهی از تحصیلکردگان امروز کشور و کمکی به روشن شدن بیمسؤولیتی مسؤولان است.
اگر از ابتدای انقلاب اسلامی تا بهحال لیستی مثلا از 2 هزار نخبهسیاسی- بروکراتیک کلیدی در بازههای 4 ساله ایجاد کنیم، به زعم ما به تشابهات بسیاری در دورههای 4 ساله میرسیم. کما اینکه به قول آقای نوبخت، معاون رئیسجمهور، پس از رأی آوردن دکتر روحانی نوبت آن است گسست مختصر بافت نخبگان حاکم که در دوره قبل ایجاد شده بود ترمیم شود و دوباره زنگنهها و نعمتزادهها و... به مناصب کلیدی بازگردند و تشکیل کلیتی را بدهند که در نهایت کشور را به فتحالفتوحی افسانهای به نام برجام برساند و به بهانه تاثیر تحریم بر اقتصاد متکی به نفت به ضرورت فریز کردن خیز کشور به سمت فناوری هستهای برسند؛ اقتصاد تکمحصولی آسیبپذیری که این مخرج مشترک نخبگان، سی و اندی سال فرصت مقاوم کردن داشتند و امروز مسؤولیت ضعف عملکرد خود را نه تنها بر عهده نمیگیرند بلکه در طنزی جذاب مقصران اصلی، منتقدان اصلی نیز شدهاند و اینجاست که باید به مدد آنچه در مقدمه اول خود به آن پرداختیم، بهتزده و آچمز شد و سکوت کرد.