printlogo


کد خبر: 143337تاریخ: 1394/5/18 00:00
بازگشایی پرونده مبهم خبرنگار مفقود‌الاثر، کاظم اخوان از طریق برادرش، حسن اخوان
توافق بدون خبرنگار!

مرتضی اسماعیل‌دوست: در روزهایی که برای خالی نبودن عرصه، نهادهایی به دنبال برپایی مراسم روز خبرنگار هستند، معضلات بسیاری را می‌توان یافت که در هر گوشه از این سرزمین با شیار بی‌مِهری مواجه شده و گاه شریان حیات را به پای خشکیدن می‌رساند و در این بین دردها به مثابه سطری پابرجا در دفتر ایام باقی خواهد ماند. این صفحه به دنبال آن بوده تا گریزگاهی باشد برای پرداخت هر آنچه در عالم امروز رسانه‌ای مفقود مانده است و یکی از مردان بزرگ اما کمتر پرداخت شده این روزگار، کاظم اخوان،‌ عکاس و خبرنگار دلیری است که 33 سال پیش ربوده شد. مردی که آموزش جنگ‌های نامنظم را نزد مصطفی چمران دیده بود و با اسلحه قلم و دوربین به دنبال ثبت حقایق بود و حال خود، حقیقتی گمشده در طول دوران به شمار می‌رود. خبرنگاری که روز 14 تیرماه 1361 به همراه احمد متوسلیان، فرمانده لشکر 27 محمد رسول‌الله، تقی رستگارمقدم و سیدمحسن موسوی، کاردار سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان ربوده و به نیروهای اسرائیلی تحویل داده شد و از آن تاریخ تاکنون هیچ خبر موثقی از آنها دریافت نشده است. در این ارتباط حسن اخوان، برادر ایشان، نامه‌ای را که در ارتباط با شرایط مبهم فعلی برای وزیر امور خارجه و مسؤولان دیگر نوشته است در اختیار «وطن امروز» قرار داد که بخشی از آن به دلیل وظیفه خطیری که برای پیمایش رسالت خبرنگاری برعهده ماست، در ادامه منعکس می‌شود تا شاید از این طریق بتوان به نگاهی تازه از مردانی رسید که سال‌ها منتظر پیامی روشن از آنها هستیم.
***
روز پدر، روز مادر، روز پرستار، روز جانباز و...؛ همه‌اش را دوست دارم اما روز خبرنگار را بیشتر دوست دارم. اگر چه برای من باز شدن زخم‌های کهنه 33 ساله است اما باز امیدوار می‌شوم سرنوشت نامعلوم برادر خبرنگارم پس از 33 سال دوباره مورد توجه قرار گیرد. من در حال و هوای روز خبرنگار گمشده‌ای دارم که 33 سال پیش در سرزمینی دیگر گم کرده‌ام، چیزی گم است، دور نیست، در همین نزدیکی است اما 33 سال است کسی نشانه‌ای از او نداده و نمی‌دهد. این سال‌ها را که مرور می‌کنم، می‌بینم نه، او گم نشده است بلکه ما خود را گم کرده‌ایم.
جناب ظریف! جنابعالی خبرسازترین وزیر امور خارجه پس از انقلاب بوده‌اید و در نزد افکار عمومی تا قهرمان ملی ارتقا پیدا کرده‌اید؛ کاری کردید کارستان، دست مریزاد. صدها خبرنگار از همه کشور‌های دنیا برای ارسال اخبار مذاکرات در وین حضور داشتند تا خبر نهایی یعنی توافق را به جهانیان اعلام کنند اما توافق بدون یک خبرنگار بود و آن خبرنگارکاظم اخوان بود، خبرنگار عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران که 33 سال پیش به همراه احمد متوسلیان، سیدمحسن موسوی و تقی رستگارمقدم حین ماموریت دیپلماتیک در لبنان توسط عوامل وابسته به رژیم صهیونیستی ربوده شد. با کمال افتخار می‌گویم آنان برای کمک به ملت مظلوم لبنان در برابر حملات رژیم صهیونیستی به آنجا رفته بودند. این 4 تن حماسه‌داران حماسه‌ساز بودند که همه حضورشان، تکلیف و برای ادای وظیفه بود. آنان نشانه خدا هستند، از تبار مردانی که پا به راه حق گذاشتند و خود نشانه راه شدند. مومنانی که در صراط حق بر مدار ولایت پا به راه شهادت گذاشتند. یادگاران خدایی که باید آنان را به یاد آورد. نام آنان در تاریخ ثبت شده است. کاظم برای من، بوی جهاد و شهادت و مقاومت می‌دهد. من و او عطر انفاس قدسی عارف شهید دکترچمران را به یادگار داریم و خط عشق و شهود واقعی را از او آموختیم.
تا جگر خون ما تا دل مجنون ما/ تا غم افزون ما کسب کند بهتری
شکر که ما سوختیم سوختن آموختیم/ وز جگر افروختیم شیوه سامندری
من و برادرم همشهری امام رضا(ع) هستیم؛ مشهد شهر شهادت. اولین جایی که جنابعالی بعد از پایان مذاکرات نفسگیر و تلاش شبانه‌روزی مذاکرات تشریف آوردید. کاظم «اخوان» برادر من و شماست. روزی که برادر خبرنگارم رفت نمی‌دانست که حتی یک عکس نخواهد گرفت و خبری مخابره نخواهد کرد، چرا که خودش و همراهانش خبرساز خواهند شد. تا امروز که 17 مرداد سال 1394 مصادف با روز خبرنگار است، 33 سال گذشته که او خود خبر شده، خبر‌هایی که گاه شنیدنش جانمان را به لب می‌رساند و گاه روح‌افزا که خبری از نگار خبرساز ما باز‌ آید. می‌گویند این همه سال گذشته است و دیگر خبری نیست. در نگاه آنها که عادت می‌‌کنند، بی‌خبری خوش‌خبری نمی‌شود، بی‌خبری بی‌‌خبری است؛ بی‌عملی است. چیزی است که نتیجه‌‌اش وضعیت امروز ما است. سال‌هاست داغی بر دل ما باقی است، فریادی در گلو مانده و چشمانی که از انتظار خشک شده است. آهن که نیست جان ما آخر دل است، نمی‌دانید بی‌او چه بر ما گذشته و می‌گذرد. روز خبرنگار، یاد گمشده‌ای است که دلمان برای دیدارش پر می‌‌زند اما با گذشت بیش از 3 دهه همچنان در برزخی خبری به سر می‌‌بریم و هیچکس هنوز به طور قطع از سرنوشت او و همراهانش خبر ندارد. در این سال‌ها به هر مسؤولی برای روشن شدن و پیگیری سرنوشت او نامه نوشتیم، با مسؤولان مختلف ملاقات کردیم، با رسانه‌ها مصاحبه کردیم اما هیچگاه پاسخ روشن و دقیقی با دلایل متقن و محکم دریافت نکردیم. با پای خسته عمری از پی او دویده‌ایم اما باید همچنان در بیم و امید زندگی کنیم تا دستی از غیب برون‌ آید و کاری کند. در 33 سالی که خودش یک عمر است استخوان خرد کردیم، مو سپید کردیم. آیا تنهایی مادری که منتظر بازگشت فرزندش است و جان به جان‌آفرین تسلیم کرده را دیده‌اید؟ قصه آشنا و ساده‌ای دارد، رویدادی که 33 سال به‌ طور مستقیم ما را تحت تأثیر خود قرار داد و هنوز هم با تبعات آن درگیریم و نمی‌‌توانیم بگوییم داستان غم‌انگیز آن تمام شده است. آخرین وضعیت کاظم هرچه می‌خواهد باشد شهادت یا مقاومت فرقی نمی‌کند، کاظم چه زنده برگردد چه شهید شده باشد، شهید است، فرقی نمی‌کند که شهید شده یا زنده باشد، هر جا هست حال خوشی دارد. درخواست ما این است سرنوشت او و همراهانش را روشن کنید. فقط در این صورت خانواده‌های چشم‌انتظار آنان به آرامش می‌رسند. مادران و پدران این عزیزان طعم خوش آرامش خیال و پایان انتظار را نچشیدند. انتظار ظاهرا کلمه ساده‌ای به نظر می‌رسد فقط باید آن را تجربه کرد تا به سختی آن پی برد.
جناب آقای دکتر ظریف! همه می‌دانند که وقت شما ضیق است اما خواهش می‌کنم در برابر 132سال سرجمع صبر و انتظار این 4 خانواده فقط 3 دقیقه به حرف ما گوش دهید. تعارفات و حاشیه ‌رفتن در طرح یک درخواست، زمان را هدر می‌دهد و امکان طرح آن را از بین می‌برد و حوصله شما را هم سر ‌می‌‌برد.
من نمی‌دانم نظر رئیس‌جمهور محترم جناب آقای دکتر حسن روحانی و جنابعالی درباره پیگیری روشن شدن سرنوشت خبرنگار و دیپلمات‌های ربوده‌شده ایرانی در لبنان چیست؟ چون در این دو سال در این باره نه از شما و نه از رئیس‌جمهوری نه چیزی شنیده‌ام و نه چیزی دیده‌ام. حمایت از اتباع یک کشور از سوی دولت متبوع آنها امری است که به واسطه علقه تابعیت بر عهده دولت‌ها قرار دارد و یکی از وظایف مهم دولت در عرصه سیاست خارجی است.
اما همین جا اعلام می‌کنم این آخرین نامه‌ای است که به مسؤولان جمهوری اسلامی ایران برای روشن شدن سرنوشت برادرم می‌نویسم و اگر نسیم امیدی نبود و شبنم شوقی، این آخرین نامه را هم به شما نمی‌نوشتم اما بعد از این نامه سکوت خواهم کرد و با لب خاموش سخن خواهم گفت. می‌خواهم گم کنم خود را به خلوت‌های خاموشی.
به‌رغم گذشت 33 سال و با گذشت 2 سال از عمر دولت یازدهم هنوز نمی‌توان با قاطعیت درباره سرنوشت این عزیزان اظهارنظر کرد، دولت‌ها آمده‌اند و رفته‌اند و تاکنون سیاست دولت‌های پیشین در روشن کردن سرنوشت دیپلمات‌های ربوده شده ایرانی در لبنان موفق نبوده است، ضمن ارج نهادن به تمام تلاش‌هایی که صورت گرفته است چنین شرایطی نه در شأن دولتمردان است و نه در شأن شهروندان ایرانی. آیا از دولتی که خود را دولت تدبیر و امید می‌نامد و رئیس دستگاه دیپلماسی‌اش شما هستید مثل دولت‌های قبلی برای حل این مشکل 33 ساله نیز کاری ساخته نیست؟ خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندام‌ها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند، اگر همه هستی‌مان را یک خواستن کنیم، یک خواستن مطلق شویم و اگر صادقانه و سرشار از امید و یقین و ایمان بخواهیم پاسخ خویش را خواهیم گرفت. هرگز باور نمی‌کردم که سال‌های سال همچنان زنده ماندنم به طول انجامد! چرا که زیستن در برزخ مشکل است و لحظات چنان به سختی و سنگینی بر من گام می‌نهند و دیر می‌گذرند که احساس می‌کنم خفه می‌شوم. چه کسی باید غم شهروندان را بخورد و برای حل مشکلات آنان تلاش کند؟ تصور می‌کنم غمخواری برای ما و عزیزانمان یک مفهوم انتزاعی و ساختگی است که اساسا هویتی ندارد. البته امسال در بیانیه وزارت امور خارجه به مناسبت سی‌وسومین سالگرد ربایش این عزیزان به تشکیل کمیته حقیقت‌یاب اشاره شده است. اگر چه صدر و ذیل این بیانیه خود دارای تناقض است اما پیگیری تشکیل این کمیته بسیار مهم است و بیانیه‌های متعدد وزارت امور خارجه طی سال‌های گذشته تاکنون مشکل ما را حل نکرده است. در 3 دهه گذشته فضای حمایت سیاسی در کشور ما همواره ماهیت غمبار و تراژیک داشته است. وزارت امور خارجه در مقام دستگاه سیاست خارجی کشور که همانند سایر دولت‌ها متولی اصلی حمایت سیاسی از اتباع ایرانی است، وظیفه مهمی در حفظ غرور و هویت ملی اتباع ایرانی و در نهایت، آبروی اجتماعی کشور نسبت به پیگیری سرنوشت اتباع ایرانی در خارج از کشور دارد. این وظیفه با تصویب قانون استیفای حقوق اتباع و دیپلمات‌های ایرانی آسیب‌دیده از اقدامات دولت‌های خارجی در تاریخ 26 خرداد 1389 صورت قانونی به خود گرفت که به نوبه خود تأکید مجددی بر پیگیری وضعیت ایرانیان خارج از کشور است.
این مهم در بیانات ارزشمند مقام معظم رهبری نیز مورد تاکید قرار گرفته است. مقام معظم رهبری در رهنمودهایی در دیدار با سفرای جمهوری اسلامی ایران در کشورهای اروپایی درباره اهمیت ارتباط با ایرانیان مقیم خارج فرمودند: «به نظر من در مورد اتباع ایرانی مقیم کشورهای دیگر کمی کوتاه می‌آییم یعنی آن حساسیت لازم را به خرج نمی‌دهیم این مساله آبروی ماست. باید در این زمینه بنشینید و برنامه‌ریزی کنید، کاری هم نداشته باشید که انقلابی است یا انقلابی نیست. فرقی نمی‌کند ایرانی است. در حوزه کاری خودتان هر جا مشاهده کردید یک ایرانی مشکلی پیدا کرده که با دولت طرف است و تحت تعقیب قرار می‌گیرد، آن وقت شما جدا وارد شوید. همه دیپلماسی کشور حتی بیشتر از دیپلماسی کشور را به کار بگیرند. گاهی ما مبادلات داریم. خرید و فروش داریم، دادوستد می‌شود. همه اینها را بگذارید که از تبعه ایرانی دفاع بکنید».
جنابعالی یک معضل 12 ساله کشور را حل کردید، پس می‌توانید گذشته از یک وظیفه ملی به‌عنوان یک وظیفه انسانی مشکل 33 ساله ما را حل کنید. سرنوشت برادر خبرنگارم را بینی و بین‌الله هرچه هست روشن به ما اعلام کنید. آقای روحانی در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری فرمودند: «مردم صداقت می‌خواهند» ما نیز پس از گذشت 33 سال فقط صداقت می‌خواهیم. مطالبم را با اظهارات 3 سال پیش «حجت‎الاسلام موسی فخرروحانی» که در مقطع زمانی ربایش 4 شهروند ایرانی، مسؤولیت سفارت ایران در لبنان را برعهده داشته است به پایان می‌برم: «از آنجا که در عرف سیاسی حمله به یک دیپلمات و هرگونه تعرضی از این دست مفهومی کمتر از حمله و تعرض علیه یک ملت نداشته و ندارد؛ بنابراین گروگانگیری 4 دیپلمات ایرانی به معنای تعرض همه‌جانبه به ملت بزرگ ایران بود که طبعا قابل تحمل و تسامح نبود. فقط باید عزمی در بین باشد و اشخاصی که شایستگی و لیاقت این مهم را دارند، برگزیده شوند تا این ننگ از دامان ما پاک شود. این ننگ نیست که مردانی مانند آقا محسن موسوی، احمد متوسلیان و همراهانشان 30 سال اسیر اسرائیل باشند؟»
حسن اخوان (برادر خبرنگار کاظم اخوان)
مشهد الرضا -هفدهم مرداد 1394
 


Page Generated in 0/0072 sec