هر چند طبقه کارگر ایران تا نیمه اول سال 1357 بهطور گسترده و فراگیر به نهضت انقلابی نپیوسته بود، لیکن حضور جدی این طبقه پس از واقعه 17 شهریور جمعه سیاه آغازگر یک سلسله اعتصابات شکننده برای رژیم پهلوی بود. اعتصابات از تابستان 1357 شکل کاملاً سیاسی به خود گرفت. اعتصاب کارگران شرکت نفت که شیشه عمر رژیم را در دست داشتند، بزودی توسط کارکنان ارتباطات و حمل و نقل، بانکها، بیمارستانها و کارخانههای بزرگ ماشینسازی، کاغذسازی، دخانیات، بافندگی و ذوبآهن حمایت شد و با رد افزایش بسیار زیاد دستمزدها از نهضت به رهبری روحانیت و آیتالله خمینی اعلام پشتیبانی کردند؛ هرچند در میان آنان کم نبودند افرادی که مسائل سیاسی را بر مسائل مذهبی نهضت ترجیح میدادند. از عوامل تأثیرگذار بر روند این اعتصابات کارگری میتوان از فدائیان خلق، تودهایها، مجاهدین خلق و طرفداران شریعتی (سوسیالیستهای اسلامی) نام برد که همگی در نفوذگذاری بر طبقه کارگر و راهاندازی اعتصابات مؤثر بودند. شوراها و کمیتههای نامتمرکز و مستقل متشکل از کارگران عادی، اعتصابات در کارخانهها، ادارات و مدارس را سازماندهی میکردند. این نهادهای نوبنیاد کارگری فاقد یکپارچگی بودند و طیفی از ایدئولوژی اسلامی تا ایدئولوژی مارکسیستی را در خود جای داده بودند. همین شوراها پس از پایان اعتصابات و پیروزی انقلاب امور تولید کارخانهها را برعهده گرفتند و توان بالقوهای را برای مبارزه با گروههای مخالف جمهوری اسلامی فراهم آوردند. اعتصابات این گروهها بهطور مشخص 2 هدف را دنبال میکرد: نخست، در داخل توان رژیم شاه را در سرکوبی نهضت بشدت تضعیف کرد و از سوی دیگر، در خارج از کشور موقعیت شاه را دچار تزلزل جدی کرد و غرب و ایالات متحده آمریکا را متقاعد کرد برای دستیابی به منابع نفتی ایران و تضمین ثبات آن برای غرب و آمریکا به نیروهای انقلابی رو آورند و این امر در موفقیت انقلاب تأثیر قطعی داشت. بدون اعتصاب طبقه کارگر امکان پیروزی انقلاب بسیار دشوار مینمود. شمار فراوان این نیروها و نقش آگاهانه آنان در شکست رژیم پهلوی باعث شد توجه به آنان به عنوان نیروهای عظیم اجتماعی پس از انقلاب در دستور کار رهبران مذهبی انقلاب و رهبران گروههای سیاسی قرار بگیرد و همین امر سبب شد نامزدهای آنان با وجود خیل رهبران و مبارزان روحانی و با وجود فرسایشهای اجتماعی در فهرست پایتخت در کنار برجستهترین علما و مجتهدان جای بگیرند. برجستهترین نقش را در پشتیبانی و حمایت از جریان انقلاب تودههای طبقه پایین و حاشیه شهری ایفا کردند. این امر در شهرهای بزرگ، بویژه تهران که محدودههای جنوب شهر و زاغهنشینان گسترده داشت، بیش از همه نمایان بود. این گروههای اجتماعی خیل جمعیت تظاهرکننده را تشکیل میدادند که به امید دستیابی به موقعیت بهتر موضع آشتیناپذیری را به عنوان راندهشدگان اجتماعی بروز میدادند. حمله نیروهای پلیس در تابستان 1356 به این گروهها در منطقههای خارج از محدوده شهری و زد و خورد خونبار آنها و ایستادگی و نفوذ برخی گروههای سیاسی و بهرهبرداری از این حوادث، توانست آنان را به صورت یک معضل اجتماعی مطرح کند. همین جوانان محروم حاشیه شهر خیل قربانیان حوادث انقلاب را تشکیل دادند و با ارتقا به مرتبه شهید و شهادت، بهعنوان الگوهای مبارزهجویی تودهای به میدان مبارزه انقلاب کشیده شدند. اینان فقیرترین و محرومترین بخشهای اجتماع را تشکیل میدادند که با رؤیای رفتن شاه و بهتر شدن اوضاع، مبارزه را تا سرنگونی رژیم ادامه دادند. درباره حضور جامعه دهقانی و روستایی ایران اظهارنظرهای ضد و نقیضی ابراز شده است بهطوری که آیتالله خمینی نفوذ پیام انقلاب را به نقل از افرادی به روستا و از جمله مناطق دوردستی چون کمره میرساند؛ لیکن اشرف و بنوعزیزی معتقدند دهقانان در هیچیک از مراحل انقلاب نقش مهمی ایفا نکردند. زوارهای نیز بیان کرد دهقانان در نهایت از اسلامگرایان پشتیبانی کردند و هوگلند با بیان دوپهلو بودن حمایت روستاییان از انقلاب به نامطمئن بودن آنان به پیروزی تأکید میکند و از نقش محدود این گروه همانند نقش محدودشان در انقلاب مشروطه یاد میکند. لیکن در یک جمعبندی کلی بخشی از هریک از تحلیلها مؤید زاویهای است که پژوهشگران مختلف بدان توجه داشتند و این پژوهش ابعاد جدید، جدی و قابل توجهی را نسبت به این نقش براساس اسناد تازه انتشاریافته ساواک و ... باز کرد و بررسیهای گذشته را مورد تشکیک اساسی قرار داد. پس از اصلاحات ارضی و پیامدهای آن روستا و جامعه دهقانی ایران نقش اساسی خود را در ساختار اقتصادی بهتدریج از دست داد و بخشی از نیروهای مبارزهجوی آنها در حاشیه شهر به صورت نیروهای حاشیه شهری ایفای نقش کردند. با وجود این، جمعیت بالای 50 درصد ساکن در مناطق روستایی میتواند نشانگر نقش پراهمیت جامعه روستایی و دهقانی در فرآیند انقلاب باشد.