یکی از مظاهر اسلامزدایی دوره پهلوی، تقویت روزافزون فرقههای ضاله و باطله و آیینهای ساختگی بیپایه است.
«ویلیام سولیوان» سفیر آمریکا در دربار شاه، در کتاب خاطرات خود، درباره روابط شاه مخلوع و رژیم غاصب صهیونیستی مینویسد:
«... مطلعترین همکاران خارجی من در تهران، که کمتر از همه به چشم میخورد، نماینده سیاسی اسرائیل در تهران بود. او که یکی از دیپلماتهای ارشد اسرائیل به شمار میرفت، در تهران عنوان سفارت نداشت. زیرا با وجود روابط صمیمانه اسرائیل با حکومت شاه، چون ایران یک کشور اسلامی بود، شاه ترجیح میداد روابط با اسرائیل در سطح غیررسمی باقی بماند. با وجود این چون قریب 80 هزار یهودی در ایران زندگی میکردند و جامعه یهودیان ایران در همه رشتههای تجارت و اقتصاد ایران رسوخ کرده بودند، دیپلماتهای اسرائیلی در تهران به شبکه اطلاعاتی وسیعی در ایران دست داشتند که نظیر آن در اختیار هیچ کشوری نبود».
یکی از شیوههای ضدیت رژیم پهلوی با اساس اسلام، مانورهایی بود که روی کلیات تعالیم زرتشت (پندار نیک، کردار نیک و گفتار نیک) در کتب منتسب به رژیم، حتی در سرهمبندیهایی تحت عنوان «مأموریت برای وطنم» و «انقلاب سفید» به چشم میخورد.
رژیم شاه در بخش معارضه و مبارزه با اساس اسلام، سعی داشت آیین اسلام را، یک دین «سامی» و بویژه عربی جلوه داده، چنان «نماید» که گویی این آیین، برای مردم جزیره..العرب، با فرهنگی منحط و بسیار عقبمانده که هیچ تناسبی با ملت پیشرفتهای مانند «ایرانیان» نداشته و ندارد، شکل گرفته است.
این تلقینات استعماری، در کتابهای درسی رژیم گذشته و جزوات و کتب و مقالات جراید و حتی در تبلیغات رسانههای گروهی صوتی و تصویری (رادیو و تلویزیون) قابل لمس بود. و نیز، کتابهایی که در آن زمان به عنوان دفاع از اسلام، توسط علمای بزرگوار و پاسداران متعهد حریم مرزهای اعتقادی جامعه تدوین و نوشته میشد، بخشهای معتنابهی از آن، در زمینه پاسخگویی به این قبیل تلقینات و تبلیغات بوده که خود، گواه وجود تبلیغات ضد این مطالب، در سطح جامعه است.
نویسندگان آمریکایی کتاب «هزیمت...» آوردهاند:
«... شاه (محمدرضا) چنین مینمود که مجذوب آیینهای دینی دوران پیش از اسلام است. در جمع نزدیکان وی بسیارند کسانی که هیچگاه وی را مسلمانی دیندار ندانستهاند، بیگمان واقعیات بسیاری بدبینی آنان را تأیید میکند: رسم کردن گاهشماری ایران باستان؛ اشارات بیش از پیش آشکار به عصر کورش و سرانجام، جشنهای عظیم سال 1971 (1350ش) در پرسپولیس، رویدادی که بیش از هر رویداد دیگر خشم پیشوایان مذهبی را برانگیخت و شاه را به طور قطع، از انبوه مردم دیندار کشور جدا ساخت... تضاد میان آراستگی خیرهکننده پرسپولیس و فقر دهکدههای همجوار چنان زننده بود که هیچکس نمیتوانست آن را نادیده گیرد».
محمدرضا در عین حال که به صورت خفیف در موارد مقتضی، تظاهر به اسلام میکرد، با احیای مذاهب منسوخه و باطله در قالب برگزاری جشنهای مذهبی اقوام پیش از اسلام، در کاخ سلطنتی و واگذاری مدیریت جشن به همسر خود و پذیرایی از مدعوین، با شرابهای سفارشی وارداتی از فرانسه، آن هم در ماه رمضان، دشمنی خود را با اسلام نشان میداد. او تاریخ مبدأ هجرت نبوی(ص) را که نشانه دلبستگی ملت به اسلام است، از رسمیت حذف و به جای آن، تاریخ شاهنشاهی قبل از اسلام را رسمیت بخشید و بدین ترتیب، کاریترین ضربه را بر باقیمانده اسلام وارد کرد. طرح مستمر نام پادشاهان قبل از اسلام و برگزاری جشنهای 2500 ساله در کنار قبر «کورش» هدفی جز اسلامزدایی از جامعه ایرانی را تعقیب نمیکرد، و تقویت بهاییان و نصب فلان یهودی صهیونیست در رأس رادیو – تلویزیون و تقویت اقتصادی آنان، انگیزهای جز همان هدف شوم نداشت.
منبع: دینستیزی رژیم پهلوی
مرکز بررسی اسناد تاریخی