حسین فردوست در خاطراتش مینویسد: پرویز، پسر دکتر راجی، جوان بسیار خوشتیپی بود که مورد علاقه خاص هویدا قرارگرفت و هویدا او را رئیس دفتر خود کرد. این علاقه از چه بابت بود، اطلاعی ندارم ولی حدس میزنم! سپس اشرف شدیداً عاشق پرویز شد و واقعاً او را کلافه کرد. به همین دلیل راجی در سن کم (شاید 32 تا 35 سالگی) مشاغل حساس داشت و این اواخر سفیر ایران در انگلستان شد و تا زمان دولت بختیار در همین پست بود.
در این دوران من قائممقام ساواک بودم. روزی اشرف تلفن زد و گفت: «برای یک ماه این پرویز راجی را تعقیب میکنی، از زنهایی که با آنها رابطه دارد مخصوصاً در حالتی که در کنارشان است، عکس برمیداری و همه را مرتباً به من میدهی!» از این مساله شدیداً جا خوردم، روشن بود که اگر دستور اشرف اجرا شود، همه ساواک باخبر میشوند.
شرحی به محمدرضا نوشتم و توضیح دادم که اگر این درخواست اجرا شود، از این عملیات حدود 300-200 نفر از پرسنل ساواک مطلع میشوند؛ یا مستقیماً در جریان قرار میگیرند یا گزارشات را مطالعه میکنند. توضیح کاملی از همه ابعاد مساله برای محمدرضا نوشتم. گزارش به رویت محمدرضا رسید و به نزد من بازگشت. با کمال حیرت دیدم در زیرآن نوشته است: «انجام دهید!» محمدرضا نهتنها اهمیت نمیداد که خواهرش چه میکند، بلکه اهمیت نمیداد تمام کشور نیز از روابط خواهرش مطلع شوند.
به هرحال، دستور اشرف اجرا شد. هر روز یک گزارش تایپ شده 300 - 200 برگی از اداره کل پنجم ساواک (که بخش فنی ساواک بود) به من ارائه میشد. این گزارش تلفنها، رفتوآمدها و صحبتهای شبانهروز راجی بود.
عکسها نیز ضمیمه آن بود و من همه را برای اشرف میفرستادم. این اسناد بسیار عجیب و شاید بینظیر است و شامل مکالمات تلفنی راجی است. عجیبتر اینکه اشرف با وجودی که میدانست تلفنها کنترل میشود به مکالمات خود با پرویز ادامه میداد و هیچ اهمیتی نمیداد که پرسنل ساواک مطلع میشوند، گویی اصلاً آنها جزو آدم نیستند. مثلاً اداره کل پنجم گزارش میداد اشرف در ساعت فلان زنگ زد و گفت: «عزیزم، قربانت بروم، دیشب از عشق تو خوابم نبرد.» و صحبتهای عجیب و غریبی که قابل ذکر نیست. یا ساعت 4 صبح به راجی زنگ میزد: «من دارم آنجا میآیم!» راجی خوابآلود جواب میداد: «ای بابا! خستهام، میخواهم بخوابم.» و اشرف میگفت: «خواب بیخواب، آمدم، مبادا از خانه بیرون بروی.» و سوار اتومبیلش میشد و به سرعت خود را به خانه راجی میرساند. عکاس ساواک هم از همه صحنهها عکس میگرفت و گزارشگر ساواک هم مینوشت. هدف اشرف این بود که مطلع شود که آیا راجی با زن دیگری هم رابطه دارد یا نه و اگر دارد آن زنها که هستند، چه صحبتهایی میکنند و عکسهایشان
را ببیند.
این اواخر که راجی با فشار اشرف سفیر ایران در لندن شد، ایشان هفتهای یکبار به لندن میرفت و هدفش هم صرفاً دیدن راجی بود. راجی نیز درخاطراتش گاه اشاراتی دارد که ژوان لپن، محلی که ویلای اشرف در جنوب فرانسه در آن واقع است، رفتم. البته به بقیه ماجرا اشاره نمیکند. یا مینویسد: به اتفاق اشرف به رامسر رفتم. کسی که مطلع نباشد تصور میکند که این دیدارها عادی است ولی بنده که مطلعم میدانم که چه خبر است.
فردوست در پایان مقالهای راجع به اشرف پهلوی در جلد اول «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» مینویسد: این بود چهره اشرف، دومین فرد خانواده پهلوی پس از محمدرضا! زنی که در هر زمینه در حد اعلای افراط و گستاخی است و میتوانم او را بحق «فاسدترین زن جهان» بنامم....در تاریخچه زنان فاسد جهان معادل اشرف یا نیست یا نادر است: معتاد، قاچاقچی، عضو مافیای آمریکا، بیمار جنسی و زنی که به قول خودش اگر هر شب یک مرد تازه نبیند خوابش نمیبرد....!
منبع: خاطرات حسین فردوست
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی