مرتضی اسماعیلدوست: اولین سکانس فیلم «غیر قابل تصور» که ظاهری مستندگونه از معرفی شخصیت محوری آن دارد، گویای احوالی است که سیاست کلی اثر را بیان میکند. تازهمسلمانی که خود را یوسف عطامحمد معرفی کرده، از طریق فیلمی ویدئویی تهدید به بمبگذاری در
3 نقطه مختلف آمریکا میکند. نکاتی آشنا که در سالهایی متمادی از طریق آثار استراتژیک غرب برای تخدیر فرآیند اسلامطلبی در جهان به نمایش درآمده و در روندی خنثیساز از تاثیر مکتب آفتابی اسلام، درصدد ارائه تصویری وارونه در عرصه سینمای هالیوود است. تاثیری که بهگونهای انتحاری(!) در فیلم «غیر قابل تصور» نیز برملا میشود که قهرمان آمریکایی داستان پس از حضوری ناامیدانه در ارتش به سوی اسلامخواهی رفته و نام خود را از استیون آرتور یانگر به یوسف تغییر میدهد. نسبت دادن اجرای عملیات تروریستی به مسلمانان و القای عدم منطقپذیری از سوی آنان برای مخاطب به مسیری روشن در چرخه کارخانه دروغپردازانه غرب درآمده که در آثاری متعدد و گونههایی متمایز نمایان میشود. تکنیکهای روایتگری هالیوودیسم در آثاری خوش رنگ و لعاب جهت منحرفسازی وقایع جهانی بوده که براساس معیارهای دینستیزی، انحطاط اخلاق بشری، خشونت و جنسیت و القای تروریستی جعلی به عرصه آمده است.
داستان فیلم «غیر قابل تصور» هم بر مبنای وارونهسازی شمایل مسلمانان درباره یوسفی است که در میان جنایات بسیار آمریکاییها به جنون رسیده و میخواهد انتقام جامعه انسانی را از طریق عملیات بمبگذاری بگیرد. در این میان، بازپرسی روانی با نام اختصاری اچ و بازی ساموئل الجکسون و یک مأمور زن پلیس فدرال به دنبال خنثیسازی این نقشه تروریستی از طریق عملیات شکنجه و تهدید یا گفتوگو هستند. تفاوت آشکار فیلم ساخته شده توسط گرگور جردن با آثار دیگر اسلامستیزانه، تطهیرسازی شکنجه به عنوان عاملی بازدارنده از وقوع بحرانی انسانی است، چنانکه فیلمساز در پروسهای هدفمند ابتدا اقدام به طراحی ارتباط کلامی میان هلن برودی، افسر پلیس FBI و یوسف در بند گروه امنیتی میکند و سپس براساس پرخاشگریها و عدم همکلامی یوسف، مخاطب را در عملیاتی روانی به پذیرش شکنجههای طاقتفرسای بازپرس اچ متمایل میکند و اینجاست که مرزهای سیاست به دنبال تبرئه رخدادهایی حیوانی برمیآید تا همچون همه لشکرکشیهای آمریکاییها که در دل عناوینی فریبنده چون دموکراسیطلبی و جهان عاری از خشونت لحاظ میشود، به عریانترین وضعیت دلالت بر درندهخوییهایی مدرن داشته باشد. شیوههای سادیسمی ماموری مانند اچ که شنیعترین شکنجهها را در دقایقی ملتهب به روح تماشاگر جاری میسازد نشانهای است از هولناکی انواع حوادث رخداده در کشورهای مظلوم که زیر رگبار تازیانه زورگویی قرار گرفتهاند.
طراحی پرسوناژها در معرکه بازار «غیر قابل تصور» غربیها بسیار حساب شده بوده است، به نحوی که حضور برونی به عنوان مظهر روحی فریبنده از دموکراسی در برابر شیوههای
پراگماتیسم ِاچ، عرصهای است برای زورآزمایی اندیشههایی که به دنبال مبارزه با عنوان ساختگی مسلمانان تروریست هستند با آنها که ادعای شیوهای گفتوگومدارانه دارند و در نهایت هم فیلمساز در پیشبرد روایت و اجرای سکانسها به شکلی روشن عدم زبانمندی افرادی مانند یوسف را مطرح کرده و سرپوشی بر شکنجههای غرب میدوزد. دیدگاهی فریبنده برای سقف بیباور آمریکایی که در نگرشی کاملا دژخیمانه شکنجهگاههایی مانند گوانتانامو و ابوغریب را به عنوان سرفصل نوینی از حکایت شکنجهگران قرون وسطایی هویدا کرد.
فیلم «غیر قابل تصور» سعی داشته براساس قالبی کنشمند به طور دائم مخاطب را درگیر حادثهای ممتد کند. انتظاری کشدار برای انفجار 3 بمب که براساس واحدهای کنشساز گفتوگو شکل یافته، شناسانده شده و در چرخه زوال قهرمان، به طور دائم رنگ عوض میکند. تغییر ضرباهنگ اثر در طی شدن زمانی 72 ساعته از وقوع انفجار براساس ماهیت درام، گونههای متفاوتی به خود گرفته و ساختار اثر براساس روشی زیر تعلیق نمایان میشود، شکلی که از دیالکتیک دیالوگها میان بازرس برودی و یوسف شکل میگیرد و روندی که در انتهای داستان براساس سماجتورزیهای شکنجهشونده مبنی بر پنهانکاری، شکلی دیگر یافته و به تناقض در رفتار شکنجهگران میانجامد.
شیوه علنی تقابل غرب با مسلمانان در این فیلم چنان در حصاری بیقیدوبند به ذهن رباینده مخاطب القا میشود که تماشاگر را در انتخاب شکنجه یک مرد و کشتار چندین هزار نفر از مردمان بیگناه، موافق به پذیرش روشهای اعترافگیرنده اچ میکند و این در حالی است که موارد درخواستی یوسف برای طرح بمبگذاری در راستای مسائلی است که میتواند مورد تقاضای بسیاری از نهادهای حقیقی صلحطلب هم قرار گیرد که شامل خارج شدن نیروهای نظامی آمریکا از خاک کشورهای اسلامی و عدم حمایت از کشورهای تروریست منطقه است. گرگور جردن، کارگردان استرالیاییالاصل فیلم که سابقه ساخت فیلمهای «2 دست»، «سربازان بوفالو» و «ند کلی» را دارد، در «غیر قابل تصور» پرسشهایی اساسی را پیش چشم مخاطب قرار داده و در نهایت گزینه مورد قبول غرب را مبنی بر اجرای عمل غیراخلاقی به بهانه رسیدن به خواستههایی قدرتطلبانه به اجرا میگذارد، جایی که یوسف در ددمنشانهترین حالت به دلیل خودداری از اعلام مکانهای بمبگذاری مورد شکنجههای جسمی و روحی بسیاری قرار میگیرد.
شکنجه در خاستگاه خود به عنوان شیوهای ابزاری برای دگرگونی فکری و در جهت رسیدن به خواستههای شکنجهگر اعمال میشود و سینما، ابزاری مطمئن برای خوانش تعابیر مغرضانه غرب در قبال شیوه رفتاری با مسلمانان است. مسالهای که در این سالها نگاهی هدفمند را از قاب القایی فریبنده به گستره تماشا واصل داشته است و حتی ابایی از این نداشته که از سینما به عنوان ابزاری قابل وصول برای رسیدن به خواستههایی سیاسی به طور علنی استفاده کند، چنانکه در این چرخه میبینیم که فیلم اسکاری «30 دقیقه نیمهشب» جهت تبلیغ و شکنجه در بسیاری از مراکز امنیتی آمریکا مورد استفاده قرار گرفته است؛ این است تصویر جهان پرهیاهوی هالیوود که معمار ساخت بنایی جعلی از تفکر و احساس در جهان قلمداد میشود!