چه کسی در پس کودتای رضاخان بود؟
در سالگرد کودتای سوم اسفند مطبوعات از هر سو انگشت اتهام را به سوی بریتانیا نشانه رفتند و مستقیم و غیرمستقیم دستهای نهان و آشکار انگلیس را در پس کودتا نشان دادند. به دنبال این موضوع «رضاخان» برای لاپوشانی نقش بریتانیا در کودتا، خویشتن را مسبب اصلی آن اعلام کرد و هرگونه سخن گفتن درباره کودتا و ماهیت آن را ممنوع و متخلفان را به مجازات شدید تهدید کرد. این سر «پرسی لورن» بود که به رضاخان آموخت با ریشههای کودتا چگونه برخورد کند و به انگلیسیها نیز یاد داد به چه نحو او را فردی وطندوست و ملی جلوه دهند تا از حملات روزافزون مصونش دارند و برای روزها و ماههای آتی از او بهرهبرداری کنند. لورن بلافاصله بعد از ورود به ایران، با ارزیابی دقیق آرایش نیروهای داخلی به این نتیجه رسید که رضاخان را برای اهداف آتی بریتانیا در کشور باید حفظ کرد. به همین دلیل خطاب به وزارت امور خارجه نوشت از این به بعد باید از هرگونه تظاهر به اینکه رضاخان تحت حمایت آنهاست، خودداری شود. رضاخان مقارن این ایام سرگرم تحکیم نفوذ خود بود. وی تلاش داشت با عملیات عوامفریبانه، هم بر محبوبیت خود بیفزاید و هم خویشتن را مردی مستقلالاراده بنمایاند و توجهات را از مسائل عمده دیگر به سوی مسائل فرعی منحرف کند. یکی از این ماجراها کتک زدن 2 تن از روسپیان تهران به نامهای «عزیز کاشی» و «امیرزاده خانم» در اسفندماه سال 1300 بود. این دو تن با اینکه به شغلهای خلاف اخلاق مشغول بودند، لیکن اقدام سردارسپه علیه آنان شگفتی زیادی تولید کرد. دستگیری اینان به دستور سرتیپ «محمودخان انصاری» حاکم نظامی تهران، انجام گرفت. وی 2 زن یادشده را وسط روز به میدان توپخانه برد و دستور داد آنها را شلاق زدند. شایع بود
2 تن از اعضای سفارت بریتانیا یعنی «اسمارت» دبیر شرقی و «بریجمن» کاردار سفارت، شبانه قصد رفتن به منازل این دو را داشتهاند که توسط نظمیه دستگیر و همراه با زنان یادشده به نظمیه برده شدند. این سخن دروغ بود و اگر هم راست بود در نظر افکار عمومی آن زمان اهمیتی نداشت. به واقع رضاخان درست در اولین هفتههای به قدرت رسیدن «مشیرالدوله» میخواست ژست ضدانگلیسی بگیرد تا حقایق نهفته در پشت کودتا را مکتوم نگه دارد و افکار عمومی را منحرف کند. این ژست، 2 نتیجه فوری به دست آورد؛ نخست اینکه طبق سناریوی لورن، رضاخان مردی مستقلالاراده معرفی شد که قادر است اسطوره قدرقدرتی بریتانیا را خرد کند و به این شکل جایی در افکار عمومی بیابد، دوم با کتک زدن 2 زن یادشده در روز روشن و در ملأ عام، حمایت تودههای مذهبی را به دست آورد. در پشت این ماجرا دستهای مستر «هاوارد» هم دیده میشد که با اسمارت و بریجمن مخالفت میکرد. سفارت انگلیس البته 2 مأمور یادشده را به لندن بازگرداند، اما هدف اصلی به قول «عبدالله مستوفی» این بود که رضاخان را سرکرده اصلی کودتا معرفی کنند و خود مقامات بریتانیا به رضاخان دستور داده بودند چنین برخوردی با قضیهای که بالاتر آمد بنماید. کسانی که از ماهیت این قبیل اقدامات آگاه بودند، علیه رویه فوق به انتقاد پرداختند؛ مثل «فرخییزدی» که رباعیهایی سرود و آن عمل را هجو کرد اما کسانی دیگر به نحوی از اقدامات رضاخان تمجید کردند، حتی رجلی مثل بهار که سرود:
«سردار سپه شـجاعتی بــارز کـــرد/ با قدرت خود عــزیز را عاجـز کرد
بگرفت و کتک زد و فرستاد به خوار/ چشمش نــزنی حقیقتاً معجــز کرد»
به دنبال این حادثه در سالگرد کودتا، یعنی سوم اسفند سال 1300، بیانیهای به قول بهار «عوامفریبانه و هوچیانه» به امضای رضاخان تنظیم شد. در این بیانیه آمده بود: «در بعضی از جراید مرکزی پس از یک سال تمام که از مدت کودتا گذشته تازه دیده میشود که مسبب حقیقی کودتا را موضوع مباحث خود قرار داده در اطراف آن قلمفرسایی میکنند». رضاخان یا کارگردانان اصلی کودتا بیم داشتند مبادا پرده اسرار زودتر از موعد برافتد، زیرا در آن صورت نه کارگردانان اصلی باقی میماندند و نه مجری اوامر آنان یعنی رضاخان. رضاخان از مطبوعات انتقاد کرد که نمیخواهند وارد «فلسفه ظهور کودتا» شوند. این لغات و تعابیر با دانش ناچیز او منطبق نبود. در این بیانیه سوال شده بود: «آیا با حضور من مسبب حقیقی کودتا را جستوجو کردن مضحک نیست؟» مضحک طرح این سوال از سوی نویسنده بیانیه منسوب به رضاخان بود زیرا هدف آن مکتوم نگهداشتن راز کودتا و شجاعتستانی از مطبوعات بود تا جرأت نکنند دیگر از ماهیت کودتا پرسش کنند و سرنخ را تا کشف مافیای سیاسی- اقتصادی پشت این حادثه تاریخی ادامه دهند. نویسنده بیانیه رضاخان برای اینکه «سیدضیاء» را هم تحقیر کرده باشد، از زبان سردار سپه نوشت:
«... بیجهت اشتباه مکنید و از راه غلط مسبب کودتا را تجسس منمایید، با کمال افتخار و شرف به شما میگویم که مسبب حقیقی کودتا منم و با رعایت تمام معنی این راهی است که من پیمودهام و از اقدامات خود ابداً پشیمان نیستم. اگر علیالظاهر یکی- دو نفر را دیدید که چند صباحی عرض اندام کردند و سطحاً راهی پیمودند نه این بود که اعماق قلب آنها در نظر من مخفی و مستور باشد، همه را میدانستم و استنباط کرده بودم، فقط احتیاجات موقع مرا ملزم میکرد که موقتاً دست خود را بر سینه آنها آشنا نسازم تا زمانیکه ایران را آیینه فداکاریهای خود قرار داده نامحرمان را از محفل انس خارج سازم چنانکه دیدید و شنیدید...» این جملات چیزی نبود جز بخشی از طرح عظیم فریب افکار عمومی و تولید وحشت به منظور نپرسیدن از ماهیت کودتا. کسانی که به قول بیانیهنویس به دنبال مسبب اصلی کودتا بودند، هدفشان این نبود که سیدضیاء را عامل اصلی معرفی کنند، هدف اصلی این بود تا مسبب اصلی که هنوز پشت پرده بود افشا شود و او را از تاریکخانه خود بیرون آورند. نکته بسیار مهم استفاده بیانیهنویس از ضمیر اول شخص مفرد است که در سبک نگارش رجال دوره قاجار بیسابقه بود. استفاده از ضمیر اول شخص نهتنها بر سطوت و هیبت رضاخان میافزود بلکه بر تصور محوریت او در تحولات یک ساله اخیر بیش از پیش تأکید مینهاد؛ روشی که البته پیش از همه سیدضیاء بنیاد نهاد. مسبب اصلی کودتا با این جملات که در بیانیه آمده است بهخوبی قابل شناسایی است:
«... حمله به اشخاص غیرمتجانس، اگر به فلسفه کودتا اعتراضی دارید، علیالتحقیق فرع سبکمغزی شما خواهد بود و این یک نوع بروز احساسی است که ابداً به جنبههای فکری و تعقل شما مربوط نیست و اگر اندکی قوه مخیله خود را حکم قضیه قرار دهید میدانید اضمحلال وطن داریوش بر اثر حرکات ناخلفان داخلی و اعمال نفوذ خارجی در شرف تثبیت و فقط مشیت خداوند متعال بود که هویت ناخلفان و زمامداران بیعرضه دونهمت را در پیشگاه عموم ملت آشکار و باز با مشیت خدای ایران است که در تحتتأثیر همین اقدام میرویم حیات از دست رفته خود را به جهانیان ثابت نماییم. من از اقدامات خود در پیشگاه عموم ابداً شرمنده نیستم و با نهایت مباهات و افتخار است که خود را مسبب کودتا به شما معرفی میکنم. این یک فکری نبود که فقط در سوم حوت سال گذشته در دماغ من تأثیر کرده باشد، این یک عقیده نبود که در تحتتأثیر افکار دیگران به من تحمیل شده باشد...!» آری! مسببان بحران ایران مشخص بودند و معلوم بود کودتا به چه دلیلی شکل گرفت. به همین دلیل بود که نویسنده بیانیه از زبان رضاخان تهدید کرد:
«... به تمام ارباب جراید و صاحبان احساس پیشنهاد میکنم پس از این ابلاغیه و معرفی مسبب حقیقی کودتا و سابقهای که به احوال من حاصل کردند، دیگر هر عنصر غیرمأنوسی را سبب حقیقی این امر عظیم تشخیص نداده بفهمند که مبارزه با عوامل مؤثره جز از قلوبی که قابلیت تأثیر را داشته باشند تراوش نخواهد کرد. باز هم اشتباه نکنید بعضی از اشخاص کوچکتر از آن بوده و هستند که یک اراده منظم نظامی را با اراده و عقاید خویش مربوط ساخته و بهعلاوه مقام نظامیان فداکار نیز والاتر از آن بود که با ارادههای خفیه متحرک باشد...». پس هراس بیانیهنویس از کشف «ارادههای خفیه» در پس کودتا بود اگرنه کمتر کسی بود که تردید داشته باشد فرمانده اصلی کودتا سیدضیاء، این روزنامهنگار جاهطلب نیست. نیز بیهوده نیست که نویسنده بیانیه تهدید کرده است:
«صریحاً اخطار میکنم که پس از این برخلاف ترتیب فوق در هر یک از روزنامهها از این بابت ذکری بشود، به نام مملکت و وجدان آن جریده را توقیف و مدیر و نویسنده آن را هم- هر که باشد- تسلیم مجازات خواهم نمود». این قلم فصیح و بلیغ از رضاخان نیست، حتی فرزند او محمدرضا پهلوی نوشته است: «سختی و مشقت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله باعث شد رضاشاه در ابتدای عمر به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن نیاموزد». «تاجالملوک» همسر رضاخان نیز به سال 1347 در گفتوگو با نشریهای چاپ پاریس گفته بود: «پدر و مادر او از رعایای معمولی بودند و خودش هم اصلاً سواد نداشت». نمونهای از بهاصطلاح نثر رضاخان را هم «ملکالشعرای بهار» نقل کرده است که در 2 سطر از یک نامه معمولی چند غلط املایی و انشایی وجود داشت، پس تردیدی نیست که نویسنده این بیانیه او نبوده است. عجیب اینکه با این اطلاعات از رضاخان، بعدها نویسندگان درباری برای او سفرنامه هم جعل کردند و از قول رضاخان مطالبی آوردند که به شوخی بیشتر شبیه بود. یکی از این موارد را میتوان در سفرنامه جعلی او به مازندران یافت. در این بهاصطلاح سفرنامه که از قول رضاخان و به شکل اول شخص مفرد نوشته شده است، آورده شده در بندرگز بعد از رفتن همراهان و صرف شام، «مقداری از شب را به مطالعه کتاب پرداختم. کتب تاریخ از سایر اقسام بیشتر جلب دقت و نظر مرا مینمایند...» در همان جا از قول رضاخان نوشتهاند: «کتاب بوستان سعدی هم که به یک قطعه جواهر بیشتر شبیه است تا به کلمات معمولی، کمتر ممکن است که از دسترس من دور بماند[!]». از این جالبتر مطالبی است شاعرانه که از قول رضاخان طرح میشوند: «... ساعت 10 شب است. مطابق عادت معمول در اتاق خود تنها هستم. سکوت عمیقی اطراف اتاق را فراگرفته، جز روشنایی شمع و چند کتاب، چیز دیگری خاطر مرا نمینوازد[!]» شکی نیست که بیانیهها و مطالب رضاخان را شخص یا اشخاصی دیگر دیکته یا تحریر میکردند، یکی از این موارد همین بیانیه سالگرد کودتاست. کتمان ناشیانه دستهای پشت پرده در کودتا بیفایده بود. مصدق که بعدها در دوره ریاست وزرایی رضاخان در مقطعی او را ملاقات میکرد، گفته است: «به خاطر دارم که سردار سپه نخستوزیر، در منزل من با حضور مرحومان مشیرالدوله، مستوفیالممالک و حاجمیرزا یحیی دولتآبادی و آقایان مخبرالسلطنه، تقیزاده و علا اظهار کرد مرا انگلیسیها آوردند ولی ندانستند با چه کسی سروکار دارند.» عین همین مضمون را «یحیی دولتآبادی» آورده است. به قول وی رضاخان آن روز گفت: «مرا انگلیسیان سر کار آوردند اما وقتی آمدم به وطنم خدمت کردم.» رضاخان این سخن را وقتی گفت که دیگر مسلم بود سلطنت را خواهد ربود. «عبدالله مستوفی» نقل میکند روز بعد از انتشار بیانیه به مناسبت سالگرد کودتا، نزد مرحوم شهید آیتالله «سیدحسن مدرس» رفته است. به قول او: «سید مخصوصاً از این شریطه خیلی عصبی بود و میگفت انگلیسها حاضر بودند یکی- دو میلیون خرج کنند تا این وصله را از خود کنند، این مرد به رایگان تمام گناهها را به گردن خود گرفت و آنها را از این مخمصه بینالمللی فارغ کرد که در آینده دولت ایران نتواند گلهگذاری هم در این زمینه بنماید. سید بزرگوار حق میگفت اما سردارسپه هم چاره نداشت و ناگزیر بود این سر و صدا را به نفع انگلیسیها و به ضرر یا بهتر بگوییم به نفع خود بیندازد».
منبع: دکتر حسین آبادیان، بسترهای تاسیس حکومت پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی