مجموعه شعر «درختها عقل شان میرسد» در برگیرنده 50 قطعه شعر آزاد است. تنهایی انسان معاصر در برخی سرودهها به چشم میخورد و برخی شعرها هم فضایی روستایی را ترسیم میکنند. علاوه بر این تعدادی شعر درباره جنگ نیز در این مجموعهها گنجانده شده است. مجموعه شعر «درختها عقلشان میرسد» حاوی شعرهایی در قالب نو، با مضمونهای احساسی و اجتماعی است. پارهای از عنوانهای این سرودهها عبارتند از: دهکده، جهیزیه، قانون نسبیت، مونولوگ، مقصد، مصنوع، مشیدالله، مذکرغایب، پارتی، گرگومیش، طالع، متصور، چله بزرگ، عریضه، صحنه، شاخهها، سرخ و سفید، رفیق، کاچیران، حملونقل، معادله، ثلث سوم، گارسیا، راشیتیسم، آخرت، حسرت، ارث و میراث. شاعر به دنبال معبری است برای بیان حدیث نفس و واژهها راهی برای بیان دغدغههای آدمی و سرودههای هادی خورشاهیان همچون مونولوگهایی هستند که حدیث نفس انسان معاصر و تنهایی او را بیان میکنند. البته استفاده از اصطلاحات عامیانه و ضربالمثلها و نگاهی طنازانه از دیگر ویژگیهای زبانی این مجموعه شعر است. به گزارش فارس، شعرهای این مجموعه پیرامون موضوعات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی ورزشی سروده شدهاست. مساله قابل توجه در شعرهای هادی خورشاهیان مساله روایت است. تقریبا تمام شعرهای این مجموعه، جدای از اینکه در محور افقی تصاویری را در بند بند هر شعر رقم میزند، در محور عمودی نیز روایتی به همراه خود دارد. آری! منظور همان نخ تسبیح کلیشهای خودمان است و دانهها همان تصاویری که بند به بند آمدهاند. هر شعر روایت ویژه یا به اعتقاد بعضیها قصه خود را دارد و این امر موجب میشود مخاطب از ابتدای شعر تا پایان شعر را همراهی کند. همچنین شاعر رمزآمیزی و سوال هر شعر را به محورهای افقی سپرده است و اصولا روایتهای محور عمودی را در اوج سادگی رقم زده که البته این امر از خواص شعرهای خورشاهیان است.
این همه قایق را
یک نفری شاید
به آب زده است این پسر بچه
که سیاه است و موهایش مجعد.
گاهی حیرت میکند آدمی
از خلقت
نکند نهنگها دوستش دارند
که قایقهایش غرق نمیشوند
وگرنه خودم در روزنامه خواندهام گاهی
کشتیهای به آن بزرگی
میروند زیر آب میخوابند تا دو قرن بعد.
تورش را بسته به ده، دوازده قایق
و قایقها را رها کرده بر سینه امواج
موجها برایش بندری میرقصند
و تورها همین طور
ماهی میگیرند به این بزرگی
البته نباید نادیده گرفت، روایت مطرحشده در اکثر شعرها روایت داستانی است و متاسفانه به روایت شعری نمیرسیم. این امر در خوانش مجدد اثر، لذت تاویل را میکاهد و عمق هرمنوتیک اثر را کاهش میدهد. چه بهتر بود شاعر از چند روایت همزمان استفاده میکرد. روایتها گاهی بریده شوند و در نقطهای دیگر ادامه پیدا کنند. حتی چند روایت، تنیده در یکدیگر باشند و شاعر تاخیر در کشف متن را با مخاطبش بیازماید. خورشاهیان از جمله شاعرانی است که در بیشتر قالبهای ادبی دست دارد، از داستان گرفته تا شعر و طنز. همچنین در شعر و داستان کودک تخصص خاصی دارد و چه بسا مخاطبانش از مخاطبان شعر بزرگسال بیشتر باشند. از این نویسنده پیش از این مجموعه شعرهای «پلهها را نشمرده آمدم بالا»، «عصر روزهای جمعه»، «مدایح»، «توی اخبار رادیو»، «در کلاس دیر وقت» (شعر نوجوان) و «این غزلهای سلیمان نیست» به چاپ رسیده است. همچنین «باشد ایستگاه بعدی»، «کشوری که شکل چکمه است»، «من یک بادبادکم» و «باران در بهشت» عنوان برخی مجموعه داستانهای خورشاهیان است. شاعر به دنبال ردپایی از گذشته خود بوده و در مجموعه شعر سپید «درختها عقلشان میرسد» آشکارا میتوان با این کودکیها مواجه شد و همزادپنداری کرد. این نگاه عمیق کودکانه در آثار بزرگسالان را پیشتر در شعرهای زندهیاد قیصر امینپور میدیدیم. نگاهی که ناخواسته به خیال قوت میبخشید و باعث ارتباط عمیقتری در مواجهه اثر با مخاطب میشد. همچنین خورشاهیان نباید این موضوع را نیز نادیده بگیرد که جنس روایت اگر داستانی باشد با کمترین ضعفی در محور افقی خود و تصاویر ارائهشده در سطرها و بندها شعرش را به نثر داستانی میکشاند و قالب شعریاش به قناسی میزند.
بچه که بودم
سربازها را خیلی دوست داشتم
بخصوص داییام را
که از تهران برایم ماشین کوکی میآورد
و هر وقت قطارها سوت میزدند
از قطار پیاده میشد
من سوار قطار میشدم
روی پتو از مزارع میگذشت
میرفتم ایستگاه قبلی او را سوار میکردم
بچه که بودم
داییام یک سنگ را آنقدر دور پرت میکرد
که پرندههای آنطرف مرز هم
از ترس میپریدند
حالا نه من بچهام
نه داییام سرباز است
به مادرم میگویم
آخر مصیبت از این هم بزرگتر
در پایان باید گفت هادی خورشاهیان در آثار خود رگههایی از طنز دارد و این طنز گاهی غمگینکننده و گاهی لذتبخش است. حتی در بسیاری نمونهها شیطنتهایی نوشتاری دیده میشوند که کارکرد آن تحریک حس نوستالژی در مخاطب است.