printlogo


کد خبر: 145508تاریخ: 1394/6/24 00:00
نگاهی به زندگی و شهادت اویس قرنی
گر در یمنی چو با منی پیش منی

یمن در جنوبی‌ترین بخش شبه‌جزیره عربستان سرزمینی دیرپا با نقشی محوری در حوادث گوناگون پس از اسلام بوده است. با این حال مردمان آن از مناظر گوناگون تفاوت‌های چشمگیری با دیگر ساکنان شبه‌جزیره داشته‌اند و از تمدن و فرهنگی به مراتب غنی‌تر و کهنسال‌تر بهره‌مند بوده‌اند. قبایل یمنی بارها در صدر اسلام موجب پیروزی‌ها و شکست‌های گوناگون بوده‌اند و قوم «کنده» که «اشعث بن قیس کندی» از مشهورترین‌شان نزد ایرانیان است در به قدرت رسیدن و همچنین سقوط خلفای پس از پیامبر نقشی اساسی بازی کرده‌اند. نقل است که پیامبر درباره اهل یمن که عده‌ای از آنها به حضور ایشان رفته بودند، فرموده بود: «اتاکم اهل الیمن، هم الین قلوبا، وارق افئده، الایمان یمان، والحکمه یمانیه؛  اهل یمن بر شما وارد شده‌اند، دل‌هایشان نرم و قلب‌هایی سرشار از مهربانى دارند، ایمان، یمنى و حکمت، یمانى است».
از دیگر قبایل یمن «مذحج» است که از اصیل‌ترین قبایل عرب محسوب می‌شود و از نسل قحطانند و 9 تیره دارد. آل‌مذحج در آغاز بعثت به دست امیرالمومنین مسلمان شدند و پس از پیامبر نیز از ارادتمندان امام علی علیه‌السلام باقی ماندند. در جریان فتح ایران به خوزستان کوچ کردند و در کوفه و بصره ساکن شدند و در زمان خلافت امیرالمومنین(ع) عمده یاران وفادار ایشان از مذحجیان بودند و «مالک‌ اشتر نخعی» بارزترین آنان است. اعراب خوزستان ایران به «نیس بن ابراهیم بن مالک» فرزند او می‌رسند و شاخص دیگر یاران آن حضرت، «اویس» است از بنی‌مراد که دومین طایفه مذحج شمرده می‌شوند.
«اویس بن عامر مرادی» با کنیه ابوعمر از مشهور‌ترین تابعین و معروف به «سیدالتابعین» است. تابعین آنهایی بودند که در صدر اسلام پیامبر را ندیده بودند و به واسطه اصحاب به اسلام گرویده بودند. اویس بن عامر، به دلیل اهلیتش در یمن و همچنین نام یکی از اجدادش به «قرنی» معروف بود و در تذکره..‌الاولیای عطار درباره او چنین آمده است: «آن قبله تابعین، آن قدوه اربعین، آن آفتاب پنهان، آن هم‌نفس رحمن، آن سهیل یمنی، اویس قرنی (رحمه..‌الله علیه) گاهگاه خواجه عالم(ص) روی سوی یمن کردی و گفتی «انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن» یعنی نفس رحمن از جانب یمن همی‌یابم. نقل است چون رسول اکرم(ص) وفات خواست کرد، گفتند «یا رسول‌الله! مرقع تو به که دهیم؟ فرمود «به اویس قرنی.»
به گفته مورخان، اویس عامر شتربان بود و در سال دهم بعثت به اسلام گروید و معروف است در زمان پیامبر تنها یک بار به مدینه آمد لکن وقتی به مدینه رسید، باخبر شد پیامبر به سفر رفته است. اویس برای مادرش مدینه را ترک کرد و به یمن بازگشت و چون پیامبر به مدینه بازگشت، عرض کردند شترچرانی از یمن به نام اویس به اینجا آمد و به شما سلام رسانید و بازگشت. پیامبر فرمود: «آری! این نور اویس است که در خانه ما هدیه گذاشته و خود رفته است». پیامبر اعظم با عبارت‌هایی چون: بهترین و برترین فرد از تابعان، شفاعتگر والامقام، محبوب رسول خدا و نفس رحمان از اویس یاد می‌کردند. پس از آن نیز بارها از اشتیاقش برای دیدار او سخن گفتند و فرمودند: «نسیم خوش بهشت، از سوی قرن، در حال وزیدن است. آه!‌ ای اویس قرنی، چقدر من مشتاق دیدار تو هستم. ‌ای مردم! هر کس او را دید، سلام مرا به وی برساند».
شخصی از حاضران پرسید:‌ ای رسول خدا، اویس قرنی کیست؟ پس پیامبر(ص) فرمود «او با وجود عظمت و شخصیتی که دارد، در نظر شما فردی عادی و کسی است که اگر از نزد شما برود، از او سراغی نمی‌گیرید و اگر روزی میان شما حاضر شود، به وی اعتنایی نمی‌کنید». حضرت همچنین در توصیف بزرگی و جایگاه والای اویس در روز قیامت فرمودند: «در نتیجه  شفاعت اویس، جمعیت بسیاری به شماره افراد ربیعه و مُضر، به بهشت وارد خواهند شد. او با اینکه مرا ندیده، به من ایمان آورده است و پس از من، در رکاب جانشینم، علی بن ابیطالب(ع)، در جهاد با دشمنان به شهادت می‌رسد». پیامبر، اویس را در جای دیگری چنین توصیف فرمودند: «چشمان سیاه مایل به کبودی دارد و بین دو کتف او، اثر ماه‌گرفتگی است. گندمگون بوده و چانه‌اش کشیده و قامتش معتدل است.... قرآن تلاوت می‌کند و اشکش همواره از خوف خدا جاری است. دو جامه کهنه دارد. در زمین گمنام است ولی آسمانیان او را می‌شناسند و اگر به خدا قسم خورد، سوگندش پذیرفته است. روز رستاخیز به دیگر مردمان گفته می‌شود وارد بهشت شوید ولی به اویس می‌گویند بمان و شفاعت کن. خداوند به تعداد دو قبیله ربیعه و مُضرّ، شفاعت او را می‌پذیرد». سخنان دیگری نیز از پیامبر خدا درباره اویس گفته‌اند من‌جمله که ایشان فرمودند اویس قرنی از این امت، دوست من است.
پس از رحلت پیامبر، اویس به خدمت امیرالمومنین علی(ع) می‌رسد و «شیخ مفید» نقل می‌کند امام(ع) فرمودند: رسول خدا(ص) به من خبر داد که مردی از امتش را ملاقات خواهم کرد که به او اویس قرنی گفته می‏شود. او از گروه حزب‌الله و رسول او است که مرگ او شهادت در راه خداست و با شفاعت او به تعداد افراد دو قبیله ربیعه و مضر وارد بهشت می‌‏شوند. وی زمان خلیفه دوم، یمن را ترک کرده و به کوفه می‌رود و تا زمان خلافت امیرالمومنین در کوفه می‌ماند و همواره مردم را به همراهی با امیر مؤمنان علی(ع) فرامی‌خواند. آورده‌اند مردی به اویس گفت: مرا موعظه‌ای کن. اویس پاسخ داد: تو را سفارش می‌کنم به کتاب خدا، قرآن و سنت پیامبران الهی و همراهی با صالح مؤمنان علی بن ابیطالب(ع). اویس تا زمان خلافت امام علی(ع) گمنام بود تا اینکه خلیفه سوم کشته شد. پس از آن امیرالمومنین به کوفه رفتند و اویس به خدمت ایشان درآمد.
 او نه‌تنها یکی از یاران معمولی امام(ع) نبود، بلکه از حواریون آن حضرت به شمار می‌آمد و حضرت امام موسی‌کاظم(ع) فرمودند: «روز رستاخیز منادی الهی ندا می‌دهد حواریون محمد(ص) که از پیروی او دست نکشیدند و بر سر پیمان خود باقی ماندند، کجا هستند؟ در این هنگام چهره‌های درخشانی مانند سلمان، ابوذر و مقداد از جای برمی‌خیزند و خود را معرفی می‌کنند. بار دیگر منادی ندا می‌دهد: حواریون علی(ع) کجایند؟ پس گروهی از یاران برجسته امیرمؤمنان علی(ع) مانند محمد بن ابی‌بکر، میثم تمار و اویس قرنی برخاسته، از دیگران مشخص می‌شوند. آورده‌اند: چون امام علی بن ابیطالب(ع)، در غائله جمل به سوی بصره در حرکت بود، در نزدیکی بصره در منطقه ذی‌قار توقف نمود و آنگاه افرادی چون امام حسن مجتبی(ع)، عمار یاسر و مالک اشتر را برای جذب نیرو به کوفه فرستاد.
شیخ مفید در «ارشاد» می‌نویسد: حضرت علی(ع)، برای گرفتن بیعت از یارانش در ذی‌قار نشسته بود که فرمود: امروز از سوی کوفه، هزار مرد بدون کم و زیاد می‌آیند و تا پای جان با من بیعت خواهند کرد.
و از «عبدالله بن عباس» نقل می‌کند: من در این پیشگویی حضرت دقیق شدم. چون مردم کوفه به سوی لشکر امیرمؤمنان، علی(ع) آمدند، همه را شمردم. اما هنگامی که شمار آنان به 999 تن رسید، دیگر کسی نیامد. من در شگفت شدم و نگران که مبادا یک تن نیاید و این موضوع، بهانه‌ای برای سرپیچی بدخواهان از فرمان امام شود. همچنان در این اندیشه بودم که ناگاه شخصی را دیدم که از کوفه به سوی ما می‌آید. وقتی نزدیک شد، مردی را دیدم که جامه‌ای مویین بر تن و شمشیر و سپر در دست دارد. وقتی به لشکر رسید، نزد امام علی(ع) آمد و عرض کرد: دست‌تان را بدهید تا با شما بیعت کنم. علی(ع) فرمود: با من به چه چیزی بیعت می‌کنی؟ آن شخص گفت: بیعت بر شنیدن سخنانت و پیروی از فرمانت و جنگیدن در رکابت تا پای جان. علی بن ابیطالب(ع) فرمود: نام تو چیست؟ پس پاسخ داد: من اویس قرنی هستم. امیرمؤمنان بسیار خوشحال شد و فرمود: «الله‌اکبر، حبیبم رسول خدا، به من خبر داد که مردی را از امت ایشان که به وی اویس قرنی می‌گویند، خواهم دید. از افراد حزب خدا و حزب رسول خداست. در پایان عمر مبارکش به شهادت می‌رسد و در روز قیامت، به اندازه افراد دو قبیله ربیعه و مضر، شفاعت خواهد کرد».
ابن عباس می‌گوید: به خدا سوگند، با آمدن اویس و تکمیل شدن هزار تنی که امام علی(ع) پیشگویی کرده بود، اندوه و نگرانی من برطرف شد.
زمانی که امیرالمومنین به سمت صفین در حرکت بودند، اویس در کنار آب فرات وضو می‌گرفت، آواز طبلی به گوش وی رسید و پرسید: این چه صدایی است؟ گفتند: سپاه علی(ع) به جنگ معاویه می‌رود و مردم را به صحنه نبرد دعوت می‌کنند و صدا، صدای طبل سپاه علی است. اویس گفت: هیچ عبادتی نزد من برتر از یاری و پیروی حضرت علی علیه‌السلام نیست. آنگاه برای یاری و همراهی مولایش به سوی سپاه امیرالمؤمنین حرکت کرد. اویس در صفین نقش موثری در سپاه امیر المؤمنین(ع) ایفا کرد، از آنجا که با توجه به سخنان پیامبر درباره او حضورش در رکاب امام سند زنده‌ای بر حقانیت آن حضرت و بی‌اساس بودن ادعاهای معاویه به شمار می‌آمد، از این رو در جریان جنگ، برخی مردم شام، پس از آنکه شنیدند اویس میان سپاه امام علی(ع) است، از معاویه بریدند و به سپاه کوفه پیوستند.
«ابونعیم اصفهانی» در «حلیه..‌الاولیا» می‌نویسد: «در یکی از روزهای جنگ صفین شخصی از میان سپاه شام بیرون آمده و در برابر سپاه عراق با صدای بلند گفت: آیا اویس قرنی در میان شماست؟ گفتند: بلی! منظورت چیست؟ گفت: از پیامبر شنیدم که فرمود: اویس بهترین و نیکوکارترینِ تابعین است. پس از سپاه شام جدا شد و به سپاه عراق پیوست».
«اصبغ بن نباته» نقل می‌کند: «علی بن ابیطالب(ع) را هنگام جنگ صفین دیدم که خطاب به یاران خویش فرمود: چه کسی حاضر است تا پای جان با من بیعت کند؟ بی‌درنگ 99 تن از یاران، به حضور امام رسیدند و با ایشان بیعت کردند. امام فرمود: کیست که این رقم را تکمیل کند که پیامبر خدا، به من خبر داده است بیعت‌کنندگان با من در این روز، صد تن خواهند بود. پس مردی که لباس‌های بسیار ساده‌ای بر تن داشت، پیش آمد و برای بیعت با امام علی(ع) آماده شد».
در جای دیگری آمده است: چون این مرد نزدیک‌تر آمد، امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «اویس باش!» او عرض کرد: «من همان اویس قرنی‌ام».
«اسیر بن جابر» نیز می‌گوید: وقتی در جنگ صفین، منادی سپاه علی فریاد زد:‌ ای سپاه خدا، نبرد را آغاز کنید، اویس را دیدم که شمشیرش بر اثر شدت ضربه‌هایش شکست، سپس شمشیر را بر زمین انداخت و فریاد زد: ‌ای مردم! از این قوم هیچ هراسی به دل راه ندهید. پیش بروید که خدا با ماست. بدین ترتیب سپاهیان امیر مؤمنان را تشویق می‌کرد که ناگهان تیری به قلبش خورد و همان‌ جا بر زمین افتاد و شهید شد. پس از جنگ، امام علی(ع) بر جنازه اویس نماز خواند و وی را دفن کرد. آنگاه بر سر تربتش نشست و به یاد او گریست.
نقل است پس از شهادت اویس، نزدیک به چهل و چند زخم نیزه و تیر در بدن او به چشم می‌خورد. مرقد پاک اویس، در سمت چپ قبر «عمار یاسر» در شهر رقه سوریه قرار دارد.


Page Generated in 0/0062 sec