حسین قرایی: 1ـ یکی از تاثیرگذارترین شاعران پس از انقلاب کسی نیست جز «سلمان هراتی». سلمان یکی از ضلعهای اخوان ثالث شعر انقلاب است که اضلاع دیگرش را قیصر امینپور و سیدحسن حسینی تشکیل میدهند. او بهزعم عمر کوتاه
27 سالهاش، شعرهای قابل توجهی به جامعه ارائه داد، شعرهایی که در آنها درد و فقر و اجتماع و سیاست و عشق و کلماتی از این دست، احساس تکلیف میکنند.
سختیهایی که سلمان نوجوان در مزردشت – محل تولدش - میکشد و مرارتهایی که خانوادهاش در همان دوران میکشیدند، باعث شده زندگی به پیوست مشقاتش را در شعرهایش به تصویر بکشد و هر اهل دلی که به این تابلوها نگاه میکند به دوران کودکی و نوجوانی شاعر سفر کند.
«آب در سماور کهنه ریختن» یک مثل مازندرانی است که وقتی میخواهند از گذشتهشان صحبت کنند و خاطرات آن دوران را روایت کنند، میگویند: «بیا آب در سماور کهنه بریزیم.» و سلمان در شعری با عنوان «آب در سماور کهنه» بخشی از سختیهایی را که ذکر آن رفت در قالب یک شاعر مطالبهگر میسراید:
«من نبودم/ مادرم یتیم شد/ من نبودم/ درختان، بیشکوفه نشستند»
(آب در سماور کهنه، ص 166)
شاعر در این شعر با خانها و خانبازیها سر ستیز دارد و به تعبیر سید شهیدان اهل قلم، دلش برای «خانگزیدهها» میسوزد. او مظلومیت اجدادش را اشک میریزد و این بیعدالتیها را از چشم موجود مهربانی به نام «مادر» مینگرد:
«برای رفوی پیراهن پاره ما/ دوبیتی و اشک کافی بود/ سوزن که به دستش میرفت/ نه! بر جگرم میرفت / کی میتوانستم گریه کنم/ کیومرث خان میگفت: دهانت را ببند/ آیا آسمان به زمین آمده است/ ما که چیزی احساس نمیکنیم/ بالش من سنگین بود از اشکهای من/ با گوشه زمخت لحافم/ اشکهایم را میستردم/ بر دامن مادرم/ اگر گندم میپاشیدیم/ سبز میشد/ از بس گریسته بود/ آسمان تنها دوست مادرم بود»
(همان، صص 168 و 169)
با همه این فضاها، سلمان با سختیهای عدیدهای دست و پنجه نرم میکند و بالاخره دیپلم خود را در تنکابن میگیرد، برای ادامه تحصیل در دانشسرا به تهران میآید و فوقدیپلم هنر اخذ میکند. در همان سالهای اول انقلاب است که به جمع شاعران حوزه هنری میپیوندد و یکی از سرآمدان شعر انقلاب محسوب میشود.
مهربانی و عطوفت سلمان در سبک زندگی شاعرانهاش باعث میشود او از شمال نارنگی بیاورد؛ مقداری بین شاعران حوزه و مقداری نیز سر مزار فروغ پخش کند.
سلمان مسلمان، جایش را در بین شاعران انقلاب باز میکند و یکی از مشتریهای پر و پا قرص گعده شاعران حوزه هنری میشود و در جلساتی که حسین اسرافیلی، وحید امیری، سیدحسن حسینی، قیصر امینپور و... حضور دارند شعرخوانی میکند و این صمیمیت با نگاه محبتآمیز سلمان گره میخورد و ضریب پیدا میکند.
2ـ سلمان یکی از درخشانترین چهرههای شعر معاصر ایران است. او هم از نظرگاه فرم و هم از چشمانداز محتوا، کارهای قابل تحسینی ارائه داد. دلدادگی سلمان به انقلاب اسلامی و به تعبیر خودش «جمهوری گل محمدی» در واژهواژه شعرش تبلور دارد.
توجه سلمان به شخصیت و سلوک حضرت امام خمینی(ره) در دریای شعرش موج میزند. مثلا دوبیتیای که از گلگشت در غزلهای او چیده شده، خطاب به امام است:
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
ای خیال تو رویای روحانی آب
ای سپیدار استوار سبز گلستان محراب
زیبایی اشعار او در برخی مواقع دو چندان میشود. بهعنوان مثال در همین بیت اخیر، این شاعر انقلاب، 4 بار از ظرفیت صامت «س» برای برجسته کردن واژههای استوار و حماسه بهره جسته است و این یعنی سلمان مثل استاد مهرداد اوستا «امام را حماسهای دیگر» میداند.
دلسپردگی و دلدادگی به معشوقی به نام امام تا آنجا در شعرهای سلمان انقلابی ارتفاع پیدا میکند که وطن را به این جهت دوست دارد که او بر قلبها فرمانروایی میکند:
«وطن سید بزرگواری است/ که با دستاری سبز/ چون موجی در سواحل توفانی/ حماسه میخواند/ اینجا همه امام را دوست دارند/ و امام همه را دوست دارد/ پنجره چشمهامان را میگشاییم/ با قلبهامان نگاه میکنیم/ و سپس عشق/ و سپس رنج و صبر/ و خم شدن در خون خویش/ و بدینسان/ ما برای گسترش عشق/ به دنیا میآییم/ و از دنیا میرویم»
(همان، صص 171و172)
3ـ از ویژگیهای شاخص شاعر «از آسمان سبز»، توجه به مردم و دغدغههای رنگارنگ آنان است، مردمی که کار میکنند ولی عده معدودی در این میان احتکار میکنند. مردمی که رنج میبرند و عده معدودی گنج میبرند و...
دقیقا از همین چشمانداز عادلانه است که سلمان، دلش برای مردم میسوزد. قلبش برای مردم میزند و شعر از غلاف میکشد و شعری در مذمت محتکران میسراید و در پیشانیاش این عبارت را حک میکند؛ «یک قلم ناسزا به محتکر، قربه.. الیالله».
سلمان با زبانی صاف و پوستکنده از کمک مردم به انقلاب و دفاع مردم از این واژه ناب میگوید:
«مردم که هیزم تری به تو نفروختهاند/ تو را آمریکایی میدانند/ آنها از اینکه باید در صف بمانند/ دلخور نیستند/ من بارها دیدهام/ برای خون دادن/ چه قدر صف را تحمل کردند/ و برای ثبتنام در بسیج/ و برای رای دادن هم/ داخل صف دعا میکردند/ خواهرم میگوید:/ تحملش آسان نیست/ چگونه میشود این همه معطل خوردن شد/ تو میخواهی خواهرم فرصت نکند/ برای رزمندگان دستکش ببافد/ تو همین را میخواهی/ آمریکا نیز/ الهی هرچه در پستو داری زنگ بزند!/ مثل دلت که زنگ زده است/ و مثل تریاک قهوهای شده است/ تو نشئه پولی/ اما یادت باشد/ ما هم کم نیستیم/ و زبانمان مدتهاست/ با ذکر «بسمالله» بیعت کرده است»
(همان، صص 124و 125)
مهندس کلمات ما با تسلط مومنانهای که به واژهواژه شعر دارد، در ساختمان شعر هم دقیق میشود و قلب محتکر را مثل سکههای زمان طاغوت میداند و در ادامه اینگونه شمشیر میزند:
«این سکه دیگر رایج نیست/ و آخرین مهلتش پریروز بود/ سرانجام تو هم نزدیک است/ چرا که ما پشتمان از حضور مردم گرم است/ میدانیم که نخواهی ماند/ آن سان که دیگران نماندند»
(همان، ص126)
«اعتراض» ژانری است که در شعرهای کوتاه و بلند سلمان جلوهگری میکند و جالب است این ژانر در ساحتهای مختلفی رخ نشان میدهد؛ یک بار به فردی که زمان جنگ دارد در ویلای شمالش جدول حل میکند، یک بار به محتکران، یک بار به تندروها و یک بار هم به کسانی که به انقلاب اسلامی توجهی ندارند و...
اصلا بگذارید از زبان سرخ سلمان بشنویم:
«چرا خدیجه گریه نکند/ در حالی که او ما را/ به اندازه 2 باغ گل سرخ/ به بهار نزدیک کرده است/ با تحمل 2 داغ، به اندازه 2 طلوع/ صبح ظهور را جلو انداخته است/ اما هنوز حق با شهلاست/ شهلا چه گلی به سر بهار زده است؟/ که این همه زبانش دراز است؟/ و جرات میکند/ اسم خیابانها را عوضی بگوید/ -آقا عشرتآباد! میدان شهیاد میخوره؟»
(همان ص 203)
همین اعتراضهای با رنگ و بوی عشق است که او را تافتهای جدابافته کرده و باعث شده در سالهای بعد افرادی مثل «علیرضا قزوه» در «از نخلستان تا خیابان» از او الگو بردارند و این الگوبرداری تا امروز در شعر پرتپش انقلاب آشکار است. «سفر بمباران» اثر «علیمحمد مؤدب» که اخیرا منتشر شده را بنگرید تا اثرگذاری سلمان تا اکنون را مشاهده کنید.
قبل از سلمان هم اعتراضهایی از این دست در شعر شاعرانی مثل طاهره صفارزاده، محمدرضا عبدالملکیان و...
به چشم میخورد.
4ـ اگر بخواهیم سریع و صریح ویژگیهای شعری سلمان را از نظر بگذرانیم باید به موارد زیر اشاره کنیم تا مقداری در این «ارزیابی شتابزده» حق مطلب ادا شود.
الف- توجه به شهدا و حسرت جا ماندن از کاروان شهیدان:
ماندیم و نراندیم، نشستیم و شکستیم
رفتید و شنیدیم شهیدان خدایید
(همان، ص 29)
ب- توجه به مذهب و ارادت به ساحتهای عاشورا و انتظار: مثلا او در این مقوله با یاد کردن «بیداری حسینی» در شعری خطاب به امام سجاد(ع) اینگونه میسراید:
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خارت خواند
پیغام تو ورد سبز بیداران است
بیدار نبود، آنکه بیمارت خواند
(همان، ص 57)
پ- ارائه مفاهیم نو با ظاهری بدیع و آراسته:
«سرختر از شهید/ هیچ دستی در بهار/ گلی نکاشت»
(همان، ص118)
ت- توجه فراوان به امور معنوی: از این رهگذر میتوان به نیایشوارههای سلمان که پختگیاش در شعر قابل رؤیت است اشاره کرد:
«جهان، قرآن مصور است/ و آیهها در آن/ به جای اینکه بنشینند، ایستادهاند/ درخت یک مفهوم است/ دریا یک مفهوم است/ جنگل و خاک و ابر/ خورشید و ماه و گیاه/ با چشمهای عاشق بیا/ تا جهان را تلاوت کنیم»
(همان، ص 201)
ث- توجه به وضعیت کنونی جهان و اشاره به افقهای دوردست:
«زخم ایران با پماد زیتون التیام مییابد/ فلسطین مستاصل باید/ به آوارگی قناعت کند.../ جایزه صلح را / به دجال یک چشم میدهید/ و امنیت را در خاورمیانه اعلام میکنید/ و برای آمریکا / کارت تبریک میفرستید/ - دست مریزاد! / به لبنان فرصت دادند/ تا کشتههایش را دفن کند/ و صنعت مونتاژ را/ و روشنفکر مونتاژ را/ به رسم یادگاری/ به جهان سوم بخشیدند.../ من دیدم/ در خیابان شانزهلیزه/ زیر پای دموکراسی/ پوست موز میگذارند/ فکر میکنید مهد آزادی کجاست؟»
(همان، صص 107-104)
ج- دفاع از آرمانها و بزرگداشت ارزشهای انقلاب اسلامی: این مورد در دفاتر مختلف سلمان از «از آسمان سبز» گرفته تا «دری به خانه خورشید» قابل رؤیت است. به نظرم یکی از زیباترین جلوههای این مفهوم را باید در غزل «خواهش شکستن» نگریست:
«وفور فتنه اگر هست، آسمان با ماست
که چشم لطف ز دنیای دیگری داریم»
(همان، ص 26)
به هر روی سلمان در اشعارش از کلمات بدیع و ترکیبهای تازه مدد جسته است و با توجه به این خلاقیت، سهم قابل ملاحظهای در شعر انقلاب دارد و شاید اگر اجل به او مهلت میداد، شعرهای ارزشمند دیگری به کارنامه شاعریاش اضافه میکرد.
5 ـ تاکنون از چند نفر از دوستان زلال سلمان شنیدهام او 2 هفته قبل از تصادفش شعر «من هم میمیرم» را سروده است. با توجه به صداقت این شاعر شمالی، میتوان گفت «مرگآگاهی» هم یکی از ویژگیهای زیست مومنانه و انقلابی اوست.
فکر میکنم شعرهایی مثل «من هم میمیرم» سلمان که از نظر فرمی در دیوان کاملش زیاد یافت میشود، موضوع قابل تحقیقی برای پایاننامههای دانشگاهیان است. با برشی از شعر معطر «من هم میمیرم» از دانشگاه دعوت میکنیم بیشتر به سلمان بپردازد و مطالعه کند و از آموزشوپرورش میخواهیم حداقل نام چند مدرسه را «سلمان هراتی» بگذارد! البته شهرداری تهران، میدانی را به این شاعر پرشور اختصاص داده است. بگذریم!
از سلمان بشنوید:
«من هم میمیرم/ در خیابانی شلوغ/ در برابر بیتفاوتی چشمهای تماشا/ زیر چرخهای بیرحم ماشین/ ماشین یک پزشک عصبانی/ وقتی از بیمارستان دولتی برمیگردد/ پس 2 روز بعد/ در ستون تسلیت روزنامه/ زیر یک عکس شش در چهار خواهند نوشت/ ای آن که رفتهای/ چه کسی سطلهای زباله را پر میکند؟»
(همان، ص 184)