printlogo


کد خبر: 145524تاریخ: 1394/6/25 00:00
نگاهی به نمایش «شب‌به‌خیر جناب کنت»
بازی با شطرنج مرگ!

«شب‌به‌خیر جناب کنت» که این  شب‌ها در سالن گوشه فرهنگسرای نیاوران به اجرا درمی‌آید، در سال 1385 هم اجرایی دیگر توسط میکائیل شهرستانی داشته است. حالا پس از گذشت 9 سال از اجرای شهرستانی، امیرحسین گلشنی، کارگردان جوان تئاتر سراغ این نمایشنامه رفته است. «شب‌به‌خیر جناب کنت» داستان نصرالله، خیاط پیر و همسرش است که در انتظار راننده آقای ملکوتی- برای رفتن به عروسی دختر ملکوتی- خاطرات گذشته را مرور می‌کنند. این دو از اولین لحظه آشنایی تا روز قبل زمان داستان را با هم مرور می‌کنند. این مرور، گزینشی از مهم‌ترین وقایع زندگی آنان نیست بلکه برگرفته از اولویت‌های دراماتیکی است که هر یک از این شخصیت‌ها تجربه می‌کنند.
به گزارش تسنیم، مهم‌ترین ویژگی «شب‌به‌خیر جناب کنت» که آن را از دیگر آثار نویسنده‌ای چون رادی جدا می‌کند، تقابل 2 شخصیت مسن است. این تقابل از آن جدال‌های میان جوانان و پیران یا گفت‌وگوی میان دختر و پسر داستان نیست. این بار دختر و پسر رادی پا به سن گذاشته‌اند و قامتشان خمیده شده است. بارزترین ویژگی نصرالله کنت انتظار است. البته همسرش نیز در انتظار است اما جنس انتظار این دو با هم متفاوت است. اگرچه در ظاهر هر دو منتظر ورود راننده آقای ملکوتی هستند اما نصرالله در تراس خانه‌اش هر روز انتظار می‌کشد. از همین رو است که با ورود مردی در قامت راننده، نصرالله دستپاچه نمی‌شود. شاید انتظار برایش به پایان رسیده است یا وعده حقیقی برآورده شده است.
در گذشته میکائیل شهرستانی در خوانشی که از «شب‌به‌خیر جناب کنت» داشته است، به تقابل 2 رنگ سیاه و سفید در ساختار کلی نمایش توجه داشته؛ چیزی که در اثر گلشنی نیز تکرار شده است. پوشش سیاه نصرالله کنت در برابر سفیدی لباس همسرش، عنصر متناقضی است در شکل انتظار این دو. تناقض زمانی بارز می‌شود که مرگ با برانداز کردن کنت تأکید می‌کند لباس سیاه نصرالله- که برای عروسی آماده شده است- مناسب مجلس ختم است و زن باید لباس سفیدش را عوض کند.  ادعای این مساله که رادی نیز خود درگیر چنین انتظاری بوده است، سخن گزافی است اما می‌شود درک کرد نویسنده، مرگ را به‌عنوان یک دغدغه دنبال می‌کرده است. ولی چه نوع مرگی؟ مرگی راحت و البته کمی غافلگیرانه که شبیه راننده‌ای است که سر وقت سروکله‌اش پیدا می‌شود و شوخ‌طبعی‌اش بیشتر طعم بی‌مزگی می‌دهد. در این تقابل میان سیاه و سفید، شوخ‌طبعی و بی‌مزگی، امیرحسین گلشنی موفق به خلق فضایی می‌شود که این تقابل حس شود. اگر به دکور دقت شود تباین میان روشنایی و تاریکی به ساده‌ترین شکل ممکن وجود دارد. یعنی بخشی از صحنه تاریک و بخشی از آن روشن است. عمده بازی‌ها تا قبل از ورود مرگ در فضای روشن رخ می‌دهد و در محضر مرگ نور صحنه دچار تغییر می‌شود و تاریکی بر کلیت اثر غلبه می‌کند.
نکته قابل توجه در اثر گلشنی در همین تقابل 2 نیمه نمایش است. قسمت نخست شیرین و ملیح است. چیزی شبیه دیالوگ‌های پدربزرگ و مادربزرگ‌هاست. این بخش تجربه مستقیم شخص رادی از جهان تازه‌ای است که تجربه‌اش کرده است. گذر از 60 سالگی،‌ دریچه‌ای نو در زندگی بشر باز می‌کند. مقتضیات این دریچه را می‌توان در شخصیت‌پردازی کنت و رزیتا تماشا کرد. هر دو به تنهایی خلأگونه‌ای رسیده‌اند که در آن تبدیل به 2 عنصر یکه و کنار هم شده‌اند. این دو به هم نیازمندند از همین رو از نو به یکدیگر عشق می‌ورزند. کمااینکه در دیالوگ‌ها نشانه‌هایی از کم‌توجهی در گذشته وجود دارد اما اکنون با تمام حواس‌پرتی‌های پیری، بابت عشق‌ورزی 2 فرد مسن تبدیل به توجه می‌شود. در نیمه اول گلشنی بازی خوب و یکدستی از وحید آقاپور و لیلا برخورداری می‌گیرد. این دو واقعیت پیری
را- با وجود جوانی‌شان- روی صحنه عیان می‌کنند. بازی آقاپور مملو از ریزه‌کاری‌هایی است که تماشاگر حسش می‌کند و از آن لذت می‌برد. برای مثال زمانی که درباره خرید پفک و چشم‌چرانی‌اش حرف می‌زند، بازی با بدنش در راستای سنی است که آن را نمایش می‌دهد. برخورداری نیز موفق به این امر می‌شود اما از جایی بازی‌اش ایستا می‌شود و بار نمایش به دوش آقاپور می‌افتد. نیمه دوم نمایش داستان دیگری است. فضای نمایش ناگهان تغییر می‌کند. این تغییر بشدت وابسته به بازی مجتبی پیرزاده است که نسبت به کلیت نمایش اغراق شده است. این قابل درک است که کارگردان برای برجسته کردن تفاوت میان شخصیت جدید با کنت و رزیتا،‌ از بازیگر خود بخواهد خارج از چارچوب آنان ایفای نقش کند اما کمی از ضرباهنگ نمایش کاسته می‌شود. گویا قصد کارگردان آماده کردن تماشاگر برای روبه‌رو شدن با مقوله مرگ است. مرگ در این فضای شیرین باید پذیرفتنی شود و گلشنی به این راهکار می‌رسد. در نهایت یک ساعت نمایشی را تماشا می‌کنیم که با درک درست از دوگانگی موجود و فضای قالب پیری،‌ داستان را سرراست و به دور از ادعا روی صحنه می‌برد. گلشنی «شب‌به‌خیر جناب کنت»ی را اجرا می‌کند که می‌تواند مخاطب قصه‌دوست ایرانی را با خود همراه کند.


Page Generated in 0/0068 sec