پیام دهکردی، بازیگر نقش شهید چمران در نمایش «تکههای سنگین سرب» در دلنوشتهای به بیان حس و حال خود درباره بازی در این نقش پرداخته است. به گزارش تسنیم، این بازیگر متعهد که این روزها در نمایش «تکههای سنگین سرب» به نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی در نقش شهید دکتر مصطفی چمران ایفای نقش میکند، در یادداشتی با عنوان «پیام چمران» نوشته است:
گر مرد رهی میان خون باید رفت/ وز پای فتاده، سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید رفت
اولین باری که مهدی چمران مرا در شمایل برادر شهیدش، مصطفی چمران دید، متوجه شدم چقدر منقلب و متاثر شده است. همان لحظه با خودم گفتم این تاثر به خاطر دیدن تو نیست بلکه به خاطر دیدن شمایل و ریختاری از برادرش است و او را به خاطراتی برمیگرداند که شاید یادآوریاش هم برایش تلخ باشد. مواجهه غریبی بود؛ با خودم میگفتم این فرد قرار است برادرش را در قالب نقشآفرینی یک بازیگر ببیند و اضطراب عجیبی داشتم. در تمام لحظاتی که ما یکدیگر را در آغوش گرفتیم و صحبت کردیم، حس عجیبی داشتم که برایم قابل توصیف نیست، چراکه من آقای چمران را از قبل میشناختم، هیچ وقت نه اضطرابی داشتم نه حال عجیب و غریبی ولی این بار برایم متفاوت بود. نگران بودم زیرا میدانستم رابطه مهدی و مصطفی چمران چگونه بود. شاید اگر غاده جابر هم در سالن بود همین حس را داشتم. این افراد، نزدیکان درجه یک مصطفی چمران هستند و طبیعتا ماجرا برایشان حساس است و اهمیت دارد. از خدا خواستم مرا روسفید کند. نه به خاطر حضور این آدمها بلکه به این دلیل که اگر آمدند و بازی مرا دیدند، نگویند از خط خارج بودم و حال مصطفی این نبود. یادم میآید پارسال که ایوب آقاخانی به من بازی در نقش شهیدچمران را پیشنهاد کرد، نپذیرفتم زیرا معمولا از بازی در نقشهایی که مستند و حقیقی است بویژه نقشهای اینچنینی همیشه پرهیز و امتناع کردم و دوست داشتم این اتفاق نیفتد. واقعا سخت است بتوانی خودت را جای این نقشها بگذاری و آن طور که حق مطلب است را ادا کنی. چندین بار این درخواست را رد کردم تا گویی احساسم این بود که انگار فراخوانده شدهام؛ در سلوک شخصی هم باورم بر این است که «الخیر فی ماوقع». آن زمان در مورد این نقش هم احساس کردم وظیفه است و دلم میخواهد آن را بازی کنم. برای من تمام ماجرای ایفای نقش شهید چمران به همین شکل بود. مهری هم به این مقوله داشتم و همیشه احترام ویژهای برای کسانی که به خاطر وطن و عشقشان به سرزمین و خاک و باورشان رفتند و در این راه خون دادند، قائل بودم و اگرچه موقعیت مناسبی از نظر روحی و جسمی نداشتم اما فکر کردم توفیق و سعادتی است که اتفاق افتاده و اکنون دوست دارم آن را بازی کنم و این ماراتن نفسبُر آغاز شد. ابتدا 10 کیلو وزنم را کم کردم. فراوان مطالعه کردم، کتاب خواندم، عکس دیدم، فیلم دیدم ولی فیلمی از دکتر چمران ندیده بودم و فقط و فقط بسنده کردم به خواندن یادداشتها و کتابها. معمولا هم در کارهایی که بازی میکنم دوست دارم آمیزهای از پرسونای خودم و نقش را به تماشاگر تقدیم کنم یعنی حتی در شهید چمران هم پیام دهکردی را میبینیم زیرا دلم میخواسته فرزند زمانه خودم باشم و به این فکر کردم که دکتر مصطفی چمران را در سال 1394 خورشیدی و در این مقطع و بزنگاه تاریخی نمایش دهم. با این وصف، کوشش من این نبود که اگر کسی مرا ببیند، بگوید مثل چمران راه میرفت و حرف میزد بلکه دلم میخواهد مخاطب با انسانی مواجه شود که این ویژگیها را دارد و شاید اسم این انسان، پیام چمران باشد یا مصطفی دهکردی. همیشه دلم میخواسته به این شکل خودم هم در نقشی که توسط نویسنده خلق شده، خوانشی داشته باشم بنابراین بهعنوان یک بازیگر و برای رسیدن به این نقش کوشش کردم خودم را با حجم عظیمی از دردها و تنهاییهای شخصی مانند چمران مواجه کنم و از طریق دردهایی که دارم-که شاید قیاس آن معالفارق باشد با گستره دردهایی که کسی مانند شهید چمران داشته- به آنها فکرکنم، به غربتهای درونیام فکرکنم، به دلتنگیهایم فکرکنم و احساس کنم اگر من جای او بودم، چطور بود. فرآیند بسیار سختی بود. واقعیت این است که آدمی در قواره مصطفی چمران، نزدیک به 5 دهه زندگی میکند و با چگالی بالا و پر از دستاورد چه در مدارج و مدارک علمی و چه در نوع سلوکی که انتخاب میکند، تصمیم میگیرد که بهترین امکانات را در آمریکا رها کند و برود لبنان و در جنگ ایران و عراق شرکت کند و سلوکی را انتخاب کند که حیرتانگیز است و مثالزدنی. در پروسه تمرین به این شناخت رسیدم و احساس کردم حجمی از یک عشق و عشق بیمانند نسبت به وطن، به خاک و خداوند در این آدم وجود دارد و به همین دلیل رفتن به این سمت برای خود من کاری دشوار بود. من با تمام قلب و روح و سلولهای تنم کوشش کردم با یک رویکرد کاملا عاطفی، غریزی و حسی با نقش شهید چمران ارتباط برقرار کنم. طبیعتا تمام کوششم را کردم که به سهم خودم ادای دینی کنم به فردی چون مصطفی چمران. اما قضاوت توفیق در این کار با من نیست؛ با اهل آن و آدمهایی است که یا چمران را میشناسند یا دردآشنا و دردمند هستند. آنها شاید بتوانند از لابهلای این شتکها و بغضها و دلتنگیها به یک سویهای از این کار برسند و بگویند بله؛ حق مطلب ادا شده است. معمولا هر نقشی که در تئاتر بازی کردم تمام وجودم را درگیر پیاده کردنش گذاشتم و به نظرم این نقش از مجموعهای جهات برای خود من ویژه بود و بزرگترین وجه آن، شخصیتی همچون دکتر چمران بود. ساده نیست آدمی را بازی کردن که ابعاد مختلف و پیچیده و وجوه عمیق و غنی دارد. رفتن به سمت اینها خطرناک است و برای من بعد از این همه سال کار، بازی کردن نقش شهید چمران خطر محض است زیرا معلوم نیست واقعا موفق شوی و ممکن است به شکست برسد ولی من به سمتش رفتم. نقش چمران برای من اینگونه بود. اکنون که فکر میکنم میبینم نقشی است که هر شب از عمر من کم میکند و هر شب مرا با خون جگر عجین میکند اما برای خودم یک پالایش است، یک حال خوش و یک حال بیمانند... و از این بابت
خدا را شاکرم.