printlogo


کد خبر: 145694تاریخ: 1394/6/28 00:00
زنده باد انقلاب یا زنده باد الیگارشی؟

دکتر حمیدرضا اسماعیلی: بخش سوم ـ  آیا از الیگارشی گریزی هست؟ پاسخ به این پرسش مهم در تعیین جهت اندیشه سیاسی اهمیت بسیاری دارد. در واقع مهم‌ترین مرزی که «الیتیست»ها را از دیگر گرایش‌های سیاسی جدا می‌کند، همینجاست. الیتیسم که «نخبه‌گرایی» تعبیر نادرستی از آن به شمار می‌آید، ادعای واقع‌نگری و رئالیسم دارد و از این رو، کنه واقعیت سیاست را «برگزیدگان» یا «خواص» می‌داند اما در این میان خواص صاحب قدرت اقتصادی، اعم از فئودال‌ها و بورژواها بر دیگران ارجح هستند و بازی اصلی قدرت در سیاست به دست آنهاست که در اصطلاح آنها را «الیگارش» می‌نامیم.
الیتیسم هر نوع نگاه آرمان‌گرایانه به نظام‌های سیاسی را که در آنها ماهیت الیگارشیک حکومت‌ها در نظر گرفته نشود، غیرواقعی و آرمان‌گرایانه ارزیابی می‌کند. از این منظر حکومت صرفا مونارشیک و دموکراتیک وجود ندارد. همه رژیم‌ها و نظام‌های سیاسی با هر شکل و هویتی، حقیقت و ماهیتی الیگارشیک دارند. یعنی قرار و قوام و استحکام و ماندگاری هر حکومت به خاندان‌ها و تبارهای صاحب‌ملک و سرمایه‌ای است که در رأس آن قرار دارند. در جهان سیاست حکومت‌های خالص دموکراتیک و مونارشیک وجود ندارد و حتی این حکومت‌ها نیز ماهیتی الیگارشیک دارند. از اینجاست که دموکراسی با آن فلسفه کلاسیکش افسانه‌ای بیش تفسیر نمی‌شود و دادن قدرت‌های بی‌حد و حساب به سلاطین و پادشاهان بزرگ بدون در نظر گرفتن خاندان‌ها و گروه‌های قدرت در دربار، وهم و خیالی تاریخی و انتزاعی تصور می‌شود.
ستون اصلی هر حکومت وجود خاندان‌های قدرت است که البته مقوله ثابتی نیست و می‌تواند بسیار آرام در حال دگرگونی باشد و در طول یک یا چند سده چند خاندان جای خود را به خاندان‌های جدیدتری بدهند. یا اینکه با وقوع یک انقلاب، خاندان‌های حاکم به یک‌باره از صدر به ذیل کشیده شوند. اگرچه شاید برای آرمان‌گرایان سیاسی در هر شاخه و گرایشی باور این موضوع سخت باشد اما از نگاه الیتیستی، وجود الیگارشی در حکومت‌ها واقعیتی است که از آن گریزی نیست. قطعا افرادی که «مردم‌سالاری» و «عدالت» را آرمان بزرگ سیاسی می‌دانند به راحتی تسلیم این نگرش به قدرت و سیاست نخواهند شد.
برای دریافت و فهم این پدیده، پاسخ به پرسش اساسی پیش‌رو مهم است:  «ثبات سیاسی» یک حکومت در گرو چیست و کدام منابع قدرت، یک حکومت را استوار نگاه می‌دارند؟
در پاسخ به پرسش بالا به طور عمده می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: 1-  ایدئولوژی و مشروعیت سیاسی بالا، 2- قدرت نظامی و قضایی،
3- بوروکراسی، 4- در اختیار داشتن منابع غنی اقتصادی، 5- انسجام و وحدت خاندان‌های پرقدرت و بانفوذ که از آنها به عنوان اشرافیت، طبقه ممتاز و الیگارشی یاد می‌شود. روشن است همه موارد بالا منبع قدرت هستند اما سخن این است که کدام اولویت دارد و به عنوان «پارادایم» به کار می‌رود.
پاسخ به این پرسش ممکن است در مکتب‌های متضاد مشابه باشد و برعکس. به طور مثال مارکسیسم کلاسیک و الیتیسم که هر دو زاییده تحولات قرن 19 هستند، به‌رغم تضادهای فراوان اما در یک نقطه به اشتراک می‌رسند. یعنی هر دو معتقدند اصل قدرت در حکومت به طبقه ممتاز و بالای جامعه تعلق دارد که آن را «الیگارشی» می‌نامیم. اگرچه مارکسیسم با رویکرد ایده‌آلیستی داوری متفاوتی از الیتیسم محافظه‌کار دارد اما به هر طریق
هر دو، واقعیت الیگارشی را می‌پذیرند.
بر این اساس ایدئولوژی روبنایی است که طبقه الیگارشی برای تأمین منافع خود آن را تولید کرده و بسط می‌دهد. بروکراسی نیز سازوکاری است که الیگارشی از آن بهره می‌برد تا نظم و عقلانیت طبقه خود را گسترش دهد. به این اعتبار کارآمدی بروکراسی یعنی کارآمدی الیگارشی. از این منظر بروکرات‌ها در مجموع خادمان الیگارشی بوده‌اند و بروکراسی بدون آنکه خود محل ثبات قدرت حکومت باشد بازوی اجرایی الیگارشی بوده است. یک بروکرات در شرایط عادی هیچگاه یک الیگارش نمی‌شود. افتخار نهایی او هم این است که در نهایت مدیری در سطوح عالی شود. حتی دولت و قوه‌ مجریه می‌تواند در تمام ابعادش همین نقشی را که برای بروکراسی گفته شد، در مقام کل ایفا کند. ادعا این است که الیگارشی با در دست داشتن منابع مهم اقتصادی مانند بروکراسی، قدرت نظامی و قضایی را هم به دست خواهد آورد. البته در موضوع ایران این نظریه‌ها به طور کامل صدق نمی‌کنند و تفاوت‌هایی دارند. یکی از این تفاوت‌ها آن است که عمر الیگارشی در ایران معاصر محدود بوده است. در واقع در ایران الیگارشی اصیل وجود ندارد و عمر بسیاری از این خاندان‌ها حتی به یک ‌سده هم نمی‌رسد. الیگارشی در ایران بسیار وابسته به حکومت است و با سپری شدن عمر حکومت، الیگارش‌ها نیز رنگ می‌بازند و ضعیف می‌شوند. صفویه می‌رود و الیگارشی آن هم نابود می‌شود. قاجار می‌رود و خاندان‌های سلطنتی و اشراف آن هم رو به زوال می‌روند. پهلوی می‌رود و الیگارشی وابسته به آن هم از بین می‌رود. البته از اواخر قاجار به بعد بین این پدیده سیاسی- اقتصادی ایران با مساله بین‌المللی «کمپرادور» پیوند برقرار می‌شود که در نتیجه بسیاری از این زوال‌ها با کوچ بخشی از سرمایه‌ها به غرب همراه بوده است. یعنی این خاندان‌های الیگارشی که از این دیار سرمایه‌ای اندوخته بودند آن را به کشورهای متروپل انتقال دادند. اگر از منظر توسعه نیز به این فرآیند بنگریم، «پارادوکس توسعه» در ایران در اصل به همین بازمی‌گردد که جایی که قرار بوده قرارگاه ثبات و توسعه باشد، خود عامل بی‌ثباتی و دورافتادگی از توسعه بوده است.
اما پس از انقلاب اسلامی ماجرای الیگارشی در ایران به گونه دیگری رقم خورده است. گذشته از تحولات چند دهه گذشته که با فراز و نشیب‌هایی همراه بوده و در جای خود باید به آن پرداخت، ایران امروز با نزدیک شدن به دهه چهارم انقلاب خود، به مرحله تضاد سرنوشت‌ساز الیگارشی با انقلاب اسلامی رسیده است. امروز مرز اصلی نیروهای سیاسی بین 2 جبهه «انقلابیون» و «نومحافظه‌کاران» تقسیم شده است. به عبارت دیگر در حال حاضر ما با 2 شعار مواجهیم: «زنده باد انقلاب» و «زنده باد الیگارشی». همه شعارهای دیگر را می‌توان ذیل این 2 شعار قرار داد. امروز نومحافظه‌کاران برای شعار زنده باد الیگارشی می‌جنگند و انقلابیون برای شعار زنده‌باد انقلاب. تاریخ انقلاب اکنون به لحظات حساسی رسیده است که آینده کشور و تحولات آتی را نبرد این میدان مشخص می‌سازد.
روز پایان هر انقلاب زمانی است که الیگارشی جان ‌بگیرد و تا انقلاب هست، الیگارشی نمی‌تواند شکل‌ گیرد و استقرار بیابد. خاصیت انقلاب مبارزه با طبقه ممتاز است و ممتاز شدن را برای هیچ صنف و گروهی نمی‌پسندد. اگرچه نماد مبارزه جریان نومحافظه‌کار با نیروهای انقلابی در مساله هسته‌ای نمود یافته اما مساله فراتر از این موضوع است. مساله هسته‌ای تنها یک پل برای نومحافظه‌کاران است تا با تصرف آن شکست را بر نیروهای انقلابی تحمیل کنند. انقلابیون ذیل نماد «مقاومت هسته‌ای» با تحکیم قدرت غیرعادلانه الیگارشی که به نام «اعتدال» صورت می‌گیرد، می‌جنگند. نومحافظه‌کاران هم با توجه دادن به «واقعیت»های سیاسی و بین‌المللی و وعده رفاه ‌و توسعه تلاش دارند افکار عمومی را به سوی خود جلب کنند تا با سهولت بیشتری «پایان انقلاب» را اعلام کنند. آنها تلاش دارند اذهان را از این واقعیت ناعادلانه دور سازند که تا چند دهه پیش آنها نیز جزو همین «توده» بودند و امروز تنها به برکت انقلاب اسلامی است که به طبقه‌ای ممتاز تبدیل شده‌اند. در این میان برخی اساسا با تحریف تاریخ برای خود پیشینه‌های افسانه‌ای الیگارشیک ساخته‌اند. افرادی هم که از دستیابی به چنین افسانه‌هایی محروم بوده‌اند، تلاش می‌کنند با طرح مسائل فرعی دیگر، موضوعاتی مانند دامن‌ زدن به شایعات اقتصادی درباره دولت قبل را در اذهان برجسته کنند.


Page Generated in 0/0040 sec