مجتبی اصغری: برخلاف ادعاهای لابیهای دلالی سیاسی - اقتصادی که مدعی هستند همواره کوشیدهاند فقط برای «بهبود زندگی مردم ایران» با «تحریمهای اروپا و آمریکا» مبارزه کنند، شواهد و مستندات بسیاری حکایت از آن دارد که دلالان مذکور هیچگاه صرفا برای برداشته شدن تحریمها تلاش نکردهاند، بلکه رسما به عنوان عوامل رسمی وابسته به کنگرهها و وزارتخانههای غربی، کوشیدهاند در ظاهری «ایراندوست» با بهکارگیری اصول «دیپلماسی عمومی»، به مهندسی جامعه ایرانی پرداخته و جهت تحریمها را تغییر دهند. به طور مثال لابی نایاک وابسته به کنگره آمریکا که با مساعدت برخی عوامل نفوذی حتی تا مرحله حضور در مذاکرات «ایران و 1+5» نیز صعود کرد، در گزارش «از دست دادن میلیاردها دلار؛ هزینه تحریم ایران بر اقتصاد آمریکا» که با همکاری دلال نفتی مشهور ایرانی، نگارش شده، رسما میگوید: ما باید کاری کنیم مستقیما سپاه، مراکز علمی و دانشگاهی، بانکها و موسسات مالی و مراکز دولتی همکار با نهادهای دفاعی ایران هدف تحریمها قرار گیرند و مسیر برای بهرهبرداری آمریکا و اروپا از بازار ایران با حمایت از لابیهای داخلی فراهم شود. این خطی است که رسما در متن برجام و قطعنامه 2231 قابل ردیابی است.
لابی مشترک چاپندگان جهانی
هدف اصلی این است که لابی اقتصادی مشترک میان ایران و اروپا و آمریکا تقویت شود و با اتکا به قدرت اقتصادی خود «اصول سیاست خارجی» کشور را با تهدید به وارد آوردن فشار مستقیم و خردکننده به مردم، تغییر دهد. به همین جهت است که سیاستهای ایجاد شفافیت اقتصادی در کشور و اجرای اصول اقتصاد مقاومتی با فشار و منفیبافی گروهی مشترک از رسانهها و نفوذیها مواجه شده و بهرغم تعریف و تمجید دولتیها حتی چند قدم در مرحله اجرا پیشرفت نداشته است.
این لابی اقتصادی مشترک، هر چند در بدنه مملو از دلالان دولتی و بینالمللی دونپایه است اما وجود برخی نامها در رأس آن نشان از اهمیت نقش تعریف شده در عرصه «سیاست خارجی غرب» دارد. «سر ریچارد دالتون»، دیپلمات ارشد و شوالیه انگلیسی چتم هاوس، «جکاستراو» وزیر اسبق خارجه انگلیس، نورمن لامونت وزیر اسبق بازرگانی انگلیس، هوبرت ودرین وزیر پیشین خارجه فرانسه و هیلاری کلینتون و مادلین آلبرایت وزرای پیشین خارجه آمریکا، پشتپرده کمیته بازاریابی آمریکایی - انگلیسی نفت و گاز ایران در لندن قرار دارند و از ارتباطات مالی گستردهای با لابیهای اقتصادی دلالی مذکور برخوردارند.
اقتصاد پیشمرگ سیاست
به طور مثال نورمن لامونت از مدیران چند صندوق سرمایهگذاری انگلیسی- آمریکایی از جمله «گروه بالی» به شمار میرود. گروه بالی از طریق علاقبند، مدیر ارشد خود، تاکنون میلیونها دلار خرج کمپین انتخاباتی هیلاری کلینتون کرده است! همچنین مجموعه لامونت پیش از این بیش از 900 هزار دلار خرج پروژه «آشتی ایران و آمریکا» وزارت خارجه اوباما کرده است. از طرفی گروه بالی به طور همزمان از روابط ویژهای با کارگزاران غربگرای ایران برخوردار است و سهم عمدهای از ثروت و نفوذ خود را از صنعت نفت و گاز ایران کسب کرده است.
الی گرانپایه، عضو شورای روابط خارجی اروپا میگوید: «حضور در ایران بسیار به نفع بریتانیاست، چرا که میز ایران بدون تماس با جامعه و سیاستمداران این کشور نمیتواند به وظایف خود عمل کند. جمعآوری اطلاعات از داخل ایران به نفع آمریکا و اسرائیل است. ما فقط در موضوع هستهای جدی نیستیم و خواهان مشارکت در اقتصاد ایران هستیم و باید با سندروم استعماری داییجان ناپلئون در داخل ایران مبارزه کنیم».
ریچارد دالتون، سرکنسول انگلیس در اسرائیل و سفیر این کشور در تشکیلات خودگردان فلسطین که در روند به اصطلاح صلح خاورمیانه، بسیار موثر بود و در فاصله سالهای 2003 تا 2006 سفیر انگلیس در ایران بوده، در رابطه با اهمیت برقراری ارتباط سیاسی- اقتصادی ایران و انگلیس میگوید: «مهمتر از روابط ایران و آمریکا، بازسازی اعتبار انگلیس در خاورمیانه است».
او به همراه وزرای نام برده شده، از مدیران رسمی «بزرگترین نشست بانکها و شرکتهای ایرانی برای جلب سرمایهگذاران اروپایی در لندن» بود که سال گذشته برگزار شد! کنفرانسی که وزارت خارجه انگلیس رسما ارتباط آن با دولت این کشور را تکذیب کرد و در عین حال نهاوندیان، رئیس دفتر روحانی، پیامی حمایتآمیز برای دیپلماتهای ارشد برگزارکننده آن فرستاد!
هدف اصلی از برگزاری شوهای به اصطلاح «جذب سرمایهگذار خارجی» ایران در لندن همان است که دالتون و استراو بر آن تاکید دارند. انگلیس میخواهد «کلیددار ورود و خروج کشورها» به بازار ایران باشد و متاسفانه هماکنون ایران در رسمیتبخشی به این تحلیل نقشی مهم و داوطلبانه ایفا میکند!
از طرفی این شاید بزرگترین کلاهی باشد که بر سر جبهه غربگرایان ایران رفته، چرا که ابتدا حجم زیادی از منابع ملی را به عنوان «باج» به آمریکاییها پرداخت کردند و سپس در رویهای غیرعادی اصرار به پرداخت «باج مضاعف» به انگلیسیها دارند! حتی در این میان برای دلههای اروپایی نیز سهمی ویژه در نظر گرفتهاند و حق استعمار و استثمار نیمهورشکستهها و ضعفای اروپایی همچون هلند، بلژیک، ایتالیا و... را هم رسمیت بخشیدهاند!
بازار ایران هدیه به ضعفای اروپا!
در اقتصاد حرف اول «سودآوری تصمیمات» است. اگر مبنای افزایش بیحساب و کتاب واردات از اروپا و آمریکا در دورههای مختلف به قدرت رسیدن غربگرایان در ایران، قربانی کردن اقتصاد پای سیاست خارجی نیست، پس چطور آقایان آمارهای ذیل را توجیه میکنند؟!
براساس آمار رسمی گمرک جمهوری اسلامی ایران در 5 ماه نخست 94، محصولات اساسی کشاورزی همچنان در صدر کالاهای وارداتی قرار دارند و 5 کالای «ذرت دامی» به قیمت ۵۲۸ میلیون دلار، «برنج» به قیمت ۳۵۴ میلیون دلار، «کنجاله سویا» به قیمت ۳۳۸ میلیون دلار، «دانه سویا» به قیمت ۳۲۷ میلیون دلار و «گندم» به قیمت ۲۹۱ میلیون دلار عمده محصولات وارداتی کشور در این مدت به شمار میروند. اما نکته قابل توجه مبادی وارداتی عمده محصولات اساسی کشور است. محصولات اساسی مذکور در حالی از هلند، سوییس، انگلستان، آلمان، ایتالیا و... وارد شدهاند که امکان خریداری آنها از کشورهای منطقه و همسایه چون قزاقستان و روسیه با قیمت پایینتر به علت هزینه حملونقل کمتر وجود دارد. این مساله صریحا خلاف بند دوازدهم سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی است که در آن اشاره شده است: «افزایش قدرت مقاومت و کاهش آسیبپذیری اقتصاد کشور از طریق توسعه پیوندهای راهبردی و گسترش همکاری و مشارکت با کشورهای منطقه و جهان بویژه همسایگان».
استقلال و سیاست خارجی وابسته
به همین جهت است که مضرات یک سیاست خارجی غیر مستقل که به جز حراج منابع و منافع ملی، برنامه دیگری برای برقراری ارتباط با دنیا ندارد، حتی میتواند به علت تیز کردن دندان طمع کشورهایی که از منظر رتبه قدرت در موضع ضعیفتری از دولت هدف قرار دارند، از مقابله با «جنگ مستقیم» نیز خطرناکتر باشد، چرا که «تهدید به جنگ» ذاتا کشورهای اروپایی را به علت قرار گرفتن در موقعیت اقتصادی و سیاسی پایینتر و وابستگی به منابع انرژی خاورمیانه، از طمعورزی منصرف میکند و به عبارتی دست خالی آنها را در استعمارورزی بیپشتوانه قدرت، به نمایش میگذارد اما وادادگی در عرصه سیاست خارجی «باجخواهی» را به «حق عمومی» همه اعضای کلوب تبدیل کرده و صف باجخواهان را طولانی و طولانیتر میکند!
علاوه بر آن با در پیش گرفتن چنین سیاستی، رونق اقتصادی که هیچ؛ باید انتظار ادامه روند ورشکستگی تولیدکنندگان داخلی و تحلیل رفتن زیرساختهای پرهزینه و گرانقیمت ایرانی را داشته باشیم که به واسطه کاهش تولید، به تدریج از دور خارج میشوند. جالب اینجاست که در عین حال شعار میدهند هدف از معامله منافع ملی در حوزه «هستهای»، جذب سرمایهگذار خارجی و فروش بیشتر نفت و گاز است در حالی که منابع نفت و گاز را هم همچون هستهای و سایر زیرساختهای اقتصادی پیشتر در زد و بند با دیپلماتهای عالیرتبه و دلالان دونپایه، پیشفروش کرده و خرج سیاست خارجی پرهزینه و کمبازده غیربومی کردهاند.
بورس و بازار بیمار
با درک اصول سیاست خارجی غربگرایان ایرانی، تحلیل وضعیت اقتصادی غیرقابل دفاع کشور در شرایط به اصطلاح «پساتحریم» در بورس و بازار، کار چندان مشکلی نیست. آنها نه «زبان بینالملل» را بهتر از قبلیها میشناسند و نه بر خلاف قمپزهای گزاف، بهرههوشی ویژهای در حوزه سیاست دارند! تنها مزیت نسبی سیاستمداران غربگرای ایران به دیگران، به رسمیت شناختن «حق باجخواهی» و «استثمار» غرب است!
برد این اقلیت پر هزینه در انکار منابع و منافع قدرت ملی و تضعیف ساختارهای ابرقدرتی کشور همچون سپاه و ارتش و تولیدکنندگان داخلی و کارشکنی در برابر سیاستهای بومی قدرتآفرین همچون «اقتصاد مقاومتی» است. معامله با دشمن و پرداخت «حق دلالی» به همه رابطان دونپایه، با هدف تثبیت قدرالسهم استثماری بیگانه در حوزه منافع ملی به منظور کسب حمایت خارجی برای تضمین «دوام سیاسی» از سیاستهای رسمی این سیاستمداران «بیوطن» است. حال حساب کنید در چنین شرایطی «کلاه وطن» و «ملیگرایان» و حامیان استقلال کشور کجای معرکه است! درک این مار و پله خطرناک و کشف چنین پازل هولناکی بهترین مسیر برای رمزگشایی از مفاد برجام و نقش جک استراو در کنفرانس بازاریابی برای صنعت نفت و گاز ایران در لندن است!