بهاییت نام شعبهای از یک آیین ساختگی است که به «بابیه» معروف شده بود.
بابیه در دوره حکومت قاجار شکل گرفت. در آن زمان علمای شیعه به 2 دسته شیخیه و امامیه تقسیم میشدند. گروهی از آنان به روایات و احادیث بیش از آیات قرآن توجه داشتند و معتقد بودند امام زمان نیز همچون دیگر امامان شیعه از این دنیا رفته ولی روح او در آینده در بدن فرد دیگری حلول خواهد کرد. به این گروه «شیخیه» میگفتند که با این تفکر، راه برای ادعای مهدویت از سوی افراد گوناگون باز شد. گروه دیگر از عالمان شیعه به زنده بودن امام زمان اعتقاد داشتند و احکام دینی را براساس آیات قرآن و روایات و احادیث، برمیگزیدند که به اینان «امامیه» میگفتند.
یکی از معروفترین عالمان شیخیه، «سیدکاظم رشتی» بود. او اواخر دوره زندگی خود گفته بود امام زمان پس از مرگ من ظهور خواهد کرد. با مرگ او، 3 تن از شاگردانش، هر یک در گوشهای، خود را جانشین او خواندند. از جمله سیدعلیمحمد شیرازی که در حوزه علمیه کربلا درس خوانده و به شیراز بازگشته بود. او در 1257ق ادعا کرد بابِ امام زمان است یعنی راه ارتباط با امام از طریق او میسر میشود. بزودی گروهی از مردم دور او را گرفتند که اکثر آنان از شاگردان سیدکاظم رشتی بودند. سیدعلیمحمد که رفتهرفته به «باب» مشهور شده بود، توانست در مدت 4 سال با کمک دوستانش، در برخی شهرهای ایران، پیروانی دست و پا کند. حتی خود نیز برای تبلیغ به مکه رفت اما تبلیغاتش ناموفق ماند. در بازگشت به دستور والی شیراز دستگیر شد و در جلسهای در حضور علمای شیعه به بیان عقاید و اندیشههای خود پرداخت و چون در دفاع از آن ناتوان بود، نزد امام جمعه شیراز ظاهراً توبه کرد و در برابر مردم از گفتهها و نوشتههای خود عذر خواست. سیدعلیمحمد یا همان باب مدتی در خانهاش تحت نظر بود و 6 ماه بعد به اصفهان، سپس قلعه ماکو تبعید شد اما همچنان به ادعاهای بیاساس خود ادامه میداد و در 1264 ق مدعی شد امام زمان است. اندک پیروانش این ادعای او را پذیرفتند. باب از 1264 تا 1266 ق در قلعه «چهریق دز»- نزدیک ارومیه- زندانی بود و با پیروانش مکاتبه میکرد. فتنهانگیزی و شورش پیروان باب در آغاز دوران پادشاهی «ناصرالدین شاه» به اوج خود رسید و «میرزاتقیخان امیرکبیر» صدراعظم وقت تصمیم به خاموش کردن فتنه بابیان گرفت. باب که این بار حاضر به توبه از گفتههای خود نبود، در 1266ق در تبریز اعدام شد. او احکام اسلامی را کنار گذاشته و ادعاهای جدیدی میکرد و همه آنها را در کتاب «بیان» گردآوری کرده بود. پیروانش او را پیامبر تازه خدا میدانستند و بر این باور بودند که هر 1000 سال یک بار، دین خدا تغییر میکند و اکنون نوبت به تغییر دین اسلام رسیده است. بابیان که از اعدام سیدعلیمحمد به خشم آمده بودند، در پی قتل ناصرالدین شاه برآمدند اما اقدام آنان نافرجام ماند و شاه نیز فرمان قتلعام بابیان را صادر کرد که تنها عدهای از آنان موفق به فرار شدند. در میان شاگردان سیدعلیمحمد، 2 برادر به نامهای «میرزایحیی» و «میرزاحسینعلی نوری» بر سر جانشینی او به رقابت پرداختند. میرزایحیی بیشتر مورد توجه باب بود و باب او را جانشین خود کرده بود و لقب «صبح ازل» را به او داده، او را مأمور کامل کردن کتاب «بیان» کرده بود. اما با اعدام باب، میرزاحسینعلی برادرِ بزرگتر میرزایحیی که خود را «بهاءالله» نامیده بود، ادعای جانشینی باب را کرد. از این رو، گروهی از بابیان به میرزایحیی پیوستند که آنان را «ازلیان» و گروه دیگر را که به میرزاحسینعلی گرویدند، «بهاییان» میخواندند.
میرزاحسینعلی که در واقعه تیراندازی 2 تن از بابیان به ناصرالدین شاه متهم به رهبری این ترور شده بود، مدتی در مقر تابستانی سفارت روس در زرگنده شمیران مخفی شد و سرانجام با توافق سفارت روس تحویل صدراعظم قاجار، میرزا آقاخان نوری و در نهایت راهی عراق شد. میرزایحیی نیز پیشتر به عراق گریخته بود. عراق در آن زمان جزئی از پیکره عثمانی به شمار میرفت. میرزاحسینعلی که خود را جانشین واقعی باب خوانده بود، ادعای پیامبری کرد و گفت همان کسی است که باب، مژده ظهورش را داده بود. این ادعا، اختلاف میان 2 برادر را افزایش داد و میان پیروان آن دو درگیریهایی رخ داد. دولت عثمانی نیز میرزاحسینعلی را به عکا در فلسطین و صبح ازل را به قبرس تبعید کرد.
صبح ازل در قبرس مٌرد اما پیش از مرگ، داماد خود شیخ «احمد روحی» را به جای خود و به رهبری اندک پیروانش برگزید اما بهاءالله در عکا کتاب «اقدس»، شامل دستورهای مذهبی بهاییان را نوشت که با دستورهای کتاب «بیان» تفاوت داشت. او نیز در عکا مُرد و پسرش «عباس افندی» مشهور به «عبدالبها»، رهبر بهاییان شد. این در حالی بود که عبدالبها نیز با برادرش محمدعلی بر سر جانشینی پدر اختلاف داشت و در ابتدا بسیاری از بهاییان به او گرویده بودند. این اختلاف سبب درگیریهای شدیدی میان بهاییان شد. عبدالبها سفرهای زیادی به کشورهای مختلف کرد تا پیروان بیشتری بیابد. او در جنگ بریتانیا با عثمانی، جانب انگلیسیها را گرفت و در آخر نیز به سبب همین همکاری، از انگلیسیها لقب «سِر» دریافت کرد. عبدالبها که پسر نداشت، نوه خود «شوقی ربانی» (افندی) (1377-1314ق) را به جانشینی خود برگزید که این بار نیز بر سر جانشینی رهبر بهاییان، نزاعهای شدیدی درگرفت. همزمان با دوره سیاست شوقی ربانی بر بهاییان، دولت اسرائیل در سرزمینهای اشغالی فلسطین تشکیل شد. او نیز در دیدار با رئیس رژیم صهیونیستی، از تأسیس دولت یهودی ابراز خرسندی کرد و ضمن اعلام دوستی بهاییان با صهیونیستها، برایشان آرزوی موفقیت کرد. شوقی افندی در اواخر زندگی خود وصیت کرد سازمانی 9 نفره، رهبری بهاییان را برعهده گیرد. مرکز این سازمان که «بیتالعدل اعظم» خوانده میشود، در بندر حیفا، واقع در فلسطین است.
اکنون نیز به دلیل اختلاف همیشگی بر سر رهبری این فرقه، بهاییان به چند گروه و دسته تقسیم شدهاند و هر گروه، خود را پیرو یکی از سران بهاییت میداند.
در دوره حکومت پهلوی، بهاییان از آزادی عمل بیشتری در ایران نسبت به دوره قاجار برخوردار شدند و توانستند برای رسیدن به هدف اصلی
خود- که همانا تشکیل حکومت بهایی در ایران بود- دست به تلاشهایی بزنند. آنان بر این باور بودند ایران، سرزمین موعود بهاییان است و این کشور باید به طور کامل در اختیار آنان قرار گیرد. از این رو بهرغم ادعاهایشان مبنی بر دوری از امور سیاسی، وارد مشاغل دولتی و حکومتی میشدند و بدین وسیله زمینه بهکارگیری بیشتر همکیشان خود را در ادارات دولتی بویژه در مراکز عمده اقتصادی کشور فراهم میآوردند تا جایی که «امیرعباس هویدا» که بهایی بود، به مدت 13 سال(1356-1343ش) سمت نخستوزیری ایران را در اشغال خود داشت. شاه نیز با نظر مثبت به آنان مینگریست و پزشک مخصوص او، دکتر «عبدالکریم ایادی» نیز از پیروان بهاییت به شمار میرفت و دهها شغل اقتصادی برای خود دست و پا کرده بود.
در دوره حکومت «محمدرضا پهلوی» چند اقدام عمومی علیه بهاییان در کشور صورت گرفت که هر بار، رژیم شاه درصدد برآمد برای مدتی، بهاییان شاغل در مراکز مهم دولتی را از دید عموم مخفی نگه دارد. اولبار در پی سخنرانی مرحوم حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی(ره) ضد گسترش فعالیتهای بهاییان در ایران، شاه مجبور شد دستور تخریب خظیرهالقدس، مقر مذهبی بهاییان را در تهران صادر کند. بار دیگر در جریان انقلاب، زمانی که «هژبر یزدانی»، از پیروان بهاییان توانسته بود بخش عمدهای از سهام بانک صادرات ایران را بخرد، مراجع تقلید هرگونه همکاری با این بانک را حرام دانستند و این بانک تا آستانه ورشکستگی کامل پیش رفت که با خروج یزدانی از صف سهامداران، این بانک از خطر ورشکستگی نجات یافت. تحریم نوشابه پپسیکولا، شووپس، بابلآب و اُسو که متعلق به یک بهایی به نام «ثابت پاسال» بود از دیگر موارد مخالفت گسترده مردمی با بهاییان در زمان شاه به شمار میرود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت این فرقه به دلیل مغایرتش با احکام اسلامی و نیز همراهی آنان با آمریکا و اسرائیل، غیرقانونی اعلام شد. اکنون نیز این فرقه به یکی از ابزارهای مخالفت آمریکا ضد ایران تبدیل شده است و هر بار، ایران به بهانه محدودیت برای بهاییان، از سوی کشورهای غربی تحت فشار سیاسی- اقتصادی قرار میگیرد.
گفته میشود شمار پیروان پراکنده فرقه بهاییت در دنیا به 5 میلیون نفر میرسد.
منبع:دایره..المعارف انقلاب اسلامی، سوره مهر