printlogo


کد خبر: 146249تاریخ: 1394/7/8 00:00
مسؤولیت‌های روشنفکران در نگاه رهبر انقلاب
روشنفکری سالم و بیمار

دکتر امیر سیاهپوش*: مقاله حاضر مجملی است از مجموعه بیانات رهبر فرزانه  انقلاب درباره روشنفکری. ایشان بیانات مفصلی درباره ابعاد گوناگون این موضوع مطرح کرده‌اند که در مجال محدود این نوشتار، بخشی از بیانات‌شان درباره روند و ماهیت روشنفکری، شاخصه‌های روشنفکری بیمار در ایران و عوامل شکل‌دهنده به آن، ویژگی‌های روشنفکر اصیل اسلامی و در نهایت مسؤولیت‌های روشنفکران مسلمان آمده است.
مقدمه
جریان روشنفکری مقوله‌ای است محوری در جریانات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر. این جریان از ابتدای شکل‌گیری با چالش‌ها و مسائل اساسی روبه‌رو بوده و در عین حال چالش‌ها و معضلات گوناگونی را نیز منشأ بوده است. رویکردهای متنوع و غالبا متعارضی در خصوص مفهوم و جریان روشنفکری در ایران وجود دارد. برخی رویکردی کاملا مثبت به آن داشته و در آن چیزی جز «روشنی»، «خرد» و «پیشرفت» نمی‌بینند اما برخی دیگر درست عکس این نظر را داشته و روشنفکری را پدیده‌ای شوم و تاریک و منشأ معضلاتی گوناگون می‌دانند. برخی دیگر نیز رویکردی چندوجهی داشته و به همه  ابعاد، مناشی و مآثر آن نظری واحد ندارند. رهبر انقلاب اسلامی به این مفهوم توجه خاصی داشته‌اند. ایشان به تعبیر خودشان کسی هستند که همه جوانی‌شان را در فضای روشنفکری زمان خود گذرانده‌اند و با خیلی از چهره‏های معروف روشنفکری ایران، یا از نزدیک آشنا بوده‌اند‏ یا با آثارشان آشنا بوده‌اند‏ و درست آنها را می‏شناسند. مبتنی بر همین آشنایی و تماس تنگاتنگ است که درباره این جریان و ماهیت و منشأ شکل‌گیری آن به مناسبت‌های مختلف نظراتی ارائه کرده‌اند. در این مقال تلاش می‌شود از مجموع مباحث تفصیلی ایشان، چکیده‌ای رسا و مفید عرضه شود.
 مفهوم روشنفکری
واژه «روشـــنـــفکر» واژه‌ای وارداتی است که ریشه در زبان و فرهنگ اروپایی دارد. این واژه در زبان فرانسه برگرفته از واژه «انتلکت» به معنای قوه عقلی است. این واژه قرن‌ها با توجه به ریشه لاتینی‌اش، به معنای وصفی و به‌عنوان صفت و به معناهای «عقلی»، «عقلانی»، «فکری» و «اندیشمندانه» به کار می‌رفت و در زبان‌های اروپایی برای بیان مواردی چون «کار فکری»، «تصمیم عقلانی» یا «نظریه‌ای اندیشمندانه» از آن استفاده می‌شد. واژه «روشنفکر» در زبان فارسی، معادل واژه Intellectuel در زبان فرانسوی، aufklarer در زبان آلمانی، intelligentsia و enlightenment در زبان انگلیسی و واژه‌های متنور، متنورالعقل، مفکر و مثقف در زبان عربی است. در لغتنامه دهخدا آمده روشنفکر، صفت مرکب است و معنای (لغوی) آن عبارت است از: «کسی که دارای اندیشه روشن است». رهبر انقلاب روشنفکری را مقوله‌ای می‌دانند که اساساً ضدارتجاع است. از نظر ایشان روشنفکری مقوله‏ای است که رو به جلو دارد و به آینده نگاه می‏کند یعنی همان مفهومی که در فارسی آن را از «انتلکتوئل» فرانسوی ترجمه کرده‏اند. ایشان با استناد به بیان کسانی که اهل فن و زبانند، معتقدند این ترجمه، ترجمه‏ درست و دقیقی نیست. از نظر ایشان این هویت پیشرو و آینده‏نگر، رو به مستقبل دارد و نمی‏تواند با رجعت و عقبگرد خو کند. در بیان خصوصیات روشنفکر، روشنفکری را واقعیتی می‌دانند که در آن، فکر علمی، نگاه به آینده، فرزانگی، هوشمندی، احساس درد در مسائل اجتماعی بویژه آنچه مربوط به فرهنگ است، مستتر است. در مجموع از نظر ایشان، روشنفکری، عبارت است از حرکت، شغل، کار و وضعی که با فعالیت فکر سر و کار دارد و روشنفکر، کسی است که بیشتر با مغز خودش کار می‏کند، تا با بازویش، با اعصاب خودش کار می‏کند، تا با عضلاتش.
تاریخچه و مبنای بیماری روشنفکری در ایران
از نظر رهبر انقلاب، بدون بررسی مناشی و روند شکل‌گیری جریان روشنفکری و نخستین فعالان و مروجان آن به درک درستی از این جریان پیچیده و اثر گذار نخواهیم رسید. رهبر انقلاب معتقدند جریان روشنفکری متأثر از تحولات و پیشرفت‌های غربی بوده و به شکل مقلدانه و نامتناسبی در ایران بازسازی شده است که در مجموع، جاذب بسیاری از ویژگی‌های منفی نسخه اصلی و خالی از ویژگی‌های مثبت آن است. روشنفکری در ایران بیمار و معیوب متولد شد چون کسانی که روشنفکران اول تاریخ ما هستند، آدم‏هایی ناسالمند کسانی مثل «میرزا ملکم‏خان ارمنی»، «میرزا‌فتحعلی آخوندزاده» و «حاج سیاح محلاتی» که اولین نشانه‏ها و پیام‌های روشنفکری قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، بشدت نامطمئن بودند.  ایشان، میرزا ملکم‏خان را که داعیه‏ روشنفکری داشت و می‏خواست علیه دستگاه استبداد ناصرالدین‏شاهی روشنگری کند دلال معامله‏ بسیار استعماری و زیانبار «رویتر» و نیز دلال در قضیه‏ «رژی» می‌دانند. از نظر ایشان میرزا فتحعلی آخوندزاده هم شبیه میرزا ملکم‏خان است. وی قبل از انقلاب اکتبر به قفقاز رفت و در روسیه سر سفره‏ تزارها نشست و با کمک تزارها و زیر سایه‏ آنها، شروع به مبارزه با استبداد کرد که از نظر رهبری این مبارزه، مبارزه‏ نامطمئن و غیرقابل قبولی بود به این دلیل که اولین چیزی که اینها هدف قرار می‏دادند، به جای اینکه بیشتر به استبداد و جهات سیاسی بپردازند، به دین و اعتقادات مردم و سنت‌های اصیل بومی می‏پرداختند. از نظر رهبری طبقات بعدی روشنفکری هم طبقات مطمئنی نبودند؛ اینان بیشتر شاهزاده‏ها، اشراف و اعیان‏زاده‏ها بودند. به طور کلی در دوره قاجار یک روشنفکر وطنی میهنی بی‏غرض دلسوز علاقه‏مند، در بین مجموعه‏ روشنفکران ایران کمتر دیده شد. در دوره رضاخان نیز روشنفکران درجه‏ یک کشور از اساتید، نویسندگان و متفکرانی که جزو زبدگان روشنفکری بودند، در خدمت رضاخانی قرار گرفتند که از فرهنگ و معرفت بویی نبرده بود. رهبری معتقدند دفاع اینها از رضاخان، هیچ وجهی نداشت چون نه باسواد بود، نه فرهنگی بود، نه ملی بود و همه می‏دانستند که او مجری سیاست‌های انگلیسی‏هاست. خود روشنفکران می‏دیدند انگلیسی‏ها رضاخان را آوردند، برکشیدند، به قدرت رساندند، سلطنت او را تقویت کردند، مقدماتش را فراهم کردند، موانعش را نابود کردند و جاده را برای او صاف کردند. در چنین شرایطی، روشنفکران، ایدئولوگ‏های حکومت کودتایی رضاخانی شدند! هر کاری که او خواست بکند، اینها ایدئولوژی و زیربنای فکری‌اش را فراهم می‏کردند و برایش مجوز درست می‏کردند! حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، دوره  بعد از رفتن رضاخان و بعد از شهریور 20 را دوره‌ای می داند که حکومت عجیب و غریبی در آن زمان تشکیل شده بود و بعضی از صادق‌ترین روشنفکران اگرچه به شوروی وابسته بودند به حزب توده پیوستند. دسته‌ای از روشنفکران مثل ستون پنجم شوروی‌ها در ایران عمل می‏کردند. بعد از 28 مرداد، از لحاظ نشان دادن انگیزه‏های یک روشنفکر در مقابل یک دستگاه فاسد، سکوت عجیبی در فضای روشنفکری هست. خیلی از کسانی که در دهه 20 مورد غضب دستگاه‏ قرار گرفته بودند، در دهه 30 به همکاران مطیع دستگاه تبدیل شدند.
نقش روشنفکران در تاریخ ایران
به طور کلی رهبری معتقدند دلیل مبنایی بیماری روشنفکری در ایران، آن است که این جریان در خدمت هویت و ارزش‌های ملی و دینی کشور قرار نگرفته و در بسیاری از مواقع نه‌تنها خدمت مناسبی انجام نداده بلکه با نوکری و سرسپردگی فکری و عملی در خدمت منافع کشورهای استعمارگر و استبداد داخلی بوده است. این روند در دوران قاجار بیشتر ماهیت دلالی و مزدوری داشته و در دوران شکل‌گیری نهضت اسلامی ایران، صورت دیگری پیدا کرده است: «در قضیه‏ 28 مرداد، هیچ مبارزه‏ حقیقی از جانب روشنفکران صورت نگرفت... شدت عمل رژیم پهلوی در قضیه‏ 28 مرداد، با روشنفکرانی که احیاناً به دکتر مصدق یا نهضت ملی علاقه‏ای هم داشتند، کاری کرد که به‏کل کنار رفتند و هیچ مبارزه‏ حقیقی از طرف مجموعه‏ روشنفکر صورت نگرفت در حالی که وظیفه‏ روشنفکری ایجاب می‏کرد به نفع مردم و به نفع آینده‏ آنها وارد میدان شوند، شعر بگویند، بنویسند، حرف بزنند و مردم را روشن کنند اما این کارها انجام نگرفت. آل‌احمد در همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» می‏گوید: روشنفکران ایرانی ما - به نظرم چنین تعبیری دارد - دست خودشان را با خون 15 خرداد شستند! یعنی لب‌ تر نکردند! همین روشنفکران معروف؛ همین هایی که شعر می‏گفتند، قصه می‏نوشتند، مقاله می‏نوشتند، تحلیل سیاسی می‏کردنــد، همیــن هــایی که داعیه‏ رهبری مردم را داشتند، همین هایی که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایای اجتماعی، وقتی آنها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهارنظری می‏کنند، همه باید قبول کنند، اینها سکوت کردند! اینقدر اینها از متن مردم دور بودند و این دوری همچنان ادامه پیدا کرد. گاهی نشانه‏های خیلی کوچکی از آنها پیدا می‏شد اما وقتی‏ دستگاه یک تشر می‏زد، برمی‏گشتند می‏رفتند!... بدترین کاری که ممکن بود یک مجموعه‏ روشنفکری در ایران بکند، کارهایی بود که روشنفکران ما در دوره‏ 15‏ ساله‏ نهضت اسلامی انجام دادند، به‏کل کنار رفتند! نتیجه هم معلوم شد؛ مردم مطلقاً از آنها بریدند. البته تا حدودی تعداد خیلی معدودی وسط میدان بودند. از جمله خود مرحوم آل‌احمد بود. حتی شاگردان و دوستان و علاقه‏مندانش وارد این میدان نشدند، خیلی دورادور حرکتی کردند. زندان ها از مردم، از روحانیون، از دانشجویان، از طلبه‏ها، از آحاد مردم، از کارگر و از کاسب پُر بود. تمام طول این سال های متمادی، بیشترین تعداد زندانیان را زندانیان مربوط به نهضت حضرت امام تشکیل می‏دادند، چون تلاش‌شان، تلاشی بود که دستگاه را به ستوه می‏آورد. این چهره‏های معروفی که همه می‏شناسید، زندان رفتند و ساعت های متمادی زیر شکنجه فریاد کشیدند اما آن آقایان نه! البته بعضی از اینها که به خاطر چیز مختصری به زندان می‏افتادند، تقریباً به فوریت به توبه‏نامه می‏رسیدند! الآن در میان همین چهره‏های معروفی که می‏خواهند عامل ارتجاع روشنفکری در زمان ما شوند...کسانی بودند که در زندان نامه می‏نوشتند و التماس و گریه می‏کردند! ما اینها را کاملاً از نزدیک می‏شناسیم خودشان هم می‏دانند که ما آنها را می‏شناسیم‏شان اما جوانان اینها را نمی‏شناسند. آن مجموعه‏ آن روز، تا زمان انقلاب نشان داد یک قشر غیرقابل اعتماد برای رهبری فکری مردم است».
در مجموع از دیدگاه رهبر انقلاب، روشنفکران عاملی شدند برای کمک به انحطاط اخلاقی و ترویج بی‌حجابی. یکی از همین فعالیت‌های فاجعه‏آمیز، قضایای هفدهم دی بود که در زمان رضاشاه اتفاق افتاد. طبق نقشه‏ دشمنان اسلام و ایران، به کمک روشنفکران‏ آن روز متصل به دربار پهلوی، تصمیم گرفتند زن ایرانی را از دایره‏ عفاف و حجاب خود بیرون کنند و این نیروی عظیم ایمانی را که به برکت عفاف زن همواره در جوامع مسلمان وجود داشته است، نابود کنند و بر باد دهند. روشنفکران عاملی شدند برای ذلت و عقب‌ماندگی و اجرای نقشه‌های استعماری. دولت انگلستان از عواملی در میان روشنفکران برخوردار بود، اینها را دید و نسخه‏ خودش را به اینها القا کرد. اگرچه در بین همان دلسوزان هم عده‏ای از روشنفکران بودند لیکن یک عده روشنفکر هم بودند که مزدور و خودفروخته و از عوامل انگلیس محسوب می‏شدند. روشنفکران عاملی شدند برای اخذ وجوه منفی فرهنگ غرب و در زمانی که به اصطلاح موج مدرنیته را وارد این منطقه کردند، در واقع باید گفت فاضلاب‌های مدرنیته را به این منطقه فرستادند! علم و ابتکار و اختراعات جدید و پیشرفت فکری و دانشگاه‌های پیشرو را که به کشورهای الجزایر، مصر، عراق و بقیه مناطق تحت استعمار نیاوردند. اول چیزی که آوردند ابتذال فرهنگی، کشف‏ حجاب و کالاهای مصرفی پسمانده بود؛ یا حداکثر نظام‌های نسخ‏شده درجه  2 و 3  آموزش و پرورش خود را آوردند. بعد از پیروزی انقلاب، روشنفکری نوین به وجود آمد. از نظر ایشان با وجود مقاومت‌هایی که وجود داشت، در دوره‏ انقلاب، شاعر، نویسنده، منتقد، محقق، کارگردان، سینمــاگر، نمایشنامه‏نویس و نقاش، از دو قشر پدید آمد؛ یکی از عناصری که انقلاب اینها را به وجود آورده بود و دوم عناصری که از دوره‏ قبل بودند و انقلاب اینها را به‏ کلی قلب ماهیت کرده بود. برای اولین بار بعد از گذشت تقریباً 100 سال از آغاز تحرک روشنفکری در ایران، روشنفکری بومی شد. آن کسانی که در مقوله‏های روشنفکری فعال‏ترند و در مرکز دایره‏ روشنفکری قرار دارند یعنی نویسندگان و شعرا تا برسد به قشرهای گوناگون، مثل هنرمندان، نقاشان و... اینها برای اولین‌بار در این کشور مثل یک ایرانی فکر کردند، مثل یک مسلمان حرف زدند، محصول روشنفکری و هنری و ادبی تولید کردند. جنگ هم، میدانی برای بروز استعدادها در این زمینه شد و فضایی را که روشنفکری برای رشد و شکوفایی خودش لازم داشت، در همان جهت درست تشدید کرد. به طور کلی از نظر ایشان در عالم حرکت روشنفکری، این یک پیشرفت و یک ترقی و یک کار منطبق با طبیعت روشنفکری بود، چون روشنفکری طبیعتش پیشروی است و درستش همین بود که از آن اشتباه و از آن بیماری نجات پیدا کند اما در شرایط قبل از انقلاب امکان نداشت، شرایط انقلاب این تحول را ممکن و عملی کرد. رهبری معتقدند بعد از جنگ تلاش‏هایی جدی و ارتجاعی شروع شد برای اینکه روشنفکری ایران را به همان حالت بیماری قبل از انقلاب بازگردانند: «ارتجاع روشنفکری... یعنی برگشتن به دوران بیماری روشنفکری، برگشتن به دوران بی‏غمی روشنفکران، برگشتن به دوران بی‏اعتنایی دستگاه روشنفکری و جریان روشنفکری به همه‏ سنت‌های اصیل و بومی و تاریخ و فرهنگ این ملت. امروز هرکس این پرچم را بلند کند، مرتجع است ولو اسمش روشنفکر، شاعر، نویسنده، محقق و منتقد باشد. اگر این پرچم‏ را بلند کرد، پرچم بازگشت به روشنفکری دوران قبل از انقلاب، با همان خصوصیات و با جهت‏گیری ضدمذهبی و ضدسنتی، این مرتجع است، این اسمش ارتجاع روشنفکری است».
شاخصه‌ها و منشأ بیماری روشنفکران
رهبر انقلاب با وام‌گیری از اندیشه آل‌احمد 3 شاخصه را شاخصه های اصلی روشنفکری بیمار در ایران می دانند. به نظر رهبر انقلاب اولین شاخصه  روشنفکری بیمار، مخالفت با مذهب و دین است. یعنی روشنفکر از نظر این طیف بیمار، کسی است که لزوماً باید با دین مخالف باشد. به نظر ایشان روشنفکری جدید، اصلا این‏طوری متولد شد، ضددین و مخالف با دین و عازم بر قلع‏وقمع دین. دانشگاه هم که طبعاً زایشگاه و پرورشگاه همین روشنفکری جدید اروپایی بود چنین فضایی پیدا کرد. دومین شاخصه  روشنفکری بیمار، از نظر رهبری علاقه‏مندی به سنن غربی و اروپارفتگی و این‏طور چیزهاست. سومین شاخصه روشنفکری بیمار هم درس‏خواندگی است. از نظر مقام معظم رهبری، در فرهنگ بیمار روشنفکری ایران اگر کسی متدین شد، چنانچه علامه‏ دهر باشد، اول هنرمند باشد، بزرگ‌ترین فیلسوف باشد، روشنفکر نیست! از نظر ایشان این سه خصوصیتی که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانه‏ روشنفکری است، در حقیقت ساده‏شده‏ 2 خصوصیت دیگری است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکری می‏شود آنها را بیان کرد. یکی از آن دو خصوصیت، عبارت است از بی‏اعتنایی به سنت‌های بومی و فرهنگ خودی که این دیگر بحث عوامانه نیست، این حتمی است. دیگری، اعتقاد به جهان‏بینی علمی، رابطه‏ علمی، دانش و قضا و قدری نبودن اینها، این در حالی است که در معنای روشنفکری ساخته و پرداخته‏ فرنگ که اینها آن را از فرنگ گرفتند و آوردند به‏هیچ‏وجه این مفهوم و این خط و جهت نیست! یعنی چرا باید یک روشنفکر حتماً به سنت‌های بومی‌اش بی‏اعتنا باشد؛ علت چیست؟ چرا باید کسی که با تفکر خودش کار می‏کند، لزوماً با سنت‌های زادگاه، کشور، میهن و تاریخ خودش بیگانه باشد، حتی با آنها دشمن باشد، یا باید با مذهب مخالف باشد؟  رهبر انقلاب دلیل این نوع برداشت انحرافی را در روحیه  تقلید و خفت نسبت به فرهنگ غرب می‌داند. چیزی که در غرب بعد از دوران رنسانس اتفاق افتاد بسیار متفاوت از جریان فکری و مذهبی در ایران بود. مذهب و دین حاکم بر دوران قرون وسطی غیر از مذهب و دینی است که در ایران حاکم بود بنابراین قیاس این دو اساساً بی‌مبنا و ناشی از جهل یا عمد بوده است.
ویژگی‌های روشنفکر اسلامی
رهبر انقلاب معتقدند روشنفکر اسلامی باید واجد ویژگی‌هایی باشد تا بتوان حقیقتاً وی را روشنفکر نامید. بدون این شاخص‌ها از نظر ایشان روشنفکری اسلامی معنا نمی یابد. این شاخص‌ها به قرار زیرند:
- دردمندی و احساس مسؤولیت اجتماعی
- بصیرت و هوشمندی
- تسلیم‌ناپذیری در مقابل زورگویی‌های نظام استکباری
- علم‌آموزی و مبارزه  همزمان
- دینداری و ایمان روشن‏بینانه و شجاعت
- مردمی بودن
- اعتماد به نفس
- پاکیزگی، پارسایی، پاکدامنی، آگاهی و  روشن‏بینی
- منطق و استدلال قوی
 - پیشرو بودن و آینده‏نگری
مصادیق روشنفکری
رهبری، مصادیق و الگوهای عینی و خوبی براساس شاخص‌هایی که خود ترسیم می کنند به‌عنوان الگوی روشنفکر مسلمان مطرح می فرمایند:
«امیرالمؤمنین(ع)، یک الگوی کامل برای همه است. جوانی پرشور و پرحماسه‏ او، الگوی جوانان است. حکومت سراسر عدل و انصاف او، الگوی دولتمردان است. زندگی سراپا مجاهدت و سراپا مسؤولیت او، الگوی همه‏ مؤمنان است. آزادگی او، الگوی همه‏ آزادگان جهان است و سخنان حکمت‏آمیز و درس های ماندگار او، الگوی عالمان و دانشمندان و روشنفکران‏ است». امام راحل نیز نمونه‌ای دیگر از یک روشنفکر کامل و متعبد دینی از منظر رهبر انقلاب هستند: «حضرت امام خمینی(ره) متعبد بود اما تعبدی دور از تحجر و توقف. او روشن‏بین و روشنفکر و نوآور در مباحث دینی بود اما نوآوری دور از لاقیدی‌های نوآوران». به بیان رهبری، خیلی‏ها در زمینه‏ مسائل دینی، سخن نویی را به میدان می‏آورند اما این سخن نو، نشانه‏ لاقیدی و لاابالی‌گری آنها در وفاداری به متون اسلامی است؛ سخن آنهاست، نه سخن دین: «روشن‏بینی و نوآوری امام، متکی به دین و مبانی دینی بود؛ لذا آنچه را در زمینه‏ مسائل اعتقادی و اخلاقی و فقهی اسلام عرضه کرد و نو بود، آنچنان بود که متبحرترین و واردترین کسانی که در این علوم و دانش‌ها ورود داشتند، در مقابل آن اظهار تسلیم کردند و آن را به‌عنوان یک‏ سخن بابنیاد پذیرفتند؛ نه به‌عنوان سخنی که متکی به مبانی و اصول نیست. بنابراین او متدین و متعبد اما در عین ‏حال روشن‏بین و آگاه و به‏کارگیرنده‏ خرد، با آفاق‌عظیم در مسائل اعتقادی و عملی بود؛ دینداری‏ای که به یادآورنده‏ دینداری‏های عصر نبوت یا جلوه‏هایی از عصر معصومین علیهم‏السلام بود». ایشان همچنین کسانی مثل شهید مفتح، آیت‌الله طالقانی، شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید مطهری و برخی علمای بزرگ تشیع مثل آیت‌الله‌العظمی بروجردی و شیخ محمد نهاوندی را نمونه‌هایی از روشنفکران اسلامی می‌دانند.
مسؤولیت روشنفکران
یکی از مباحث مهمی که در جامعه  روشنفکری نفوذ و رسوخ عجیبی دارد، موضوع مسؤولیت‌های روشنفکر است. برخی مدعی‌اند اساساً روشنفکر در قبال مسائل گوناگون اجتماعی هیچ مسؤولیت عملی را عهده‌دار نیست. تنها فهم آنچه در اطراف او می گذرد و ابلاغ آن، کافی است. در همین راستا مساله  رابطه حق و تکلیف و اینکه انسان مدرن و روشنفکر آیا صرفاً محق است یا تکالیفی نیز برعهده دارد مناقشات جدی و گاه مضحکی را باعث شده است. رهبری به این دو مقوله به‌طور عام و مشخصاً مرتبط با مسؤولیت‌های روشنفکران توجه داشته‌اند. از نظر حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای مغالطه‏ای وجود دارد که جزو همان خوشامدگویی‏های به قصد عوام‏فریبی است و آن این است که منطق اسلامی همه‏اش می‏گوید «تکلیف»، در حالی که گفتمان جدید دنیا می‏گوید «حق». رهبری معتقدند بعضی کسان این حرف را رایج کردند و قصدشان این است که عده‏ای که از تکلیف گریزانند، از خوشامدگویی‏های اغواگرانه و غیرصادقانه خوششان بیاید. به نظر ایشان حق و تکلیف، 2 روی یک سکه‏اند. هیچ حقی بدون تکلیف وجود ندارد. هرکس حقی دارد و در قبال آن، تکلیفی هم برعهده دارد بنابراین اینکه از حق بگویید اما از تکلیف نگویید، حرف سخیف و بی‏محتوا و بی‏منطقی است. در همین راستا ایشان برخی مسؤولیت‌ها را نیز بیشتر متوجه و مخصوص روشنفکران می‌دانند:
- توجه همزمان به حق و تکلیف
- اصلاح خویش
- کمک به رفع عقب ماندگی
- جلوگیری از رواج دنیاطلبی و اشرافی گری
- حفظ سیرت انقلاب اسلامی
- مبارزه با استکبار
- امر به معروف و نهی از منکر
- ترویج اسلام سیاسی و تقویت آن
- حفظ عوامل عزت ملی
- حفظ و تقویت ایمان و معنویت و غیرت دینی
- ترسیم شخصیت پیامبر اعظم(ص)
- تدوین منشور وحدت مسلمین
- مقابله با تهاجم فرهنگی
- بستر سازی برای برگشت مردم به قرآن.
نتیجه‌گیری
به طور کلی رهبر انقلاب انتقادات جدی و بنیادینی بر مبنا و اصول شکل‌گیری جریان روشنفکری وارد می‌دانند اما در مجموع اصل مقوله  روشنفکری را با توجه به مفهوم مثبت آن، مورد نیاز و ضروری برای رشد و ترقی جامعه در نظر می‌گیرند. ایشان در مجموع مفهوم مرسوم روشنفکری به معنای نگاه رو به آینده و عقلانیت و خردورزی را با تفسیر و تلقی اسلامی از آن می‌پذیرند و معتقدند در این‌باره مناقشه نباید کرد و ضدیتی بین مذهب و روشنفکری نمی‌بینند. رهبر انقلاب با تحلیل روند شکل‌گیری روشنفکری در ایران معتقدند این جریان از ابتدا بیمار و معیوب شکل گرفت و باعث انحطاط فرهنگی و اخلاقی جامعه و نیز منشأ خیانت‌هایی به منافع ملی و سیاسی شد. البته از نظر ایشان این جریان بعد از انقلاب ولادت عقلانی پیدا کرد و متاثر از جنگ و دفاع‌ مقدس آثاری مطلوب و مطمئن تولید کرد اما بعد از جنگ بویژه در زمان اصلاحات رویکرد ارتجاعی شکل گرفت که در پی برگشت به ماهیت بیمار و غرب‌پرست اولیه بود. از نظر رهبری لازم است برای مبارزه با احیای مجدد و قوت یافتن این جریان ارتجاعی، مجاهدت جدی صورت بگیرد. رهبری با بیان الگوهای رفتاری مثل امیرالمومنین علیه‌السلام، حضرت امام خمینی رحمت‌الله علیه و شهید مطهری به‌عنوان مصادیق روشنفکری اصیل دینی، ویژگی‌های متعددی برای روشنفکر اسلامی در نظر می‌گیرند مثل اعتماد به نفس، مردمی بودن، اعتقاد به مبارزه با استکبار و اسرائیل، صفا و صمیمیت، پاکی و تقوا و بصیرت و هوشمندی. همچنین رهبری معتقدند روشنفکران مسلمان وظایف سنگینی را عهده‌دار هستند: ترویج اسلام، تقویت بیداری اسلامی، اصلاح خویش، مبارزه با تهاجم فرهنگی، مبارزه با تفرقه و مجاهدت برای ایجاد اتحاد از جمله مهم ترین این مسؤولیت‌هاست.  در مجموع رهبری وجود روشنفکر متعهد و ملتزم به مذهب را نیاز اساسی جامعه می‌دانند و معتقدند باید جریان روشنفکری اسلامی روز به روز پرشمارتر و قوی‌تر شود. ایشان در چند جا ضمن تشریح ابعاد گوناگون فکری و شخصیتی شهید مطهری تصریح می کنند باید تلاش شود جریان فکری ایشان به‌عنوان یک مسیر درست در حوزه  روشنفکری اسلامی تداوم پیدا کند و متوقف نشود چون ما همیشه به مطهری نیاز داریم. از نظر ایشان در شخص شهید مطهری و امثال ایشان نمی‏شود متوقف شد. بر پایه‏ پیشرفت‌های فکری و نوآوری‏های او باید جامعه و مجموعه‏ فکری اسلامی ما به نوآوری‏های دیگری دست پیدا کند. ما احتیاج داریم مطهری‏هایی برای دهه‏ آینده داشته باشیم چون نیازهای فکری روز به روز و نوبه‏نو وجود دارد.
* دانشجوی دکترای انقلاب اسلامی
منبع: فصلنامه علوم انسانی اسلامی صدرا


Page Generated in 0/0412 sec