فرهنگ و تمدن ایرانی از قدیم بهعنوان یک فرهنگ شرقی با فرهنگ و تمدن غرب که از یونان و روم نشأت میگرفته، رقابت میکرده است و اگر همچنان تئاتر ملی ما میخواهد بازگوکننده این فرهنگ و تمدن کهن و اصیل باشد، باید در جایگاه و منزلت واقعی خود بهکار رود و شأن دین و هویت خود را در نظر بگیرد، چرا که بدون تحقیق در گذشته و کسب آگاهی و دانش تاریخی، ضربه سهمگینی بر تئاتر ملی و فرهنگ این کشور وارد خواهد شد. نمایشهای سنتی و آیینی ما همچون سیاهبازی، حاجیفیروز، تختحوضی، پردهخوانی، پهلوانبازی و تعزیه از جمله نمایشهایی است که مختص فرهنگ ایرانی و اسلامی است اما تاکنون ظرفیتهای تکنیکی آنها بهدرستی شناخته نشده است. باید شکل و شمایل این نوع تئاترهای ملی را تغییر داد طوری که به فرهنگمان هم ضربه وارد نشود، مثلا نمایش تختحوضی میتواند احیا شود ولی به شکل و شیوه جدید زیرا دیگر نه حوضی وجود دارد، نه تختی و با تغییر شیوههای آن میتوان در پایداری این تئاتر ملی کوشید. بحث درباره «تئاتر ملی» نیازمند رویکردی عمیق، دورنگر، جامع و کامل در وجوه و ابعاد فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم است. متاسفانه امروز نگاه وارداتی به هنر نمایش و کمتوجهی به نویسندگان و پژوهشگران ضربه سهمگینی بر ریشههای فرهنگی و آیینی و مذهبی تئاتر و فرهنگ چند هزارساله ایران وارد کرده است. تئاتر ما به جای ملیبودن، بیشتر وارداتی است و حتی در آکادمیها بهجای آموزش و شناخت هویت تئاتر ملی بیشتر از تئاتر غرب گفته میشود. امروز خیلی از هنرمندان تئاتر ما مکبث و اتللو را بیشتر از شخصیتهای شاهنامه میشناسند و این یک آسیب بزرگ برای فرهنگ و تئاتر ملی ما است. چندان بدون حساب هم نگفتهاند که فرهنگ یک کشور را میتوان از تئاتر یک کشور شناخت. در فرهنگ جدید، ما بسیاری از مزایای فرهنگ قدیم را هم از دست دادهایم همانطور که در تئاتر جدید، هویت تئاتر ملی را از دست دادهایم و علت اصلی آن بهرهگیری ما از تئاتر غرب و سبکهای بهوجود آمده در اروپاست در واقع تئاتر ملی هویتش را در میان این سبکهای وارداتی گم کرده است. همانا در این رهگذر نپرداختن به امور پژوهشی و تحقیقی هم مزید بر علت بوده و سنجش هنرهای نمایشی داخلی با معیارهای اروپایی ظرف این سالها بسیاری از استعدادهای جوان را به بیراهه کشانده و سد راه خلاقیت و نوآوری در هنر نمایشی کشور بوده است، به طوری که در عرصه نمایشنامهنویسی، نویسندگان هم بیشتر اقدام به کپیبرداری از آثار اروپایی میکنند. این در حالی است که هرگز پژوهشگران ما به دنبال ثبت و ضبط مشخصههای تکنیکی و محتوایی نمایشهای ایرانی که در نوع خود کمنظیر و منحصر به فرد هستند نبودهاند و در هر 2 عرصه نقد و پژوهش به دنبالهروی فرهنگ اروپایی گرایش داشتهایم. مسائلی همچون دلایل رکود مقطعی تئاتر در ایران، تئاتر و ارتباط آن با هویت ایرانی، تئاتر بومی و جایگاه آیینهای نمایشی در این عرصه، ضعف درحوزه نگارشی نمایشنامه، تئاتر اجتماعی و مسائل این عرصه، مسائل و مشکلات مدیریتی، تئاتر دولتی و تئاتر خصوصی، تکنیکهای خاص تئاتر ایرانی، تئاتر ملی و راههای رسیدن به هنری با رنگوبوی ایرانی و تئاتر شهرستان و ریشههای آن در خردهفرهنگهای هر منطقه، چگونگی اداره تئاتر کشور و اقتصاد تئاتر از جمله مسائلی است که هرگز بهطور جدی از سوی هیچ پژوهشگری به آن پرداخته نشده است. پس برای رسیدن به خاستگاه اصیل ایرانی، باید به تحقیق در آیین گذشته خود دست زده و به بازآفرینی آثار با هویت ملی و آیینیمان اقدام کنیم.