printlogo


کد خبر: 146387تاریخ: 1394/7/11 00:00
برای هادی نوروزی که با رفتنش همه را شوکه کرد
حیف از این‌آخرین کارت قرمز

1- در هفته‌هایی که گاف‎های داوری بیداد می‌کند، در روزهایی که دیگر هر اشتباهی از سوی مردان سابقا سیاهپوش در اعلام یا عدم اعلام پنالتی به یک عادت روزمره مبدل شده و اخراج و رویت کارت قرمز هم همانند قبل چشم‌ها را تا آستانه بیرون زدن از حدقه، گرد نمی‌کند، ناگهان صبح روز پنجشنبه با این خبر بهت‌آور آغاز شد؛ کاپیتان پرسپولیس در گذشت! خبری به غایت شوکه‌کننده که می‌شود با قاطعیت گفت در تاریخ فوتبال ایران نمونه همانندش رخ نداده است. مرگ هادی نوروزی درست در دورانی که به اوج بلوغ و پختگی رسیده بود برای جامعه رسانه و همچنین اهالی فوتبال و طرفدارانش هضم نشدنی است. مرگ اسطوره‌ها را پیش از این تجربه کردیم؛ روزی که ناصر حجازی روی تخت بیمارستان و با دستانی رنجور و کم توان، آن هم تازه از روی نقطه پنالتی، آخرین گل زندگی‌اش را دریافت کرد و به سوی ابدیت پر گشود، جامعه غم زده ما از ته دل گریست اما  شوکه نشد چرا که حجازی ماه‌ها با بیماری سختش مبارزه کرد و تقریبا همه آمادگی شنیدن «خبر سیاه» را داشتند. اما کجا و کی تاریخ فوتبال ایران به یاد دارد بازیکنی که کاپیتان پرسپولیس بوده ناگهان در 30 سالگی چهره بر نقاب خاک بکشد؟
مخابره خبر برای رسانه‌ها آسان نبود و خبرنگاران نمی‌دانستند چگونه تیتر و رو تیتر را انتخاب کنند، چگونه باید در لید توضیح می‌دادند کاپیتان 30 ساله و کاملا سالم و قبراق قرمزها در بامداد یک روز پاییزی، «قلبش» مانند«قبل» همراهی‌اش نکرد. نه استخوان خردکرده‌های رسانه، تجربه تحریر چنین خبری را داشتند، نه میان سال‌های با تجربه و بالطبع نه جوان‌های تازه کار.
 2- هضمش سخت است چون پرسپولیس 10 نفره شد بدون علت. دیگر بحث حق‌خوری نیست چرا که ایزد منان تقدیرش این بود و کرنش برابرش واجب، اما خانواده‌اش حق دارند از چرخ گردون بپرسند چرا؟ کاپیتان مگر چه خطایی انجام داد که مستحق دریافت کارت قرمز مستقیم در همین ابتدای بازی زندگی بود؟ بچه مودب و همیشه سر به زیر قرمزها جز سختکوشی، تمرین و ممارست کدام تکل بی‌محابا را زد، کجا بازیکن حریف را ناجوانمردانه درو کرد، کی موقعیت صددرصد گل حریف را با دست از دروازه بیرون کشید که حالا باید تاوانش را با کارت قرمز بدهد؟ اگر نامش را بی سلیقگی روزگار نگذاریم پس چه چیزی خطابش کنیم؟
 3- هادی نوروزی نمونه کامل و منحصر به فردی بود از جمع بازیکنانی که حقش را با تمرین و سختکوشی گرفت و نه با مصاحبه، لابی و پول زیرمیزی به این و آن. برخلاف عرف جامعه که همواره سعی دارد پس از فوت یک فرد، محاسن او را با غلظت بالا ببرد و از او فردی با مختصات غلو شده بسازد باید درباره هادی واقعیت را گفت: شروعش ناامیدکننده و پایانش فوق‌العاده.
7 سال قبل وقتی از لیگ یک، مستقیم به پرسپولیس آمد کمتر کسی تصور می‌کرد بیشتر از یکی، دو فصل در جمع قرمزها دوام بیاورد. پسری با گوش‌های شکسته که خوب می‌دوید، عالی می‌جنگید اما چارچوب را آنطور که باید نمی‌شناخت.همین موقعیت از دست دادن‌های پرتعداد و متوالی باعث شده بود فقط مردم روستای «کپورچال» بابل از بازی‌اش راضی باشند؛ نشان به آن نشان که پس از انجام اولین بازی‌اش با پیراهن قرمز پایتخت، وقتی پا به زادگاهش گذاشت پیش پایش چندین راس گوسفند قربانی کردند و با پلاکاردی بزرگ به استقبالش آمدند. برای کپورچالی‌ها اصلا مهم نبود، پسرشان در نبرد هفته قبل چگونه بازی کرده و هواداران پرسپولیس چه قضاوتی درباره‌اش انجام دادند. آن روزها فقط  روستانشینان نزدیک بابل، از ته دل به نماینده‌شان افتخار می‌کردند و او را لایق حضور در ترکیب ثابت پرسپولیس می‌دانستند.
 4- این یک اعتراف شیرین است؛
پیش‌بینی‌ها درباره پسری با گوش‌های شکسته همه اشتباه از آب در آمد. نه تنها رنگ فصل بعد و بعدترش را دید که کم کم با تغییر رویه و عوض کردن نوع بازی همانی شد که باید. آقای شماره 24 دیگر کمتر سراغ زدن ضربات نهایی رفت و در عوض تبدیل به «ماشین پاس» شد. اگر چه همواره در داربی‌ها از مردان درخشان تیمش بود و به‌غیر از معجزه ایمون زاید، بیشترین گل را با لباس قرمز در چند سال اخیر وارد دروازه استقلال کرد اما هادی زمانی به عنوان کاپیتان سرخ‌ها برگزیده شد که دیگر همه هواداران پرسپولیس همانند مردم کپورچال از ته دل بازی‌اش را دوست داشتند. آغاز او شیرین نبود اما پایانش شبیه شاهکارهای تاریخ سینما بود. آخرین داربی را به یاد بیاورید. پسری با گوش شکسته که به‌رغم شکستن سرش، خم به ابرو نیاورد، در زمین ماند و استادانه تنها پاس گل تیمش که موجب برتری نهایی شد را برای علیپور فرستاد. بی‌آنکه بخواهیم به رسم احترام به درگذشتگان، اینک از هادی، بت بسازیم فقط به یک مصاحبه اشاره می‌کنیم که برای 5 ماه قبل است. فردای همان داربی بود که محمود فکری در یک جمله علت پیروزی پرسپولیس و شکست استقلال را بیان کرد؛ آنها با دل و جان بازی کردند و نمونه‌اش ادامه حضور نوروزی با سر شکسته درون زمین بود که به‌رغم مصدومیت بهتر از همه جنگید.این عین جمله مربی وقت استقلال است که حدود 150 روز قبل در مصاحبه با رسانه‌ها عنوان کرد، پس بی‌جهت درباره نوروزی غلو نکردیم.
5- پایان او به گونه‌ای زیبا بود که گویی از قبل یک سناریست حرفه‌ای، پلان به پلان، سکانس به سکانسش را با دقت نوشته است تا پیراهن قهرمان را بر تن آقای شماره 24 کند.مگر می‌شود بازیکن مازاد در اواسط  لیگ سیزدهم که یک نیم فصل را به اجبار در نفت تهران بازی کرد، سال بعدش مجددا به پرسپولیس بازگردد و پس از یک فصل در آغاز لیگ پانزدهم ناگهان کاپیتان محبوب‌ترین تیم ایران شود؟ آن روز خدا می‌داند کپورچال چه خبر بود. آنها که در روزهای معمولی، همانند «قهرمانان المپیک» از پسرشان استقبال می‌کردند حالا با مردی مواجه بودند که هم یکی از تاثیرگذارترین بازیکنان قرمزپوش است و هم کاپیتان لایق این تیم.حیف بود و باید این پایان همراه با یک سوپر گل می‌شد که شد. بازی نخست لیگ جاری و یک گل از فاصله 30 متری درون دروازه پدیده مشهد کرد تا آخرین گل زندگی‌اش با فاصله زیاد نسبت به دیگر رقبا به عنوان گل برتر ماه انتخاب شود.
6- پسر سربه‌زیر بابل، پدر 2 کودک شیرین، کاپیتان پرسپولیس، مردی با گوش‌های شکسته حالا به نقطه اوج رسیده. سحرگاه پنجشنبه 9 مهرماه سال 1394 به رای قاضی زمان و کارت قرمزش، همانند همیشه احترام گذاشت. بدون مقاوت، عاری از جنجال، بی‌آنکه زمین و زمان را به هم بدوزد و قبل از آنکه فرشته نجات بخش اورژانس برسد، زمین حیات را ترک کرد و ساکت و آرام رفت به جایی که یک روز همه ما خواهیم رفت. کاش این بار اینگونه آرام و سر به زیر برابر کارت قرمز تمکین نمی‌کرد؛ دست کم برای هانی و هانا هم که شده باید درون زمین می‌ماند تا پرسپولیس اینگونه مظلومانه، زوج و مهم‌تر از آن خانواده 4 نفره‌اش فرد نشود.
کاش پسر همیشه مودب و محجوب سرخ‌ها برای یک بار هم که شده صدایش را بالا می‌‌برد و در همان زمانی که در بیمارستان، کار احیا صورت می‌گرفت به زمین مسابقه باز می‌گشت. اینک ماییم و هزاران هزار کاش و ‌ای کاش دیگر که همه می‎دانیم فایده‌ای ندارد، آنکه کارت قرمز را پیش چشمش دید چاره‌ای ندارد جز ترک زمین.اما این یکی را هم یادداشت کنید؛ این بزرگ‌ترین طلب قرمزها از روزگار است، جایی که کاپیتانش بی‌هیچ خطایی، عرصه سبز زندگی را سریع و بهت‌آور ترک کرد تا ما بمانیم و یک دنیا سوال بی‌پاسخ. حالا که هادی با تواضع حکم حاکم را پذیرفت ما هم چاره‌ای نداریم جز تعظیم برابر آنچه خداوند تقدیر کرد که همانا«انا لله و انا الیه راجعون».
 


Page Generated in 0/0056 sec