printlogo


کد خبر: 146432تاریخ: 1394/7/11 00:00
مروری بر گذشته برای عبرت آینده
روابط فرهنگی تهران و تل‌آویو !

با پایان جنگ دوم جهانی و برقراری نظام قیمومیت، انگلستان بر بخش‌هایی از امپراتوری عثمانی و از جمله سرزمین فلسطین، چیرگی یافت. در دوره قیمومیت انگلستان، شرایط و زمینه برای تقویت حضور صهیونیست‌ها و سلطه آنها بر فلسطین بیش از پیش فراهم شد و با تصویب طرح تقسیم در سازمان ملل متحد در سال 1948، صهیونیست‌ها تأسیس کشوری جعلی به نام اسرائیل را اعلام کردند. به این ترتیب، مسلمانان در مقابل عملی انجام‌شده قرار گرفتند که تا به امروز باعث بروز جنگ‌های متعدد منطقه‌ای میان مسلمانان و دولت غاصب اسرائیل شده است.
روابط ایران و رژیم اشغالگر قدس که از سال 1328 به صورت «دوفاکتو» شروع شد نه‌تنها برخلاف مصالح ملی بود بلکه احساسات مردم نیز در آن نادیده گرفته شده بود. در این نوشتار به بٌعد فرهنگی این روابط می‌پردازیم و می‌کوشیم براساس اسناد موجود در آرشیو وزارت امور خارجه، به توضیح مسائلی که در این زمینه وجود داشته است‌، بپردازیم. البته رعایت اختصار در نوشتن مطالب رعایت شده است و ترتیب طرح موضوعات نیز دلیل بر اهمیت بیشتر یا کمتر موضوع نیست.
1- جهانگردی
یکی از زمینه‌های همکاری فرهنگی بین 2 طرف، جهانگردی بوده است. اوایل دهه 40، «اسدالله علم» ‌نخست‌وزیر وقت،‌ از دولت اسرائیل خواست برای توسعه جهانگردی در ایران طرحی را تنظیم کند. تدی کولک،  رئیس اتحادیه جهانگردی اسرائیل، ‌به ریاست هیات اسرائیلی جهت برنامه‌ریزی برای توسعه صنعت جهانگردی ایران برگزیده شد. وی به اتفاق 2 نفر دیگر بنا به دعوت علم 4 مردادماه 41 به تهران عزیمت کردند و طی 10 روز توقف در ایران، با علم و بعضی مقامات دیگر ملاقات‌هایی انجام داده و 14 مرداد به اسرائیل بازگشتند. وی در این ملاقات‌ها با اشاره به راهکارهای توسعه جهانگردی در ایران از جمله تأسیس اداره‌ای به این منظور و همچنین تبلیغات مناسب و اصلاح وضع هتل‌ها و تربیت کادر گمرکی، اظهار داشت مهم‌تر از همه اینها، همکاری‌ای است که در این زمینه باید بین ایران، اسرائیل و ترکیه به عمل آید. کولک در این سفر همچنین توصیه کرد ضمن تأسیس هتل‌ها، جاده‌های جدید و وسایل نقلیه مدرن در تخت جمشید، ایران باید واقعه مهمی برپا کند تا توجه خارجیان را به این تسهیلات جهانگردی جدید جلب کند. بعدها کولک اعتراف کرد هرگز تصور نمی‌کرد اسرافکاری‌ای که در جشن‌های بیست و پنجمین قرن بنیانگذاری امپراتوری ایران پیش آمد، همانی بود که او توصیه کرد. وی همچنین به مقام‌های ایرانی یادآور شد فعالیت و همکاری در زمینه جهانگردی چیزی نیست که بتوان آن را به صورت محرمانه انجام داد و در این زمینه باید در همه جا آشکارا به تبلیغاتی دامنه‌دار دست زد. این هشدار وی به این دلیل بود که مقامات ایران در دوره پهلوی همیشه روابط عمیق موجود میان 2 طرف را انکار می‌کردند و اصرار داشتند اسرائیلی‌ها نیز سطح مناسبات موجود را محرمانه نگه دارند. علم، نخست‌‌وزیر وقت نیز دستور داد جلسه‌ای مرکب از وزیران دارایی، کشاورزی و بازرگانی تشکیل شده و مسائل مورد علاقه 2 طرف را مورد رسیدگی قرار دهد.  مساله توسعه جهانگردی میان 2 طرف در سال‌های بعد نیز دنبال شد.
 2 - جشن‌های 2500 ساله
مساله قابل توجه دیگر، ‌نقش اسرائیلی‌ها در طراحی و برگزاری جشن‌های 2500 ساله است. همچنان که گفته شد، اسدالله علم سال 41 از تدی کولک دعوت کرد به ایران بیاید. در این سفر وی راجع به برگزاری جشن‌های 2500 ساله با مقامات ایرانی مذاکره کرد. وی بعدها گفته بود تز اصلی برگزاری این جشن‌ها را او ارائه داده و با علم در میان گذارده است. وی با مسؤولان این جشن‌ها همکاری و همفکری وسیعی داشت و 10 سال بعد؛ یعنی در سال 50 که جشن‌ها برگزار شد، وی از اینکه به این مراسم دعوت نشده بود، به «پرویز راجی» گله‌گذاری کرد. مطبوعات اسرائیلی در دهه 40، مطالب و مقالات متعددی درباره جشن‌های 2500 ساله و سالگرد تأسیس پادشاهی ایران نوشتند و تبلیغات وسیعی در این باره به راه انداختند. البته هدف آنها از این همه، بهره‌برداری از این تبلیغات به نفع خود بود. آنها با این تبلیغات و بویژه درباره اقدام کورش در آزاد کردن یهود از زیر یوغ پادشاه بابل، سعی داشتند پیوندی باستانی بین ایران و قوم یهود به وجود آورند. نشریه «هپوعل هتصاعیر»، چاپ اسرائیل در 1964، در مطلبی نوشت: «جشن‌های شاهنشاهی ایران نه‌تنها از طرف کلیه کشورهای جهان بلکه بویژه از طرف یهودیان مورد توجه قرار خواهد گرفت. ملت یهود در موطن خود... احساسات ستایش‌آمیز خود را نسبت به انسانی که یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های عالم انسانی است [کورش] تقدیم خواهد داشت. همه ما از وی به عنوان شخصی که بازگشت یهودیان را به وطن ممکن ساخت، یاد خواهیم کرد.»  صهیونیست‌ها در تبلیغات خود از کورش به عنوان «اولین صهیونیست»(!) و از اعلامیه کورش با عنوان «بالفور باستانی» نام می‌بردند.وقتی در سال 50، جشن‌های 2500 ساله بدون دعوت از اسرائیلی‌ها انجام شد، موجبات رنجش خاطر آنها فراهم شد و مطبوعات اسرائیلی، شاه را به خاطر ولخرجی‌ها و بعضی نیز مستقیما به دلیل دعوت نکردن از اسرائیلی‌ها مورد مذمت قرار دادند.
 3 - صهیونیسم و باستان‌گرایی در ایران
بدون تردید ایران باستان دارای تمدن شکوفا، فرهنگی زنده و دینی پرجاذبه بوده است و همچنین تاریخ ایران باستان و قبل از اسلام نیز باید مطالعه و نوشته شود و چنانکه شاهدیم مورخان بزرگ مسلمان مانند طبری در تاریخ طبری، دینوری در الخبارالطوال، ابن‌مسکویه در تجارب‌الامم و بسیاری دیگر از مورخان مسلمان در تألیفات خود، تاریخ پیش از اسلام ایران را به‌گونه‌ای مشروح و جالب نوشته‌اند. لیکن مساله این است که رژیم پهلوی و باستان‌گرایان غربزده و وابسته به دربار سعی داشتند با استفاده ابزاری از باستان‌گرایی، دین اسلام را از صحنه جامعه خارج کنند. این حرکتی بود که در دوره پهلوی توسط آمریکا و عوامل داخلی آن گسترش یافت و صهیونیست‌ها نیز آن را با منافع خود همسو می‌دیدند. صهیونیست‌ها پس از تشکیل رژیم صهیونیستی و به دنبال تلاش جهت نزدیکی به ایران، سعی کردند با بزرگنمایی و تحریف تاریخ باستان، پیوندهای باستانی بین ایرانیان و قوم یهود به وجود آورند. در این راستا آنها سعی کردند با توجه به زمینه‌ مساعد موجود در میان حاکمان، باستان‌گرایی افراطی را جهت بهره‌برداری‌های بعدی خود ترویج کنند. «زوی دوریل» رئیس نمایندگی اسرائیل در تهران در رابطه با شیفتگی بخشی از روشنفکران و تحصیلکردگان ایرانی نسبت به این مساله می‌گوید: «... وقتی برای افراد تحصیلکرده ایرانی صحبت می‌کنم کافی است اظهارات خود را از داستان استر شروع کنم تا فوراً از علاقه و توجه آنها برخوردار شوم.» و این شیوه به الگویی برای تمام مقامات و شخصیت‌های اسرائیلی تبدیل شد که در هر محفل و مراسم ایرانی، شروع سخن خود را توصیف و تقدیر از کورش و داستان استر و مردخای قرار می‌دادند و البته شنوندگانی نیز بودند که به گفته دوریل شوق زیادی به شنیدن این حکایات داشتند. طبق افسانه‌های یهودی، «خشایارشا» پادشاه ایرانی تحت نفوذ زن یهودی خود به نام «استر» و مردی یهودی به نام «مردخای» که سمت مشاور او را داشت، از توطئه وزیراعظم خود به نام «هامان» جلوگیری کرد،‌ که طبق نقشه وی، باید کلیه یهودیان قلع و قمع می‌شدند. از آن تاریخ تاکنون، همه‌ساله یهودیان به این مناسبت جشنی به نام «پوریم» برپا می‌سازند.  البته بعضی نویسندگان باستان‌گرای ایران عقیده دارند که دلیل این کار کورش [آزاد کردن یهود از زیر یوغ پادشاه بابل] را باید در سیاست او جست‌وجو کرد. دکتر «هادی هدایتی» در کتاب کورش کبیر می‌نویسد: «کورش پس از فتح بابل به فکر تسخیر مصر بود. فتح مصر بعدها در زمان پسرش کامبیز تحقق یافت، ولی کورش قبلاً مقدمات آن را فراهم کرد و در نزدیکی دره نیل، متحدان باوفا و حق‌شناسی برای خود ایجاد کرد. سپاه پارس ناچار بود برای حمله به کشور فراعنه، از فلسطین عبور کند بنابراین لازم بود در بیت‌المقدس که محل توقف و پایگاه حمله سپاه بود، پشتیبانی محکم یا لااقل بیطرف وجود داشته باشد. شاید علت واقعی رفتار کورش همین بوده است که با استقرار کانون ملی یهود در میان راه بابل و تِب، خدمتی به خاندان خود کرده باشد...».  شاید بتوان گفت نفوذ خزنده صهیونیسم در فرهنگ ایران از دوران رضاشاه آغاز شد و در واقع یکی از اهداف باستان‌گرایی «فروغی»، القای پیوندهای کهن میان 2 قوم ایرانی و یهود در قبال «توحش»(!)اعراب بود. بدین‌سان به‌رغم فرهنگ اسلامی مردم ایران که همبستگی امت اسلامی را در چارچوب تمدن واحد اسلامی توصیه می‌کرد، و پا به پای اسلام‌زدایی و سرکوب خشن روحانیت، ترویج فرهنگ پیش از اسلام در دستور کار قرار گرفت و چنین القا شد که گویا بین آیین کهن ایرانیان و دین یهود وجوه مشترک فراوانی بوده است و همان‌گونه که کورش کبیر منجی «قوم ستمدیده یهود» بود، ایران کنونی نیز باید حامی و نجات‌بخش قوم آواره یهود باشد.  نیمه دوم دهه 30 و آغاز دهه 40، با برنامه‌‌ریزی موساد و نقش فعال روشنفکران وابسته به ساواک، ترویج «مدینه فاضله اسرائیل» به شکلی بی‌سابقه و بی‌پرده در مطبوعات آغاز شد. در این زمان با یک برنامه سنجیده، هیات‌های مختلفی از ایران به اسرائیل اعزام شدند و از جمله تعدادی از روشنفکران طرفدار آرمان سوسیالیسم و صاحب قلم چون خلیل ملکی، جلال آل‌احمد و داریوش آشوری عازم فلسطین اشغالی شدند که در بازگشت خلیل ملکی و داریوش آشوری و همفکرانشان «سوسیالیسم کیبوتصی» را نمونه‌ای پیشرفته از سوسیالیسم دانستند، ولی مرحوم جلال‌ آل‌احمد با نگارش مقالاتی به افشای ماهیت اسرائیل پرداخت.
 4 - دعوت از مقامات و روشنفکران به اسرائیل
یکی از اقدامات ماهرانه و برنامه‌‌ریزی‌شده اسرائیلی‌ها برای بسط نفوذ خود، چه به لحاظ سیاسی و چه از لحاظ فرهنگی، فراهم کردن زمینه مناسب برای سفر مقامات، فرهنگیان، تحصیلکردگان، روشنفکران و اصحاب مطبوعات به اسرائیل و تسهیل و تشویق اینگونه سفرها بود.
«مایر امیت» رئیس سازمان اطلاعات ارتش اسرائیل در سال 41، پس از سفر خود به ایران، طی گزارشی به مقامات اسرائیلی متذکر شد اسرائیل در میان مردم ایران منفور است. وی اضافه کرد در خلال چند سال آینده نیروهای جدیدی در ایران سر بلند خواهند کرد که در حال حاضر اسرائیل هیچ تماسی با آنها ندارد. امیت توصیه کرد سعی شود با دانشگاه‌ها و روزنامه‌ها و شخصیت‌های مخالف رژیم تماس برقرار شود. این ایده نوین، نقطه آغاز روند جدیدی از سوی اسرائیل جهت برقراری ارتباط با مطبوعات و روشنفکران شد. اینگونه سفرها ابتدا مدتی با اطلاع وزارت امور خارجه انجام می‌گرفت، ولی به لحاظ اینکه وزارت امور خارجه در اینگونه موارد با رعایت جوانب مختلف و مصلحت‌ها رفتار می‌کرد و گاهی نیز اجازه انجام چنین سفرهایی را نمی‌داد، پس از مدتی چنین سفرهایی بدون اطلاع وزارت امور خارجه انجام می‌شد. اسرائیلی‌ها با شگردهای خاصی از راه‌های خارج از وزارت امور خارجه، اینگونه سفرها را پیگیری می‌کردند. مثلاً در سال 44 تعداد 25 نفر از بانوان فرهنگی بدون اطلاع وزارت امور خارجه و به دلیل اجازه‌ای که خانم «بن‌ صوی» مدیر مرکز آموزش بین‌المللی حیفا در سفرش به تهران از «اشرف پهلوی» گرفته بود، به اسرائیل سفر کردند.  اسرائیلی‌ها در ایام عید نوروز هر سال برنامه‌ای جهت دعوت از مقامات ایرانی جهت گذراندن تعطیلات در اسرائیل داشتند. بعضی از مدعوین سال 42 عبارت بودند از: 1- دکتر شیفته، معاون نخست‌وزیر و همسرش؛ 2 - مهندس شریف‌امامی و همسرش؛  3 - جمشید آموزگار و همسرش؛ 4- دکتر گودرزی و همسرش؛  5- آقای خدیوی و همسرش؛ 6- دکتر جهانشاه صالح و همسرش؛ 7- دکتر سیاح، رئیس دانشکده دندانپزشکی؛
8- پرویز نقیبی از مجله اطلاعات هفتگی و همسرش؛ و بالاخره علی‌اصغر امیرانی از مجله خواندنی‌ها.  نوروز 43 نیز اسامی زیر در بین مدعوین به چشم می‌‌خورد: 1- دکتر رمضانی،‌ معاون وزارت فرهنگ و همسرش؛ 2- مهدی خواجه‌نصیری، معاون وزارت کشور و همسرش؛ 3- سرهنگ ایزدی رئیس دفتر تیمسار نصیری؛ 4- دکتر فاروقی از دانشگاه اصفهان؛
5- دکتر حافظ فرمانفرمائیان، رئیس اداره روابط عمومی دانشگاه تهران، 6- هوشنگ پیرزاد از اداره رادیو؛ 7- دکتر جلال و 8- دکتر سهراب‌زاده از وزارت کشور. به دلیل تعداد زیاد اینگونه سفرها به همین 2 نمونه اکتفا می‌کنیم. گفتنی است مقامات اسرائیلی نیز سفرهای اینچنینی به ایران داشتند؛ چنانکه شهریور 45، 11 تن از مقامات و نمایندگان پارلمان اسرائیل به ایران سفر کردند.  سفرهای بسیاری نیز در قالب شرکت درکنگره‌های علمی و دانشجویی انجام می‌شد؛ مانند سفر «ابراهیم پورداوود» در خرداد 40 جهت شرکت در کنگره جهانی علوم یهود و همچنین سفر «احسان یارشاطر» در اردیبهشت 57 جهت شرکت در چهارمین اجلاس کمیته بیت‌المقدس. «ابوالحسن بنی‌صدر» و خانم «آشوری» نیز جزو مدعوین خرداد 40 بودند که اسرائیل از آنها برای شرکت در سمینار بین‌المللی دانشجویان دعوت به عمل آورده بود.
 5 - تاراج میراث ملی ایران
یکی از زوایای پنهان روابط ایران و اسرائیل که نتیجه حضور وسیع و جدی اسرائیلی‌ها در ایران بوده، تاراج میراث ملی ایران است که این غارت اشیای باستانی و عتیقه در دوره اقتدار حکومت باستان‌پرست پهلوی(!) انجام گرفت. آثار باستانی ایران که به میزان زیاد از کشور خارج می‌شد، به اسرائیل منتقل شده و در موزه‌های دولتی آنجا یا مجموعه‌های خصوصی نگهداری می‌شد یا به موزه‌های بزرگ جهان در اروپا و آمریکا راه می‌یافت. در این زمینه مطلبی که در یکی از نشریات اسرائیلی به نام داوار، مورخ 6/12/1963 به چاپ رسید، بسیار گویا و تأسف‌انگیز است: «اسرائیل به صورت یکی از مراکز بین‌المللی خرید و فروش آثار باستانی ایران درآمده است. به همین علت تجار خارجی عقیده دارند ‌آثار باستانی ایران را می‌توان به قیمت مناسب در اسرائیل خریداری نمود... طی 2 سال اخیر حدود 2000 ظرف سفالی املش به اسرائیل وارد شده و این مقدار 80 درصد کلیه آثار املش را که به معرض فروش گذارده شده است، تشکیل می‌دهد. ولی بسیار جای تأسف است که آثار مزبور از اسرائیل خارج می‌شود و ما این موقعیت بزرگ را برای گردآوری یک مجموعه هنری از دست می‌دهیم، در حالی که موزه‌های بزرگ فرانسه، انگلستان و آمریکا و نیز موزه‌های بسیار دیگر، مساعی فراوانی برای خرید آثار املش به کار می‌برند.» چنانکه در این سند دیدیم، اسرائیلی‌ها از خروج اشیای باستانی ایران از اسرائیل اظهار تأسف کرده‌اند، اما در داخل ایران به دلیل بی‌خبری یا بی‌توجهی در مقابل این مساله هیچ عکس‌العملی دیده نشد؛ و این واقعیتی است که هیچ توجیهی برای آن نمی‌توان یافت. اسرائیلی‌ها حتی در کاوش‌های باستان‌شناسی در مناطق مختلف ایران نیز حضور داشتند و اشخاصی چون «ایوب ربانو» در ده‌ها سال یکی از بزرگ‌ترین مجموعه‌های آثار باستانی ایران را گردآوری کرد که برخی از آثار آن در جهان بی‌نظیر بودند. در میان این آثار باستانی و اشیای عتیقه که در موزه «تبصئیل» اسرائیل به نمایش گذاشته شدند،‌ آثار مربوط به دوره‌ای شامل قرن چهارم پیش از میلاد تا نیمه قرن 18به چشم می‌خورد. در گزارش نمایندگی ایران در اسرائیل درباره این اشیا آمده است: « در این کلکسیون آثاری وجود دارد که بهایی برای آنها نمی‌توان تعیین کرد، زیرا در جهان منحصر به فرد می‌باشند... ظرف 2 سال، کلکسیونی که در اورشلیم متمرکز گردید شامل آثاری 3000 ساله از دوران ماقبل تاریخ تا قرن شانزدهم بود...».
اخبار مربوط به خروج اشیای باستانی و بویژه نسخ خطی به گوش بعضی از مسؤولان رسید؛ چنانکه بهمن 47، وزیر وقت امور خارجه در نامه‌ای به وزارت فرهنگ و هنر می‌نویسد: «... در مورد نحوه خروج این اشیاء از ایران اطلاعی در دست نیست،‌ ولی مرتباً در چمدان‌های یهودیانی که به اسرائیل می‌روند اشیای عتیقه ایرانی، ‌بویژه نسخ خطی کتب مختلف مخفی شده و بدون جلوگیری پلیس وارد اسرائیل می‌شود».  این دیگر نشان‌دهنده اوج بی‌خبری و بی‌توجهی مقامات حکومت در قبال حفاظت از میراث ملی است. نکته قابل توجه دیگر این است که مقامات ایرانی به جای جلوگیری از خروج این اشیا از ایران، انتظار دارند پلیس اسرائیل از ورود این اشیا به اسرائیل جلوگیری کند(!) یکی از افرادی که نقش بسیار مهمی در سرقت اشیای عتیقه ایرانی بر عهده داشت و با نفوذ زیاد و دوستی گسترده‌ای که با مقامات حکومت پهلوی داشت احتمالاً به‌راحتی این کار را انجام می‌داده است، «یعقوب نیمرودی» وابسته نظامی اسرائیل در ایران بود. درباره اقدامات وی در این زمینه می‌توان به کتاب خاطرات «حسین فردوست» جلد دوم مراجعه کرد که توضیحات لازم در این زمینه ارائه شده است.
6 - بخش فارسی رادیو اسرائیل
بخش فارسی رادیو اسرائیل پس از اعلام استقلال اسرائیل در 1948 ایجاد شد و شاید علت اولیه تأسیس این بخش، ارتباط با یهودیان ایران جهت امور مربوط به مهاجرت بوده باشد؛ چنانکه در این دوره این رادیو نقش مهمی ایفا کرد و اسرائیل با استفاده از آن، مستقیماً با یهودیان در ارتباط بود. در اسناد مهاجرت یهودیان ایران عنوان شده است که در سال 1329، دهقانان یهودی ایرانی به نمایندگان یهودی که برای بررسی اوضاع یهودیان ایران آمده بودند، اظهار داشته‌اند از برنامه رادیو فارسی اسرائیل وعده داده‌اند‌ یهودی‌ها را به اسرائیل خواهند فرستاد و خیلی از آنها، بر همین اساس، خود را برای مسافرت آماده کرده‌اند. و همین نشان‌دهنده جایگاه مهم این رادیو و اعتمادی است که یهودیان ایران نسبت به این رسانه داشته‌اند. دقیقاً به همین دلیل در اسرائیل از این رادیو به عنوان «پل هوایی حیاتی بین اسرائیل و ایران»یاد می‌کردند. این رادیو به‌تدریج نقش مهم‌تر و جدی‌تری یافت و آن مقابله با تبلیغات وسیع کشورهای دشمن اسرائیل بود. از آنجا که با توجه به نوع روابط ایران و اسرائیل، استفاده از روزنامه‌های ایران برای مقابله با تبلیغات کشورهای دشمن اسرائیل مقدور نبود، ‌نقش بخش فارسی رادیو اسرائیل بسیار برجسته شد. یک روزنامه اسرائیلی در این ارتباط نوشت: «اهمیت این سخن‌پراکنی را نمی‌توان ارزیابی کرد. بویژه اینکه حضور اسرائیل در ایران محدود است.»
تیرماه 57 مساله تعطیل شدن بخش فارسی رادیو اسرائیل در کمیته بازگشت مهاجرت پارلمان اسرائیل مورد بررسی قرار گرفت و با توجه به دلایل ارائه‌شده از جانب «موسی قصاب» (موشه کاتساو) نماینده ایرانی‌الاصل پارلمان از حزب لیکود، مبنی بر عدم انتشار نشریه‌ای به زبان فارسی در اسرائیل و لزوم حفظ و ادامه ارتباط روزانه با بیش از 80 هزار یهودی ایرانی‌الاصل، موقتاً با ادامه کار بخش مذکور موافقت شد، اما چون مشکل کمبود بودجه این بخش همچنان ادامه داشت، لذا مقامات آژانس یهود قول دادند مساعی لازم را در زمینه تأمین بودجه به عمل آورند.
7 - بورس‌های دانشجویی و دوره‌های آموزشی
تعداد دانشجویان ایرانی در فلسطین اشغالی از اوایل دهه 40 به طور محسوسی رو به افزایش نهاد و سال 43 به بیش از صد نفر رسید. تعدادی از این دانشجویان مسلمان بوده و بقیه نیز از پیروان مذاهب دیگر و اکثراً یهودی بودند. تعداد دانشجویان ایرانی در سال‌های بعد افزایش بیشتری یافت، چنانکه در سال‌های اولیه دهه 50، تعداد دانشجویان ایرانی در اسرائیل به بیش از 350 نفر رسید که در دانشگاه‌های مختلف اسرائیل مشغول به تحصیل بودند. به دلیل همین افزایش تعداد دانشجویان ایرانی در اسرائیل، وزیر امور خارجه در سال 44، طی نامه‌ای خطاب به وزارت آموزش و پرورش، آورده است با توجه به اقدامات سازمان رهبری جوانان درباره واگذاری بورس‌های تحصیلی از طرف اسرائیل به اتباع ایران، به نظر وزارت امور خارجه تا زمانی که روابط سیاسی به طور رسمی با اسرائیل برقرار نشده است، بویژه با توجه به اوضاع و احوال کنونی و روابط ایران با کشورهای عربی، تماس مقامات دولتی مسؤول با مقامات اسرائیلی برای دریافت بورس تحصیلی یا به هر عنوان دیگر، مقرون به مصلحت کشور نیست.  همانگونه که بیان شد، دانشجویان ایرانی نیز به عناوین مختلف به اسرائیل دعوت می‌شدند. مثلاً در سمینار بین‌المللی دانشجویان که سال 40 در اسرائیل برگزار شد، ابوالحسن بنی‌صدر و خانم ‌آشوری از ایران جزو مدعوین این سمینار بودند. علاوه بر این، دوره‌های بسیار متنوع و زیادی برای کارمندان دولت از جمله کارمندان وزارت کشاورزی، وزارت کشور، شهرداری‌ها، ارتش؛ و دوره‌های دامپروری و مبارزه با بی‌سوادی‌ در اسرائیل تشکیل می‌شد که کارمندان وزارتخانه‌های مختلف جهت آموزش به این دوره‌ها اعزام می‌شدند.
8 - همکاری‌های هنری -‌ ورزشی
در زمینه روابط هنری می‌توان به شرکت فیلم‌های اسرائیلی در جشنواره‌های فیلم، مثلاً جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان در سال 45 در تهران اشاره کرد که در آن اسرائیلی‌ها با 3 فیلم «یوسف و برادرانش»، «کودک ولگرد» و «مزرعه ما» شرکت کردند.
مبادله گروه‌های هنری نیز در این زمینه قابل اشاره است که هر از گاه گروه‌هایی برای اجرای برنامه‌های هنری به اسرائیل می‌رفتند؛ چنانکه اسفند 40، گروهی مرکب از ‌اکبر گلپایگانی، مهدی تاکستانی، منوچهر گودرزی و خانم آفت برای اجرای کنسرت‌هایی به اسرائیل رفتند.  همچنین فعالیت‌هایی نظیر ایجاد رشته ایران‌شناسی در دانشگاه تل‌آویو و تألیف فرهنگ عبری - فارسی که هر دو در سال 45 اتفاق افتاد را می‌توان جزو تعاملات فرهنگی -‌ هنری دانست. سال 51 نیز در ایران کاتالوگی از تمبرهای اسرائیلی منتشر شد که این کار در نوع خود در بین کشورهای اسلامی بی‌سابقه بود.  در زمینه روابط ورزشی نیز باید متذکر شد مسابقات متعددی بین تیم‌های ورزشی 2 طرف و تیم‌های دانشگاه‌ها صورت گرفت که در اینجا فرصت پرداختن به آنها نیست،‌ اما حکومت پهلوی در قبال این روابط و انعکاس آن در افکار عمومی اعلام می‌داشت ایران سیاست را در ورزش دخالت نمی‌دهد و هیچ‌گونه مخالفتی با ادامه روابط ورزشی با اسرائیل وجود ندارد.
منبع: فصلنامه تاریخ روابط خارجی، شماره 4


Page Generated in 0/0076 sec