مدرس و روستایی نابینا
در سفری که پدرم (مدرس) به اصفهان داشت همراه او بودم، به اسفه رفتیم تا از
2 مجتمعمسکونی که به همت او برای زارعین ساخته شده بود بازدید نماییم. اهالی دیههای اطراف گروهگروه در مسجد به دیدارش میآمدند، در میان آنان پیرمرد نابینایی حضور داشت که به علت کهولت و ناتوانی قادر به نوشیدن فنجان چای مقابل خود نبود، مدرس از جای خود برخاست، در کنارش نشست از حال و روزگارش پرسید. با دست خود قند را در دهان او گذاشت و چای را در نعلبکی ریخته خنک نمود و آرامآرام به او نوشانید، درست مانند پدری که کودک عزیز خود را غذا میدهد، روز بعد به عیادتش رفتیم زندگیاش را سر و سامان داد. با تمام اعتقاد میگویم مدرس در تمام طول تاریخ این مملکت بینظیر است.
در شهر، خانه و در روستا، زمین
فراموش نمیکنم گروهی از مردان سیاست به مناسبت یکی از اعیاد به دیدار مدرس آمده بودند و لاجرم از هر دری میگفتند. وقتی من با سینی چای و مقداری خرما وارد اتاق شدم آقا این جمله را بیان مینمود:
کسانی که در شهر زندگی میکنند باید خانه بسازند و آنانی که در ده بسر میبرند باید زمین کشاورزی داشته باشند، بزرگترین آفت برای فلاحت مملکت همین شهرهاست که روستاییان را میبلعد. اگر امکاناتی که در شهرهاست برای روستاییان فراهم شود در محل خود میمانند و به شهرها هجوم نمیآورند، در آینده فلاحت و زراعت ما مواجه با این آفت بزرگ است.
ایرانی بچهترس شده است!
خانه ما غالباً پر بود از کسانی که سیاسی بودند! یا میخواستند سیاسی شوند! و اگر هیچکدام نبودند به سیاستبافی میپرداختند. روزی اتاق آقا پر بود از چنین افرادی که وصفشان را شنیدید. از سیاست و قدرت انگلستان صحبت بود و اینکه باید از مکر و حیله و قدرت انگلیس خود را مصون داشت، مدرس از آن همه بحث و جدل حوصلهاش به سر آمد و در میان سخن آنان گفت:
ایرانیان بویژه رجالشان بچهترس شدهاند. کسی پرسید آقا بچهترس چگونه است؟!
مدرس پاسخ داد: هرگاه دیده باشید وقتی کلاغی از بالای سر مرغ و خروس میپرد، آنها به سروصدا میافتند. مشهور است که یکی از خروس بزرگ و نیرومندی پرسید، با این همه صلابت و قدرت چرا وقتی کلاغ را میبینی از ترس سروصدا میکنی؟ خروس پاسخ داد بهخاطر اینکه در روزگار کودکی زمانی که مادرم کلاغی میدید فوراً ما را زیر بالوپر خود پنهان میکرد و ناله سر میداد؛ لذا امروز هم که با یک حمله میتوانم هر کلاغی را فراری دهم به علت سابقه ترس و ترسیدن در ایام کودکی از کلاغ میترسم. نکته مهم این است که ما را هم از انگلستان یا دولتهای قدرتمند دیگر ترساندهاند و در حقیقت ایرانیان بچهترس شدهاند.