مجتبی اصغری: مهمترین سرفصلی که در تحلیل «مصافحه با شیطان» توسط معاون اول قوهقضائیه، مطرح شد تبیین روشهای مختلف «جاسوسی» و یادآوری «مجازات جاسوسی» بود. وزیر اسبق اطلاعات کشورمان پس از اشاره به روش معمول جاسوسی مبتنی بر خیانت به کشور با فروش اطلاعات و دریافت وجه از دشمن، گفت: «جاسوس دوم کسی است که به ظاهر مواجببگیر، مستمریبگیر و دریافتکننده حقوق ماهانه یا فصلی از دشمن نیست اما او زمینه و بستر را برای حضور دشمن فراهم میکند و برای به وجود آمدن مشکلات و ارائه راهحل برای آنها، آدرس غلط میدهد».
صراحت سخنگوی قوهقضائیه در تحلیل اهداف پشتپرده «دست دادن با شیطان بزرگ» پس از نهی صریح رهبر انقلاب در سفر 2سال پیش روحانی به نیویورک و ماجرای گفتوگوی تلفنی با اوباما با وام گرفتن از «دیپلماسی اتفاقی» و گمانه «کی اول زنگ زد؟!» ما را بر آن داشت بهرغم افشاگریهای آشکار 3 سال اخیر
«وطن امروز» درباره روابط پنهان دیپلماتیک با هیأت حاکمه پشت پرده نظام لیبرال سرمایهداری، مروری بر مستندات منتشر شده در فضای جهانی داشته باشیم. هدف این است مشخص شود «دستورالعمل مصافحه با شیطان بزرگ» از داخل ایران صادر شده یا بایدگمانه صریح محسنیاژهای را پذیرفت. علاوه بر آن با دقیق شدن در ادعاهای مطرح شده توسط مشهورترین و عالیرتبهترین مقامات غربی، میتوان فرصتی برای پاسخگویی، تکذیب یا پیگیری حقوقی این موارد هولناک در فضای بینالملل فراهم آورد.
کمی پس از انتشار متن پایانی مذاکره با آمریکا و ارائه برجام و قطعنامه 2231 به عنوان ماحصل قریب به 2 سال گفتوگوی دیپلماتها با یکدیگر، مجموعهای از اندیشکدههای خلع سلاح وابسته به راکفلرها، به صورت همزمان «جشن موفقیت» برگزار کردند و از گرفتار کردن ایران در چارچوبی حقوقی و برگشتناپذیر به عنوان دستاورد بزرگ خود رونمایی کردند. دقیقا در همان زمان خبرگزاری مشهور بلومبرگ با انتشار مستنداتی مدعی شد راکفلرها بیش از یک دهه بر شخص «محمدجواد ظریف» سرمایهگذاری کرده بودند و مذاکره برای از سرگیری روابط میان ایران و آمریکا سالها با حضور ظریف در اندیشکدههای تحت مدیریت و نفوذ راکفلرها در جریان بوده است. حتی گفته شد آنها دقیقا چند میلیون دلار، در چه مراکزی برای به ثمر رسیدن پروژه بزرگ «سازش ایران و آمریکا» هزینه کردهاند!
ظریف و مراکز ایرانی یادشده، ناباورانه هرگز به ادعاهای مطرح شده در گزارشات مذکور که به زبانهای مختلف در همه رسانههای جهانی مکرر بازنشر شده، پاسخ ندادند!
«وطن امروز» اسفند 92 رسما در یادداشت «دکترین برادران راکفلر» از ملی نبودن اصول سیاست خارجی ادعایی ظریف و دولت روحانی پس از مدتها اشاره و کنایه، پردهبرداری و مستندات پازل «پروژه ایران» راکفلرها را فاش کرده بود اما حقیقتا انتظار میرفت یکی از آن ناسزاهای غیرحقوقی مطرح شده در پاسخ به منتقدین داخلی در عرصه خارجی نصیب راکفلرها و ادعاهایشان شود که چنین نشد! اما نکات مهم افشاگری راکفلرها به شرح زیر است:
1- از اصلیترین موارد ادعا شده درباره انتخاب ظریف به عنوان مهره موثر در پیشبرد نقشه سازش میتوان به کذب بودن خاستگاه این جریان در آمریکا اشاره کرد. پیش از این «تغییر رویه دولت آمریکا» در رابطه با ایران با محوریتبخشی به شخص «باراک اوباما» به عنوان سیاستمداری «مودب و باهوش» و خواهان تغییر، توسط برخی دیپلماتها و سیاستمداران ایرانی به عنوان انگیزه رسمی تغییر دیپلماسی ایران در برابر آمریکا مطرح شده بود. این در حالی است که رئیس بنیاد راکفلرها گفته است: «به تشویق دولت بوش، وی با محمدجواد ظریف که آن زمان نماینده ایران در سازمان ملل بود ارتباط برقرار کرده است و به واسطه مرکز «ایران پروجکت»، با شماری از مراکز مطالعاتی وابسته به وزارت خارجه به ریاست یکی دیگر از مهرههای باند مشهور به «نیویورکیها» در تهران ارتباط گرفته است(!)»
پس، «طرح سازش» همان طور که پیش از این گفته بودیم از آغاز دوره افول آمریکا یعنی پس از فاجعه منجر به شکست «حمله به عراق و افغانستان» در دوره بوش «جنگطلب» توسط هیات حاکمه آمریکا به جریان افتاد تا از ایران به عنوان الگویی تخریبشده در منطقه پلی بسازد برای آنچه «صلح خاورمیانه» میخوانند. در این میان مضحکترین گمانههای دروغین از جمله «اتحاد با دموکراتها» یا «وحدت با صلحطلبان آمریکا» به مدیریت اوباما در کشورمان مطرح شد.
2- دومین دروغ بزرگ، ایجاد دوگانه اختلافی «آمریکا یا اسرائیل» بود که از همان ابتدا به عنوان پاشنه آشیل سیاست خارجی غیر ملی مطرح شد. حتی به واسطه چنین تحلیلی مخالفان توافقات ژنو و لوزان و برجام، «همپیمان اسرائیل» در ایران معرفی شدند، در حالی که راکفلرها تاکید دارند: «بعد از هر نشستی میان کارشناسان مرکز پروژه ایران و نمایندگان ایران، رئیس این مرکز گزارشی از این نشستها و گفتوگوها را در اختیار استفان هادلی مشاور امنیت ملی جورج بوش، کاندولیزا رایس وزیر خارجه و نیکلاس برنز معاون وزیر خارجه آمریکا قرار میداد و آنها نیز به صورت هفتگی گزارشاتی مفصل و مرحله به مرحله در اختیار «آیپک» و سایر لابیهای آمریکایی حامی رژیم غاصب صهیونیستی در آمریکا قرار میدادند».
پس ماجرای رودست زدن به نتانیاهو و مخالفت اسرائیل با طرح بزرگ «خاورمیانه جدید راکفلرها» پس از درهم شکستن قدرت نرم درونی ایران با طرح سازش، بنا بر مستندات تکذیب نشده مذکور، دروغی بیش نبوده که البته پیش از این با افشای موافقت همه عقلای اسرائیل با برجام و قطعنامه تا حدی روشن شده بود.
3- سردبیر مجله «نیویورک ریویو» به عنوان یکی از شرکتکنندگان در جلسات ظریف و ایران پروجکت، در همین گزارش رسما میگوید در جلسات مذکور، ایدههای مهمی مثل تلاش برای ایجاد یک معامله قابل اجرا و عملیاتی مطرح شد. از جمله به توافق رسیدیم که در معامله نهایی، برای حفظ آبرو و حیثیت ایرانیها به آنها اجازه دهیم یک ظرفیت محدود غنیسازی داشته باشند. جالب اینجاست که ظریف این موضوع را «دستاورد تیم مذاکرهکننده ایران» پس از قریب به 2 سال چانهزنی معرفی میکند در حالی که همان طور که پیش از این گفته شد، هدف آمریکاییها از ابتدا نیز اعطای یک موقعیت غیرصنعتی و عملا بیفایده تحت عنوان «برنامه سمبلیک هستهای» بوده تا به گفته لابیست آمریکایی، اعتبار و آبروی رفقای چندین ساله خود را در ایران حفظ کنند!
4- بزرگترین حامیان مذاکرات و توافقات ظریف و همکارانش با آمریکا در ایران، اعضای چند انستیتو و دفتر مطالعاتی در داخل کشور هستند که بنا به مستندات منتشر شده توسط استفان هینز، مدیرعامل بنیاد برادران راکفلر عضوی از 3مرکز ارتباطی «پروژه ایران» و جواد ظریف بودهاند!
یکی از این مراکز «دفتر مطالعات سیاسی و بینالملل» وابسته به وزارت خارجه است که به گفته رئیس بنیاد راکفلر، از طریق «انستیتو بینالمللی پژوهشهای صلح استکهلم» یا «سیپری» با مدیران ایران پروجکت از سال 2002 در تماس بوده است.
جالب توجه است که علاوه بر گفتوگوهای برگزارشده در اندیشکدههای خلع سلاح همچون پاگواش و پلوشرز میان برخی دیپلماتهای ایرانی و آمریکایی پیش از روی کار آمدن دولت روحانی، بلافاصله پس از عقد توافق ژنو، مصطفی زهرانی، مدیرکل جدید دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزرات امور خارجه، به استکهلم سفر کرده و پس از توافق وین نیز تختروانچی تهران را به مقصد سیپری ترک کرده است! همچنین مدیران سیپری پیش از این به خرج راکفلرها با مدیران دیگر مرکز حامی «دیپلماسی ظریف- روحانی» یعنی «مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع» نیز بارها ارتباط گرفتهاند. سیپری از همه نظر وابسته به بنیاد برادران راکفلر است و پیش از این کتابی با موضوع «خلع سلاح هستهای و سلاحهای کشتار جمعی» به صورت مشترک با مدیران دفتر مطالعات سیاسی وزارت خارجه منتشر کرده است.
براساس ادعای تکذیب نشده راکفلرها، همزمان جلسات ارتباطگیری با دیپلماتهای میانی و برخی مدرسان رشته روابط بینالملل در دانشگاههای مهم کشور را نیز در دستور کار قرار دادند تا منتقدان احتمالی «حراج برجامی منافع ملی» را از سالها قبل نرم کنند!
5- موضوع بعدی کانالیزه شدن حوزه دیپلماسی کشور از مسیر رسمی به حوزه خصوصی و پنهان است. به طور مثال راکفلرها گفتهاند که بهرغم قطع ارتباطات پنهانی دیپلماتیک و توقف جلسات دیپلماسی عمومی پس از روی کار آمدن دولت سابق، همچنان جلسات ایران پروجکت با حضور ظریف و برخی دیگر از مهرههای قابل اعتماد آمریکا با موضوع «سازش ایران و آمریکا» ادامه یافته است! همچنین بنا بر اسناد ویکیلیکس زمانی که دستگاه سیاست خارجی رسمی کشور پس از روی کارآمدن دولت سابق کانال محرمانه را موقتا مسدود کرده بود، مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع نقش پذیرنده هیاتهای دیپلماتیک وابسته به آمریکا از ترکیه و برخی دیگر از کشورهای اروپایی را ایفا کرده است.
در صورت صحت این اطلاعات، درک علت تاکید مکرر ظریف و همکاران بر در پیش گرفتن «دیپلماسی محرمانه» حتی در برابر نمایندگان مجلس شورای اسلامی میسر میشود. اکنون سوال اصلی این است که به شرط صحت ادعاهای راکفلرها و سیاستمداران مطرح آمریکایی، طراح سیاست خارجی دولت دقیقا کیست و ایدههایی همچون «گفتوگوی تلفنی با اوباما»، «دست دادن با اوباما»، «سازش با شیطان بزرگ» و «تعطیلی برنامه هستهای کشور» دقیقا در اتاق فکری داخلی تثبیت میشوند یا مرکز «ایران پروجکت» وابسته به بنیاد برادران راکفلر تصمیم میگیرد با هزینهکرد چند میلیون دلاری، اصول سیاست خارجی ایران را از نو طراحی و بازنویسی و محدوده منافع ملی ایران را محدود و محدودتر کند؟! آیا دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی، مجلس شورای اسلامی و قوه قضائیه به شرط حل این معمای مستند، در برابر نقض رسمی استقلال کشور توسط مهرههای سوخته دشمن سکوت خواهند کرد؟