printlogo


کد خبر: 146569تاریخ: 1394/7/13 00:00
پخش اعلامیه امام در عرفات و زندانی شدن در عربستان

آیت‌الله محمدرضا ناصری‌یزدی، امام جمعه کنونی یزد، از یاران کوشای امام خمینی(ره) در دوران مبارزات ایشان در تبعید به شمار می‌رود. در این باره اشاره به همین نکته کافی است که او به دلیل انتشار بیانیه امام در مکه، 2سال تمام در زندان‌های ایران و عربستان به سربرد و شکنجه‌های گوناگون و دشواری‌های فراوان را تجربه کرد. او در گفت‌وگو با فارس در شرح این ماجرا می‌گوید: پس از برگزاری جشن‌های 2500 ساله توسط شاه و هزینه‌های سنگینی که بر ملت تحمیل شد، امام اعلامیه بسیار تندی نوشتند و ما هم آن را در 20 هزار نسخه فارسی و عربی چاپ کردیم. قرار شد با کمک دوستان این اعلامیه‌ها را ببریم و در ایام حج بین زائران پخش کنیم. ما یک سری صندوق آبی‌رنگ را که وسط آنها چوب‌پنبه بود خالی کردیم و اعلامیه‌ها را در آنها جای دادیم و آنها را به عنوان فلاسک آب در ماشین‌هایی که به مکه می‌رفتند، جا دادیم. سپس به مکه رفتیم و صندوق‌ها را تحویل گرفتیم و به خانه‌ای که اجاره کرده بودیم انتقال دادیم و اعلامیه‌ها را بیرون آوردیم.
کار دیگری که کردیم این بود که از نجف یک اتوبوس گرفتیم و عکس بزرگی از امام را جلوی آن زدیم. در مکه ایرانی‌ها از دیدن عکس امام حیرت می‌کردند و بعضی‌ها هم دنبال ماشین می‌آمدند. راننده می‌گفت:
نصف شب و سحر ایرانی‌ها گروه گروه می‌آمدند و از او عکس و رساله امام را می‌خواستند. برنامه ما این بود که در صحرای عرفات، اعلامیه‌های فارسی را بین حجاج ایرانی و اعلامیه‌های عربی را بین مسلمانان سایر کشورها پخش کنیم و بعد هم موفق شدیم همین کار را در منا هم انجام دهیم. ساواک از برنامه‌های ما باخبر شده بود و کسی از ترس آنها به ما کمک نمی‌کرد. فقط آقای حاج سید مهدی طباطبایی که از خویشاوندان شهید آیت‌الله سعیدی و مدیر یک کاروان بود، قبول کرد اعلامیه‌ها را پخش کند.
شیوه کار ما این بود که شب‌ها اعلامیه‌ها را در ساکی به داخل کاروان‌ها یا محل‌های دیگر که سخنرانی بود می‌بردیم و پای منبر واعظ می‌نشستیم و وسط سخنرانی ساک را جا می‌گذاشتیم و می‌رفتیم. مردم موقعی که متوجه ساک می‌شدند، در آن را باز می‌کردند که ببینند مال کیست و اعلامیه‌های امام را می‌دیدند و هر کدام چند تا برمی‌داشتند و به این ترتیب آنها را پخش می‌کردند.
ساواک حسابی حساس شده بود که ببیند این چه کسی است که به این ترتیب شب‌ها اعلامیه‌ها را در کاروان‌ها پخش می‌کند.
روز دوازدهم که مراسم منا داشت تمام می‌شد، دیدیم هنوز حدود 8،7 هزار اعلامیه باقی مانده است. همراه با چند نفر، از جمله آقای شوشتری - که بعدها وزیر دادگستری
 شد - در خیابان‌ها راه افتادیم و اعلامیه‌ها را پخش کردیم. مشغول پخش اعلامیه بودیم که چند مأمور امنیتی به ما مشکوک شدند و ما را به ساختمانی بردند. 2 هفته‌ای در عربستان زندانی بودیم و بعد ما را به ایران فرستادند و 2 هفته هم در قزل‌قلعه تحت بازجویی‌های شدیدی بودیم. در این مدت به سختی مانع شدند که ما خبر بدهیم در ایران زندانی هستیم. بالاخره به هر طریقی که بود به اطلاع مبارزان رساندیم که در قزل‌قلعه هستیم. پس از بازجویی‌های متعدد ما را به عربستان بازگرداندند. خدا هم عنایت کرد و چیزی را لو ندادیم. قصه‌های غیر واقعی زیادی را برایشان سر هم کردم و حتی اسم خود را هم محمد غنی اعلام کردم.
وقتی به عربستان تحویل داده شدم، حدود یک سال و نیم و در بدترین شرایط ممکن، در زندان بودم. در این فاصله کسی از من خبر نداشت و حتی شایع کرده بودند اعدام شده‌‌ام تا بالاخره پدرم باخبر شد و به مکه آمد و به هر شکلی که بود پیش ملک فیصل رفت و با سماجت اجازه ملاقات با مرا گرفت.
وقتی مطلع شدم از شدت خوشحالی خوابم نمی‌برد. مرا به زندان جده منتقل کردند و در آنجا با دایی و پدرم ملاقات کردم. پدرم که از زنده بودنم قطع امید کرده بود همین که می‌دید زنده هستم، راضی بود. بعد هم جریان را به امام خبر دادند که زنده و در زندان عربستان هستم. دردسرتان ندهم. 2 سال و چند ماه در زندان‌های عمومی و سیاسی عربستان بودم و بعد آزاد شدم و به نجف بازگشتم.
تصور می‌کردم وقتی امام بدانند به خاطر پخش اعلامیه‌های ایشان سال‌ها در زندان عربستان زجر کشیده‌ام از من فراوان تقدیر خواهند کرد ولی ایشان به روال همیشگی ذهن مرا هم تربیت کردند که اگر مشکلات و مصائب در راه خدا و برای رضای او تحمل شده‌اند که اجر انسان با خداست و اگر برای جلب رضایت کسی غیر از خداست که انسان بر باطل حرکت کرده است، شاید این شیوه برخورد در ابتدای امر برای انسان دشوار باشد اما اگر به عمق آن بنگرد خواهد فهمید راه سعادت واقعی را یافته است.


Page Generated in 0/0057 sec