عبدالله عبداللهی: «زیرساخت حقوقی رژیم تحریمها حداقل تا 10 سال برچیده نخواهد و با توجه به مینگذاریهای گرانبار در جایجای متن، اساساً امید به لغو تحریمها بر مبنای برجام حتی پس از 10 سال نیز یک امید واهی و خیالی به نظر میرسد. تمام تعهدات ایران در برجام غیرقابل بازگشت بوده و در عوض اقدامات طرف مقابل تماماً بازگشتپذیر است. در هیچ کجای برجام «منع بازدید» از اماکن و تاسیسات غیرهستهای به صورت شفاف نیامده است. تحقیق و توسعه مندرج در برجام، عملاً یک تحقیق و توسعه شبهکاریکاتوری است و نیازها و راهبرد پیشرفت ایران در این عرصه را به هیچوجه پوشش نمیدهد. «مکانیسم داوری» در نظر گرفته شده در برجام به قدری معیوب، خندهآور و به شکل کاملاً آشکاری علیه ایران است که اگر در بازیهای گلکوچک محلی به کودکان نسل بنده (دهه 60) چنین مکانیزمی برای داوری درباره بازی پیشنهاد میشد، هیچکس آن را نمیپذیرفت».
اگر بخواهیم به عنوان یک منتقد برجام، بر مبنای برخی تفاسیر موسع از این متن، قضاوت کنیم، اینها بخش مهمی از مسائلی است که در «فیزیک» و «متن» برجام اتفاق افتاده است اما هدف از نگارش و ادعای این متن آن است که بهرغم تمام آنچه در فیزیک برجام اتفاق افتاده، مساله نفوذ بسیار فراتر از آن است و مساوی و مساوق دانستن نفوذ با فیزیک و متن برجام اشتباهی قابل توجه و ناشی از برداشتی تقلیلگرایانه و نادرست از مساله نفوذ است.
در یک آیندهپژوهی ساده، بیایید «بدترین» حالت و احتمال «فرضی» را طبق متن برجام در نظر بگیریم: «پس از گذشت چند سال از اجرای برجام، ایران از نظر اقتصادی و فناوری هستهای به یک کشور ضعیف تبدیل خواهد شد. هیچکدام از تحریمها لغو نخواهد شد و اگر «فرضاً» دولت اجازه بازدید از برخی اماکن نظامی را به طرف مقابل بدهد، بعضی از اسرار نظامی نیز به دست دشمن خواهد افتاد. حال بیایید فرض کنیم این کابوس به همینجا هم ختم نشده و آمریکاییها سرانجام بعد از مثلاً 5 سال تصمیم به حمله نظامی به جمهوری اسلامی نیز بگیرند».
به اعتقاد نگارنده-که احتمالاً بسیاری از منتقدان برجام نیز به آن معتقد باشند- اولاً مجلس میتواند با قانونگذاری مناسب و ارائه یک فکتشیت دقیق (که به بخشی از جزئیات آن پیش از این در چند یادداشت اشاره کردهایم) بسیاری از این آسیبها را به حداقل ممکن برساند، ثانیاً در مساله اسرار نظامی، نیروهای مسلح مجازند و افکار عمومی نیز میپذیرد که به هیچوجه چنین اجازهای به طرف مقابل داده نشود اما اگر فرض کنیم فاجعهبارترین حالت ممکن در فیزیک برجام نیز اتفاق بیفتد (تاکید میکنم که میتوان جلوی بسیاری از آسیبها را گرفت) آن وضعیت بهرغم تمام کابوسوار بودنش- در صورت مراقبت از ناحیه دیگری که در ادامه متن خواهد آمد- قطعاً مساوی با پایان کار انقلاب اسلامی نخواهد بود.
ادعای اصلی نگارنده این متن آن است که مساله اصلی و اساسی در ماجراهای برجام، «متافیزیک» آن است. آنچه آمریکا و دوستان داخلیاش بنا دارند پروژه نفوذ و پایان انقلاب را بر مبنای آن پیش ببرند نه از راه فیزیک برجام که در قالب «متافیزیک»ی است که بناست از طریق این «فیزیک» بر افکار عمومی ایران حاکم شده و بدین ترتیب فیزیک برجام «مدخلی» برای یک امر متافیزیکی و پروژه نفوذ باشد. چه آنکه اگر این فیزیک به یک متافیزیک منجر نشود، همین برجام میتواند به تهدیدی علیه غرب و غربگرایان داخلی نیز تبدیل شود اما در صورت تحقق این امر متافیزیکی، اساساً نیازی به هیچگونه برخورد سخت و مواجهه جدی غرب با ایران نیست، بلکه آنچه پس از دهها سال از طریق دهها برجام میتوانست ضد ایران اتفاق بیفتد در عرض چند ماه رخ خواهد داد.
دیالکتیک میان «فیزیک» و «متافیزیک» (به معنای برساختن و حاکم شدن یکی به واسطه دیگری) امری بسیار مهم و مسبوق به سابقه در دنیای جدید است. جالب آنکه فضای متافیزیکی حاکم بر دنیای امروز غرب نیز محصول یکسری نظریهها و تزهای فیزیکی است.
فیزیکدانی مانند گالیله در رد نظریه ارسطو در فیزیک حرکت، گفت برخلاف نظر ارسطو، اگر شیئی «به طور یکنواخت» در حالت حرکت باشد، برآیند نیروهای وارد بر وی «صفر» است و پس از نظریات نیوتن و کوپرنیک در فیزیک، فلاسفهای همچون کانت بلافاصله «متافیزیک» مهمی بر آن سوار کرده و انسان را به جای خدا به عنوان غایت عالم نشاندند. به عبارت دیگر از فیزیک گالیله، نیوتن و کوپرنیک، متافیزیکی با حذف «مبدأ» و «معاد» عالم در غرب شکل گرفت که تا همین امروز نیز بر بخش مهمی از این قسمت از کره خاکی مسیطر است و پس از نظریات فیزیکدانان دیگری همچون انیشتین و هایزنبرگ در رد بخشی از فیزیک مدرن، تردیدهای بسیار مهمی در تئوریهای متافیزیکی سابق در غرب اتفاق افتاده است.
در مساله برجام نیز آنچه پروژه غرب و غربگرایان داخلی را خطرناکتر میکند، بار کردن یکسری مفاهیم و امور متافیزیکی بر فیزیک برجام است و دقیقاً در همین نقطه است که پروژه نفوذ و بویژه نفوذ سیاسی ظهور میکند.
در متافیزیکی که غرب و غربگرایان بنا دارند از «فیزیک» برجام برساخته و بر افکار عمومی حاکم کنند، اتفاقی کاملاً مشابه آنچه در ابتدای دوران مدرنیته در غرب رخ داد، میخواهد رخ دهد. اگر در متافیزیک عصر موسوم به روشنگری و آغاز مدرنیته، خدا رسماً از معادلات حذف و همه چیز حول سوژهای به اسم انسان شکل گرفت و انسان خود مبنا و غایت عالم شد، در متافیزیکی که از برجام بنا دارند قالب کنند، خدا از پیکره گفتمانی مردم ایران حذف و «کدخدا» جایگزین او خواهد شد. در این متافیزیک «کدخدا» محور و مرکز تفسیر ما از عالم و اعمال ثانویه ماست. همه امور به کدخدا گره خورده و بدون کدخدا امکان توسعه و پیشرفت بیمعنی خواهد بود.
پیش از این نیز در یادداشت «چهارسوی نفوذ آمریکا در ایران» اشاره کردیم که اگر «اندیشه و آگاهی» و «محیط و سبک زندگی» را 2 عامل اصلی شکلدهی به گفتمانهای «تغییر» در هر جامعهای بدانیم، عنصر سومی به نام صاحبان کرسیهای تصمیمگیری و تصمیمسازی، نقشی بسیار کلیدی درتغییر و تحولات جامعه ایفا میکند. تصمیمگیران و تصمیمسازان سیاسی در یک کشور میتوانند با جهتدهی به 2 عامل دیگر (اندیشه و محیط) روند تغییرات گفتمانی و متافیزیکی در یک جامعه را تغییر داده یا در افزایش و کاهش سرعت فراگیری یک گفتمان بسیار موثر باشند. از همین جهت است که اتفاقاً در خوابی که به نام پروژه نفوذ در جمهوری اسلامی توسط غرب و آمریکا دیده شده، نفوذ سیاسی اولویت و اهمیت بیشتری پیدا کرده است.
آمریکا و غربگرایان داخلی انتخابات آتی مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان را نقطه عطفی برای پروژه نفوذ در نظر گرفته و برای آن سناریوها و برنامههای مختلفی پیریزی کردهاند و از همین رو است که اگر مواجهه صحیح و سنجیدهای با این مساله توسط اصولگرایان صورت نگیرد، کشور با تبعات فوقالعاده سنگین و بعضاً غیرقابل جبرانی مواجه خواهد شد.
مهمترین پیشنیاز برای اقدام علیه پروژه نفوذ در وهله اول فهم صحیح این مساله و پس از آن برنامهریزی برای اجرای یکسری روشنگریها و اقدامات مقابلهای است. به اعتقاد بنده و بر مبنای آنچه در بالا برای آن استدلال کردیم، برخی تفاسیر و تعابیر از پروژه نفوذ و مساوق دانستن آن با «متن برجام» مهمترین اشتباهی است که هماینک در بخشی از بدنه جریان اصولگرا پدید آمده است. اگر نفوذ صرفاً مساوق با متن برجام درنظر گرفته شود، الزاماً تمام اقدامات و مواضع به تلاش برای رد قطعی برجام توسط مجلس شورای اسلامی در برهه کنونی سوق پیدا خواهد کرد؛ حال آنکه برنامهریزی راهبردی به ما میگوید همزمان با توجه به متن برجام و نقد آن، آنچه باید بسیار بیشتر از این متن مورد توجه قرار گیرد، بستر، زمین و کانتکستی است که این متن در فضای آن و برمبنای آن اساساً به وجود آمده است.
گفتمانسازی دیالکتیکی بین تکست و کانتکست است و از سوی دیگر «زمانپرورده» و «زمینهپرورده» است. در صورتی که انتقادات به برجام، بدون توجه به فضای گفتمانی و الزامات دقیق آن صورت بگیرد، آنچه تحت مخالفت با «فیزیک برجام» مطرح میشود – باتوجه به پیچیدگی عملیات روانی غرب و غربگرایان داخلی- عملاً به عنصر مقومی برای «متافیزیک برجام» تبدیل خواهد شد و نتیجهاش دقیقا عکس آن چیزی خواهد شد که منتقدان دلسوز، متعهد و انقلابی برجام خواستار آن هستند.
به بیان دیگر، «متن برجام» روی یک بستر یخی قوام یافته است و انتقادات به فیزیک برجام اگر بدون توجه به الزامات مقابله متافیزیکی و گفتمانی صورت گیرد، میتواند به استحکام این بستر یخی کمک هم کند، اما اگر با توجه به الزامات مذکور چنین روندی پیگیری شده و صبر و هوشمندی نیز چاشنی آن شود، این بستر یخی آب شده و برجام و آسیبهای فیزیکی آن را نیز در خود حل خواهد کرد.