printlogo


کد خبر: 146828تاریخ: 1394/7/18 00:00
ساواک می‌گفت مثل حلبی مبارزه کن!

حجت‌الاسلام والمسلمین شجونی دایره‌المعارف خاطرات انقلاب و اتفاقات پیرامون انقلاب است. وی که از ابتدای شکل‌گیری جریان انقلاب به عنوان یکی از خطبا و منبری‌های توانا در این جریان حضور داشته، تمام اتفاقات مربوط به انقلاب را به‌خوبی در خاطر دارد. به همین دلیل صحبت‌های او از مناسبات جریان انجمن حجتیه با حرکت انقلاب اسلامی جالب است. او در بخشی از مصاحبه خود با نشریه «ساعت صفر» روابط انجمن حجتیه با انقلاب را این‌طور پاسخ می‌دهد:
 دیدگاه مردم در قبل از انقلاب نسبت به انجمن حجتیه چطور بود؟
قبل از انقلاب، انجمن حجتیه یک مجموعه‌ای از آدم‌های خوشنام بودند که تنها با بهایی‌ها مبارزه می‌کردند. البته ما که جوان بودیم دلمان می‌خواست کسانی که اهل مبارزه هستند، با «علت» که رژیم شاه است مبارزه کنند وگرنه با 4 تا آدم ساده و فریب خورده که بهایی شده‌اند، مبارزه‌ای نبود که از نظر ما بتوان به آن تکیه کرد.
 با این حال در همان زمان انجمن حجتیه چندان رابطه بدی با رژیم شاه نداشتند؛ مثل موضوع حج سال50؟
ما روی منبر تعریضی داشتیم به این حج. آن زمان امام قیام کرده و در نجف حضور داشتند و فرموده بودند مردم مالی از خودشان را وقف سازمان اوقاف ایران نکنند. از سوی دیگر حج هم در دست این سازمان بود و آخوندهای درباری و ناباب را به مکه می‌فرستاد.
 یعنی همه روحانی‌ها اجازه رفتن به مکه را نداشتند؟
نه! من یادم نمی‌رود که به همراه همسرم می‌خواستیم برویم مکه. جایی که گذرنامه چک می‌شود و می‌خواستیم از پله‌های هواپیما بالا برویم، من را برگرداندند و همسرم تنها رفت. رفتم سازمان اوقاف و به رئیس‌شان اعتراض کردم. گفتم من می‌خواستم مکه بروم، نمی‌خواستم مسکو بروم که! چرا دل ما را پر خون کردید؟
مرحوم حلبی در همان برهه، از همان سازمان اوقاف درخواست کرده بود که 100 نفر از انجمن حجتیه را به مکه ببرد. ما چند نفر واعظ به این حرکت حمله کردیم و آن را مورد انتقاد قرار دادیم. ایشان هم یک سری فحش‌های بدی به ما داده بود. ما هم عین فحش او را بردیم پیش آقای فلسفی و خواستیم که این مساله را به ایشان منتقل کند. مرحوم حلبی از این حرف‌ها می‌زد.
گویا علیه ملاصدرا هم چیزهایی می‌گفته‌اند؟
بله! مثلا به ملاصدرا می‌گفت ملاتحتا! به هر حال امام یک وقتی از این جریان علیه بهایی‌ها حمایت می‌کرد اما وقتی امام گفته بود که با سازمان اوقاف بی‌ارتباط باشید، دیگر هرکس که می‌خواست مکه برود یا با سازمان اوقاف ارتباط می‌داشت پیش ما منفور بود.
 آقای حلبی درباره آن حج گفته بود که بیایید شما را ببرم دست‌تان را بگذارم در دست امام زمان؟
بله! ایشان این حرف را زده بود. گفته بود می‌خواهم دست 100 نفر را بگذارم در دست امام زمان و این مشهور شد.
 خب، این حرکت انجمن حجتیه برخلاف حرف‌های امام به طور ضمنی معنی مخالفت با ایشان را می‌داد که ما این مخالفت را به صورت‌های دیگر در بقیه برهه‌های تاریخ انقلاب هم می‌بینیم.
 علت این مخالفت‌ها چه بود؟
اصل مخالفت انجمن و مرحوم حلبی با امام و نهضت، در مسائل عقیدتی بود. یک روایتی اینها پیدا کرده بودند و می‌گفتند غیر از نهضت امام زمان هر نهضتی شکست خواهد خورد. از سوی دیگر عقیده نداشتند که کسی برخیزد و حریف شاه باشد؛ لذا دعوای واقعی این افراد درباره این مسائل بود.
وقتی امام در ابتدای قیام در منزل حاجی روغنی در چهارراه قنات زندانی بود، من در قزل قلعه زندانی بودم. وقتی می‌خواستند ما را آزاد کنند، ورقه‌ای جلوی من گذاشتند و گفتند تعهد بنویس و برو. سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران به من گفت این چندمین تعهدی است که می‌دهی؟ گفتم گمانم دومی یا سومی باشد؟ گفت آره جان خودت، این چهلمین تعهدی است که می‌دهی! اما می‌دانم که می‌خواهی بروی بیرون و باز هم شروع کنی. اما آقای شجونی بیا مثل آقای حلبی مبارزه کن که با بهائیت مبارزه می‌کند ما هم هیچ کاری با او نداریم. هرگز ما او را گرفتیم زندان بیندازیم؟ گفتم نه! گفت پس بیا با بهائیت مبارزه کن که تو را هم نگیریم. گفتم چشم، اما من دانه درشت برمی‌دارم. گفت دانه درشت دیگر چیست؟ گفتم من می‌گویم هویدا بهایی است، دکتر مخصوص شاه بهایی است، تیمسار صنیعی و مهندس روحانی وزیر کشاورزی را می‌گویم.
یک مرتبه گفت مگر اینها بهایی‌اند؟ اگر اینها بهایی هستند من مخالفم. یعنی نگفت که تو اجازه داری بروی درباره اینها صحبت کنی. بلافاصله گفت تعهدت را بنویس برو!


Page Generated in 0/0073 sec