printlogo


کد خبر: 146879تاریخ: 1394/7/19 00:00
ایستاده با مُشت

فرشاد  مهدی‌پور: ظهر عاشورای تلخ ۸۸، میدان ولی‌عصر تهران. یک دسته موتورسوار یونیفرم‌پوش از پایین خیابان وارد میدان می‌شوند و پیشاپیش آنها، ترک یکی از موتورها، مرد ریش و مو‌سفیدی است که نگاهی به اطراف می‌اندازد و چون آنجا کمی از تب و تاب افتاده، با دست شمال خیابان را نشان می‌دهد و جوانان موتورسوار او را همراهی می‌کنند؛ چهره‌ای که در میانه میدان فتنه بود و ماند. این دیداری از راه دور بود، در روزهایی پرتنش و اندکی بعدتر، ملاقاتی دیگر. اما دومی از جنس گفت‌وگو بود در حواشی فعالیت‌های فرهنگی؛ مردی که در چند سال اخیر نامش با تحولات سوریه و جنگ پنهان و آشکاری که در آن جریان داشت، رقم خورده بود، آن ‌روزها تمرکزش روی 2 اقدام بود: اول دیدار و گفت و شنود با آنها که در حاشیه ماجراهای ۸۸، زخم‌های فکری و روحی برداشته بودند (و در آن جلسه نام برخی از آنها را هم برد و تغییر مواضع‌شان شاهدی بود بر گفته‌هایش) و سخنرانی و روشنگری و دوم انتشار محتواها و مستندسازی‌های پیشتازانه در عرصه جنگ نرم.
حالا حاج حسین همدانی پیش ما نیست و به سیاقی آوینی‌وار در حقیقت عالم، ما نزد او نیستیم و جامانده؛ اویی که پاسداری انقلاب را نه در کالبد جغرافیای ایران جست‌وجو می‌کرد و نه صرفا سطوح سخت و نظامی و از همین‌رو است که در روایت‌های جسته و گریخته‌ای که از اقدامات وی در سوریه باقی مانده، خطوط بازتولید یک جریان بومی و انقلابی هویداست، امری که مانایی هویت اسلامی را در سوریه بعد از جنگ، تدارک می‌بیند و این امر خطیر، سردار شهید را خار چشم دشمنان کرده بود. خیابان‌های پرحادثه و حماسه تهران تا کوچه‌های لاذقیه و حلب و حمص، مردی را به خود دیده‌اند که علم و عملش در هم آمیخته بود و پیمودن فاصله آنچنان کار پیچیده‌ای، شهید سپیدموی را تا لحظه آخر از پای نینداخت.
 


Page Generated in 0/0054 sec