سعید درویشی: «روحانیون وابسته و مقدسنما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزههای علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی(ص) فعالیت دارند... من به طلاب عزیز هشدار میدهم که علاوه بر اینکه باید مواظب القائات روحانینماها و مقدسمآبها باشند، از تجربه تلخ روی کار آمدن انقلابینماها و به ظاهر عقلای قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتی نکردهاند عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزیهای بیمورد و سادهاندیشیها سبب مراجعت آنان به پستهای کلیدی و سرنوشتساز نظام شود» این جملات صریح امام خمینی(ره) در منشور روحانیت گویی بیان حال و احوال امروز ما است. حالی که سخت نگران انقلاب و نظام است و در این میان تنها سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامی آرامشش
میدهد. نگران انقلاب اسلامی و نظام اسلامی؛ نگران نفوذهایی که دیگر همچون گذشته مخفیانه نیست و جلوی چشم همگان و بسیار مرتب و شیک انجام میشود. عمق این نفوذ تا جایی است که رهبر انقلاب را وادار به موضعگیری صریح میکند و البته این سخنان رهبری هم درد دارد و هم تشر. درد اینکه میگویم ولی کسی توجه نمیکند و تشرش نیز به ما قشر حزبالله که سرگرم دعوا برای انتخابات آینده هستیم. اما در این میان سخنان رهبری در جمع مسؤولان ستاد بزرگداشت شهدای استان چهارمحالوبختیاری مبنی بر تقابل همه جبهه ایمان با همه جبهه کفر در نظام جمهوری اسلامی حساسیت ویژهای دارد. حساسیت این سخن در این است که خطکشی عقیدتی و کلان انقلاب اسلامی که از دهه 40 شمسی شروع شده بود و در سالهای اخیر بشدت کمرنگ شده بود دوباره حدود مرزهای انقلاب را ترسیم خواهد کرد. در جریانشناسی روحانیت و نسبت این جریانشناسی با انقلاب اسلامی جایگاه یک گروه بسیار مهم است. گروهی که از دهه 20 شمسی و برای مقابله با جریانات مارکسیستی شیوه تبیین علمی را جهت تبلیغ دین برگزیدند و البته در آن دوران منشأ اثر هم شدند که البته بعدها با نمایان شدن خطاهای معرفتی این دیدگاه و مقابله بزرگانی چون شهیدان بهشتی و مطهری با این جریان به حاشیه رانده شدند. یکی از مهمترین اثرات این جریان معرفتی در عرصه سیاسی را باید آشنا کردن بخشی از جریان روحانیت با غرب دانست. این بخش از روحانیت علاوه بر آشنایی با مبانی تمدن غرب در مواردی شروع به گرتهبرداری از آن کردند. ریشه این گرتهبرداری را نیز باید تحصیل در دانشگاههای غربی بویژه انگلستان دانست. گرتهبرداری که بعدها خود را در قالب حلقههای معرفتی اصلاحطلبان نشان داد و در فتنه 88 نیز عملا اثرات خود را در عرصه سیاست بروز داد. اما قشر دیگری نیز از این طیف وجود دارد که مهمترین شاخصهاش داشتن نقاب است؛ نقابی که به علت حضور در میدان مبارزات البته بعد از پایان مبارزات و آرام شدن اوضاع و استفاده مکرر از مزایای آن ایجاد شد و سالها این نقاب بر چهره این افراد قرار گرفت. همین ویژگی نفاق سبب شد این طیف سالها در مناصب حکومتی رشد کنند و باندهای قدرت را حول محور خود تشکیل دهند و اصلیترین دلیل کار خود را نیز عقلایی فکر کردن و عقلایی عمل کردن بدانند. این طرز تفکر نتیجه تثبیت ادبیات سیاسی غربی در ذهن آنان است که عقلایی بودن را در قالب لیبرالیسم تعریف میکند همانطور که تاریخ را از ابتدای عصر صنعتی شدن شروع میکنند و قبل از آن را بربریت میدانند. این جریان در سالهای اخیر بهرغم وابسته بودن به روحانیت عملا لیبرالیسم را در همه ابعاد آن برای خود تئوریزه کردهاند و این قالب برای آنها راهنمای عمل محسوب
میشود. دوران سازندگی را باید نقطه عطف قدرت این جریان دانست که بهرغم داشتن عبا و عمامه نهادهایی چون صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی استاد آنها بودند. این قدرت گرفتن و فعال شدن در عرصه حاکمیتی نقطه افتراق عقیدتی در ساختار حاکمیت محسوب میشود. تا قبل از آن جریانات معارض از صحنه سیاسی حذف شده بودند اما حال خطرناکترین جریان معارض یعنی روحانیت وابسته خود صاحب قدرت بود. تعارض گفتمانی جریان انقلاب اسلامی و جریان نفاق نوین در همه ابعاد جاری بوده است ولی در 2 حوزه فرهنگ عمومی و سیاست خارجی نمود بیشتری داشته است. آغاز معارضه در عرصه فرهنگ را باید در دوران سازندگی و سیاستهای تعدیل جستوجو کرد که عملا موجب قوت گرفتن مخالفان شناسنامهدار نظام شد و فضای فرهنگی به اندازهای برای آنها باز شده بود که افرادی چون «سیرجانی کرمانی» نیز برای صاحبان این تفکر آرزوی موفقیت
میکنند. این معارضه فرهنگی بعدها در دوران اصلاحات به صورت ریشهایتر دنبال شد و ابعاد معرفتی جریان لیبرالیسم تئوریزه شد. اما در 2 سال گذشته این جریان، معارضه را به عرصه سیاست خارجی کشانده است. این پدیده نیز خود البته زمینههایی دارد. از جمله این عوامل باید به توصیه «رامین جهانبگلو» از مرتبطان ایرانی بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی (NED)، موسسه «جامعه باز» و همچنین موسسه «وودرو ویلسون» دقت کرد که میگوید «جامعه مدنی ایران گام بزرگی در جهت ایفای نقشی بیشتر در زمینه ایجاد تغییرات مسالمتآمیز و بدون خشونت در سیاست ایرانیها برداشته است اما برای پایان دادن به انقلاب، ایران باید با دنیای خارج همکاریهای اقتصادی و سیاسی داشته باشد». این توصیه در سیاست خارجی را افرادی که معروف به باند نیویورکیها هستند به صورت کامل در این مدت اجرا کردهاند و به نظر میرسد جریان روحانیت وابسته نیز این راهحل را کاملا قبول دارد. از سویی دیگر روحانیون غربزده در این مدت تمام تلاش خود را برای تئوریزه کردن نیات خود در قالب مفاهیم و گزارههای دینی مصروف کردهاند. شبیهسازی اعمال خود با رفتار ائمه(ع) همچون نتیجهگیری سازش از وقایع کربلا یا همسانپنداری برجام با صلح حدیبیه از جمله این موارد است. در سطح کلان این جریان خواستار به پایان رسیدن انقلاب اسلامی و توقف آن در قالب غیرثابت نظام جمهوری اسلامی است؛ تئوریای که چندی پیش «محمد قوچانی» قائممقام کمیته سیاسی حزب کارگزاران سازندگی از آن پرده برداشت. نکته مهم دیگری که باید درباره این جریان افزود این است که در دوره اخیر به شکلی صریح و بیپرده نیات خود را بیان میکنند و هیچ باکی از این موضوع ندارند. از عجایب تاریخ است که در جمهوری اسلامی گروهی به قدرت میرسند که با افتخار خود را لیبرال میدانند در حالی که امام خمینی(ره) در جریان عزل آقای «منتظری» از قائممقامی رهبری، نفوذ جریان لیبرال به بیت وی را از دلایل عزل او میدانستند. در این میان اما سخنان روز دوشنبه رهبرمعظم انقلاب را میتوان مرزبندی دوباره حدود عقیدتی جریان حزبالله دانست. آنجا که ایشان میفرمایند: «برخی میگویند چرا با مذاکره با آمریکا مخالفت میکنید درحالی که امیرالمومنین(ع) با زبیر و امام حسین(ع) با عمرسعد مذاکره کرد. امیرالمومنین(ع) و امام حسین(ع) درحرف زدن با زبیر و ابنسعد به آنها نهیب زدند و آنها را نصیحت کردند. بحث مذاکره به معنای امروزی نبود. مذاکره به معنای امروزی یعنی معامله و یک چیزی بگیر و یک چیزی بده. آیا امیرالمومنین(ع) با زبیر و امام حسین(ع) با ابنسعد معامله کرد؟ آیا تاریخ را اینگونه میفهمید و زندگی ائمه را اینگونه تحلیل میکنید؟»
این تفسیر فلسفی از تاریخ که بیانگر مرزبندی حق و باطل از هم هست را میتوان لباللباب تفکر حزبالله دانست. تفکری که انقلاب اسلامی را نه یک صورتبندی صرف بلکه یک تفکر سیال و مرحلهای میداند و معتقد به عبور از صورتهای سیاسی رایج به مدل حکومتی مطلوب یعنی تمدن اسلامی است. اما نکته دردآور تقابل با این جریان را
میتوان در این بخش از سخنان مقام معظم رهبری یافت: «مشکل کنونی کشور به خاطر وجود آدمهای بعضاً بیخیال یا بعضاً سهلاندیشی است که واقعیات را نمیفهمند. البته این افراد در مقابل انبوه عظیم جمعیت انقلابی، آگاه و بصیر کشور، معدود و در اقلیتند اما فعالند، مینویسند، میگویند، تکرار میکنند و دشمن هم به اینها کمک میکند». این جریان به علت سیر در آفاق فکری لیبرالیسم توان درک واقعیتهای انقلاب اسلامی را ندارد و این خود سبب نسخهپیچی از تفکر بیگانه برای ملت میشود و صدالبته ناگفته پیداست این نسخهپیچی در دوران بعد از انقلاب چه بلاهایی بر سر ما آورده است. به نظر میرسد دوران فعلی دوران مبارزه عقیدتی و خطکشی صریح انقلاب با معارضان است و البته این خطکشی نیز هزینههایی دارد که لاجرم باید پرداخت شود. جان و مال و آبرو قسمت کوچکی از این هزینه است و این راه، شهید میخواهد. شهیدانی از جنس مطهری و بهشتی که کشته تفکرات پلید روحانیت منحرف و وابسته شدند.