دکتر حمیدرضا اسماعیلی: حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای رهبر حکیم انقلاب اسلامی که به ظرایف اندیشه سیاسی بسیار مسلط و واقف هستند، در دیداری که با نمایندگان مجلس شورای اسلامی در 6 خرداد امسال داشتند، درباره وجود و رسوخ پدیدهای به نام «سلطنتمآبی» در دولت و در میان سیاستمداران هشدار دادند. حضرت معظمله که درباره تعامل دولت با مجلس سخن میگفتند، این تعبیر را کردند که «نگاه سلطنتمآبانه هم نباید داشت که حالا بگوییم: ما عضو دولتیم، ما چنینیم، همه در مقابل ما بایستی خضوع و خشوع کنند». روشن است برای رهبر بزرگوار انقلاب که بیش از نیم قرن با سلطنتخواهی و سلطنتمآبی مبارزه کردهاند، احتمال وقوع این پدیده به چه میزان نابهنجار است.
چنانکه میدانیم میان سلطنتطلبی و محافظهکاری رابطه نزدیکی وجود دارد و اساسا مهمترین شاخه محافظهکاران را سلطنتطلبان و درباریان تشکیل میدهند. از سوی دیگر مهمترین روایتهای محافظهکاری هم اندیشههای پادشاهمحور هستند. بر این اساس باید گفت استعدادهای سلطنتمآبی در نومحافظهکاری که رویکرد نوینی از محافظهکاری است، بالاست. سلطنتمآبان اگرچه لزوما از ساختار پادشاهی برخوردار نیستند اما دارای ایدئولوژی سلطنتی هستند. از این جهت باید تفاوت نهاد میان ساختار سلطنت و ایدئولوژی سلطنت. ممکن است گاهی برخی ایدئولوژی سلطنت را بدون داشتن نظام و ساختار سلطنتی بپذیرند و بر آن نامهای دیگری بنهند. البته ممکن است در انتهای مسیر مقصد را همان قرار دهند اما به هر حال امکانات و اقتضائات و محدودیتهایی وجود دارد و همواره نمیتوانند آنگونه که در ذهن دارند به مقصد برسند. براین اساس «سلطنتمآبی» یعنی داشتن اخلاق یا گرایش به ایدئولوژی سلطنتی.
در این یادداشت تلاش میشود بهطور مختصر ابعاد مختلف سلطنتمآبی از نگاه رهبر معظم انقلاب که برای نخستین بار نسبت به این پدیده هشدار دادند، بررسی شود. برای این موضوع ابتدا باید دانست دریافت ایشان از «سلطنت» چیست تا در پرتو آن معنای «سلطنتمآبی» روشن شود. از نگاه ایشان سلطنت دارای ویژگیهای زیر است.
1- سلطنت به عنوان یک شیوه حکومت دارای ایدئولوژی است؛ همان ایدئولوژیای که در همه سلطنتهای دنیا با انواع و اقسامش مشاهده میشود. ویژگیهای ثابت آنهم عبارتند از: استبداد، زورگویی و بهرهمندیهای اختصاصی. به تعبیر رهبر انقلاب «در ایدئولوژی سلطنت، ظلم و جور ناشی از استبداد، قدرت مطلقه و متعهد نبودن به هیچ مسؤولیتی و هیچ عهد الهی و مردمی وجود دارد». سلطنت با خودکامگی برابر است و اسلام هم با عنوان یک ایدئولوژی در برابر آن قیام کرد. همچنین در 100 سال گذشته جنبشهای گوناگون اسلامی هم در مقابل این ایدئولوژی محافظهکارانه قیام کردند. از آنجا که استبداد، ذاتی سلطنت است حتی پادشاهان شیعه نیز از معایب آن مصون نماندند؛ مانند پادشاهان صفوی. ساختار سلطنت همچنین با «خاندانها»ی متعلق به آن پیوستگی مییابد که از قضا در 100 سال اخیر با معایب افزونتری مانند وابستگی آنها به قدرتهای خارجی و فساد اخلاقی و مالی همراه بوده است. برخلاف نظام اسلامی که مبتنی بر مردم و آرای آنهاست، ایدئولوژی سلطنت به مردم و منافع آنها توجهی ندارد (12 آبان 80).
2- در تمدن اسلامی پیدایش سلطنت به دوران معاویه بازمیگردد. تا پیش از آن حکومت اسلامی وجود داشت اما با به قدرت برآمدن معاویه، سلطنت جای آن را گرفت (اول اردیبهشت 79). در حقیقت پس از معاویه چند اتفاق مهم رخ داد: نخستین آنها کسب امتیازات ویژه توسط خاندانهای مرتبط با معاویه بود که در رأس قدرت قرار داشت، دوم موروثی کردن قدرت توسط معاویه که در اواخر عمر او رخ داد و وی تلاش کرد برای نخستینبار در اسلام فرزندش را به جایگاه خلافت برساند و سوم که در نتیجه 2 مورد قبل بهوجود آمد این بود که خاندان بنیامیه خود را تثبیت کرد و بیش از یک قرن بر امور مردم مسلط شد. در حقیقت نهضت عاشورا در مقابل همین تحولات شکل گرفت.
3- معنای سلطنت یعنی «حکومت مطلقهای که هیچ تعهدی در مقابل مردم ندارد». پیروان این ایدئولوژی کسانی هستند که «برای آرای مردم، برای خواست مردم، برای عقاید مردم، برای دین مردم و برای فرهنگ مردم، هیچ احترامی قائل نیستند».
4- سلطنت در جهت تحکیم قدرت خویش با همه روحانیان درنمیافتد. آنها حاضرند روحانیانی را که ایدئولوژی آنها را میپذیرند و در جهت منافعشان کار میکنند حتی تبلیغ کنند و حتی بزرگتر از آنچه هستند نشان دهند. همانطور که در دوران پهلوی «آخوندهای درباری» وجود داشتند (4 فروردین 69).
5- اینکه نظام سیاسی امامت و سلطنت به لحاظ شکلی شبیه هم بودهاند و هر دو مونارشیک محسوب میشوند موجب برداشتهای متفاوتی شده بود. حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در این باره امامت و سلطنت را «2 نقطه مقابل یکدیگر» و از نظر ماهیتی کاملا مغایر، متفاوت و حتی ضدهم معرفی میکنند: «امامت یعنی پیشوایی روحی و معنوی و پیوند عاطفی و اعتقادی با مردم در حالی که سلطنت یعنی تسلط با زور و قدرت و فریب بر جامعه بدون هیچگونه علقه معنوی، عاطفی و ایمانی با مردم. امامت یک حرکت در میان امت، برای امت و در جهت خیر امت است، در حالی که سلطنت یک سلطه مقتدرانه علیه مصالح مردم است که منافع طبقات خاص و ثروتاندوزی و شهوترانی گروه حاکم را تضمین میکند». لذا ایشان در اینجا نیز به رابطه معنادار سلطنت و الیگارشی تأکید میکنند (26 فروردین 79).
6- سلطنت لزوما به معنای داشتن اشکال سنتی حکومت و حتی به معنای مونارشیک بودن حکومت نیست. چه بسا حکومتهایی که در عصر حاضر ظاهری دموکراتیک دارند اما ماهیت قدرت در آنها سلطنتی است: «امروز در بسیاری از کشورهای دنیا اسم زمامداران پادشاه نیست اما در واقع پادشاهند. اسمشان سلطان نیست و ظواهر دموکراسی هم در آنجاها جاری است اما در باطن، همان سلطنت است؛ یعنی رفتار تعندآمیز با مردم و رفتار ذلتآمیز با هر قدرتی که بالاسر آنها باشد! حتی شما
میبینید که در یک کشور بزرگ و مقتدر، رؤسای سیاسی آنها باز به نوبه خود مقهور و اسیر دست صاحبان کمپانیها، مراکز شبکهای پنهان جهانی، مراکز مافیایی و مراکز صهیونیستی هستند. مجبورند طبق میل آنها حرف بزنند و موضعگیری کنند... این سلطنت است». (26 فروردین 79)
در فقرات بالا با برخی ویژگیهای اخلاقی، ساختار اجتماعی، ساختار سیاسی و ابعاد ایدئولوژیک «سلطنت» از نگاه رهبر حکیم انقلاب آشنا شدیم. اکنون نکته اینجاست که حضرت معظمله در دوره جدید که ما آن را «نومحافظهکاری» نامیدهایم، دولتمردان را از غلتیدن به «سلطنتمآبی» برحذر داشتهاند. یعنی نسبت به داشتن آن ویژگیها هشدار دادهاند.
امروز به دلایل مختلف ممکن است این خطر احساس شود که «نومحافظهکاری» در مسیر «سلطنتمآبی» قرار دارد. یعنی از لحاظ ایدئولوژی، سبک زندگی و اخلاق به آن ایدئولوژی نزدیک میشود اما بیان این نکته هم ضروری است که یکی از تفاوتهای «نومحافظهکاری» با «محافظهکاری» آن است که نسبت به اسلافش تمایل بیشتری به حرکتهای تودهای نشان میدهد. محافظهکاران عموما به دلایل تاریخی و سیاسیای که در آن قرار داشتند کمتر به توده رغبت و تمایل نشان میدادند و همواره میان حکومت آنها با مردم فاصله زیادی وجود داشت. اما نومحافظهکاران به دلیل نیاز به آرای توده در برخی مقاطع مانند انتخابات تلاش میکنند برخی خصلتهای تودهگرایانه نیز بیابند که این البته ممکن است از سوی دیگر خطر فاشیسم را تقویت کند. لذا باید تصریح کرد نومحافظهکاری امروز در معرض 2 پرتگاه قرار دارد؛ لغزیدن به سمت سلطنتمآبی از یکسو و فاشیسم از سوی دیگر. در واقع سیر تحولات آینده در اوضاع داخلی و جهانی است که میتواند این مسیر را تعیین کند و جلوی آن را بگیرد.