printlogo


کد خبر: 147452تاریخ: 1394/7/28 00:00
آمیختگی عناصر سیاسی و هویتی در تعارض ضدایرانی شیوخ حاشیه

فرزاد اعتمادی: ضدیت شیوخ «ریزکشورها»ی حاشیه خلیج‌فارس با جمهوری اسلامی ایران در لوای برادر بزرگ‌تر سعودی گویی پایانی ندارد. پس از رویارویی تهران و ریاض بر سر جنایت آل‌سعود در فاجعه منا، برخی نوچگان منطقه‌ای آل‌سعود نیز وارد این گود هماوردی شده و با بیانی الکن و البته لرزان نوای هل من مبارز سر داده‌اند.
نمونه‌ای از اقدام‌های تنش‌زای این شیخ‌نشین‌های عربی یاوه‌گویی اخیر وزیر خارجه امارات در مجمع عمومی سازمان ملل مبنی بر صلاحیت نداشتن مقامات ایرانی در زمینه انتقاد از عربستان بر سر فاجعه منا بود. وی همچنین ضمن تکرار ادعاهای نخ‌نما و منزجرکننده درباره مالکیت جزایر سه‌گانه و نیز نام خلیج‌فارس، اظهار کرد کشورش با دخالت تهران در امور کشورهای منطقه مقابله خواهد کرد.
همزمان با بالا گرفتن اختلافات بین تهران و ریاض، مقام‌های بحرینی نیز با طرح ادعای کشف شبکه‌ای برانداز وابسته به ایران، سفیر خود را از تهران فراخواندند و از کاردار کشورمان نیز خواستند خاک بحرین را ترک کند.
این رخدادها و موضع‌گیری‌های ضدایرانی نشان داد سعودی‌ها طی روزهای گذشته سخت در تکاپوی یارکشی و برانگیختن برادرهای کوچک عرب برای ستیزه‌جویی علیه ایران بوده‌اند البته کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس در این روزهای پرتنش با شدت و ضعفی متفاوت با آل‌سعود همراهی داشته‌اند.
در مقایسه با رژیم سعودی، بحرین و امارات کشورهایی چون کویت، قطر و عمان به عنوان دیگر اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس در قامت نهاد پاسبان ارتجاع منطقه‌ای، همراهی کمتری را با سیاست‌های ایران‌ستیزانه ریاض صورت دادند؛ کشورهایی که به نسبت عقلانیت رهبرانشان سعی کرده‌اند به نوعی از افراط در ضدیت با ایران بپرهیزند و کمتر درگیر تعارض سیاسی- هویتی با تهران شوند؛ تعارضی که سال‌هاست بر روابط ایران و کشورهای عرب حاشیه خلیج‌فارس سایه انداخته و در بزنگاه‌هایی نظیر حوادث منا خود را می‌نمایاند.
در شرایط کنونی بسیاری تقابل ایران و عربستان را از منظر رویارویی دو قطب رقیب منطقه‌ای مورد تحلیل و بررسی قرار می‌دهند. در یک سوی این تقابل عربستان و اقمار منطقه‌ای ریاض منافع حیاتی خود را در حفظ وضعیت موجود یعنی تداوم رژیم‌های خاندانی و حکومت‌های موروثی غیرمردمسالار، رانتیر، همپیوند با غرب و موید اشغالگری صهیونیست‌ها در اراضی اسلامی می‌بینند. در دیگر سو، نظام انقلابی جمهوری اسلامی نقطه کانونی محور مقاومت است که با مخاطب قرار دادن ملت‌ها الگوهای سیاسی و فرهنگی تحول‌خواه شیعی را ترویج و پشتیبانی می‌کند؛ الگوها و هنجارهایی که در آن مبارزه با صهیونیسم، استبداد، زورگویی قدرت‌های جهانخوار، تفسیر به رای آموزه‌های اسلامی، نژادپرستی و تعصب قومی و زبانی و... جایگاهی محوری دارد.
در مقایسه این دو الگو می‌توان به وفور شاهد عناصر سیاسی- تاریخی افتراق و تعارض بود. با رهیافتی تاریخی به این تعارض می‌توان گفت آشتی‌ناپذیری محور ارتجاع و مقاومت ادامه رویارویی 2 باوری است که در صدر اسلام شکل گرفت. در باور نخست پذیرش ولایت امامان معصوم و اهل بیت پیامبر در جامعه اسلامی و در باور دوم جایگزینی ولایت با سیستم خلافت به معنای ساختار سیاسی کاملا سکولار با پوشش مشروعیت‌ساز اسلامی، به مبناهایی برای افتراقی عظیم در شئون سیاسی جهان اسلام مبدل شد.
حدود 9 قرن پس از ارتحال پیامبر اعظم(ص)، شکل‌گیری حکومت صفویه که مذهب شیعه را مذهب رسمی ایران اعلام کرد سبب‌ساز جاری شدن اختلاف 2 باور یادشده در بستری تازه بود. هر چند در آن برهه زمانی حکومت سلاطین صفوی مصداق نظام سیاسی مطلوب اندیشه شیعی نبود ولی به دلایل سیاسی و مقتضیات زمانی مورد حمایت علمای شیعه قرار گرفت.
در کنار این مجموعه عناصر سیاسی- تاریخی باید به مولفه‌هایی چون رقابت بر سر رهبری جهان اسلام و خاورمیانه، رقابت در اقتصاد انرژی و الگوهای متضاد سیاست و حکومت اشاره کرد که برخی از این رقابت‌ها حتی به زمان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بازمی‌گردد. البته در دهه‌های جنگ سرد پیش از انقلاب، رقابت بر سر کنترل امنیتی منطقه یا به اصطلاح ژاندارمی خلیج‌فارس نیز عنصری کلیدی در تقابل تهران و ریاض محسوب می‌شد.
در تحلیل زمینه‌های این تقابل، برخی ناظران بخش مهمی از تمرکز خود را بر الگوهای سیاست‌ورزی در دو سوی مرز مقاومت و ارتجاع معطوف می‌دارند. در یک سوی مرز یادشده جمهوری اسلامی ایران طلایه‌دار حکومت‌ورزی براساس معیارهای اصیل اسلامی یا همان اسلام ناب محمدی است که بنیانگذار کبیر انقلاب در سیره عملی و به شکل نظری الگوهای آن را ترسیم فرموده‌اند. نکته قابل تامل اینکه حکومت‌های مرتجع عربی نیز خود را داعیه‌دار اسلام سلف می‌انگارند اما به طور عملی مسیری متضاد را می‌پیمایند. بی‌تفاوتی سران کشورهای اردوگاه ارتجاع منطقه‌ای در برابر اشغالگری صهیونیست‌ها و کشتار مسلمانان در اراضی اشغالی مهم‌ترین نمود ضداسلامی بودن نظام‌هایی چون آل‌سعود است؛ نظامی که نشان داده برای منکوب کردن رقیب شیعی خود حاضر است دست به دامان دشمنان جهان اسلام و به طور ویژه صهیونیست‌ها شود.
دیگر دلیل ضداسلامی بودن حکومت‌های مرتجع، رویکردهای عشیره‌محور و نژادپرستانه و بی‌توجهی به حقوق اساسی مسلمین در ممالک اسلامی است. در این زمینه مبنای حکومت آل‌سعود بر نفی و تکفیر دیگر مذاهب اسلامی و تبلیغ دیدگاه‌های تنگ‌نظرانه و اسلام‌ستیزانه وهابیون است. در شرایطی که اسلام سال‌ها پیش ندای برابری و آزادی نژادها، اقوام، طبقات گوناگون و زنان را سر داد، در ممالک ارتجاعی شاهد نقض آشکار حقوق انسانی هستیم به شکلی که در مملکتی چون بحرین طایفه‌ای چون آل‌خلیفه، اکثریت مطلق شیعیان این کشور را زیر یوغ ستمگری و نقض حقوق اساسی قرار داده ‌است.
تفاوت دیگر 2 الگو از نوع رفتار برای پیشبرد اغراض سیاسی پیداست. در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران حتی در 8 سال جنگ نابرابر، تقید به معیارهای انسانی و اسلامی را فرونگذاشت، حکومت‌های مرتجع عربی برای نیل به اهداف و تحقق نیات خود از هیچ ابزاری چشم نپوشیده‌اند. نمونه بارز این موضوع حمایت آشکار و بی‌چون و چرای رهبران واپسگرای منطقه از انواع و اقسام گروه‌ها و تشکیلات تروریستی است.
احرار الشام، جیش الفتح، جبهه النصره و داعش و پیش از آنها القاعده از جمله تشکیلاتی هستند که سال‌ها با پول و سلاح و هدایت حکومت‌های عربی خون مسلمین را در عراق، سوریه، افغانستان، یمن، لبنان و... بر زمین ریخته و میلیون‌ها تن را از خانه و کاشانه‌شان آواره کردند. پیروی از سیاست‌های شیطان بزرگ و زمینه‌سازی تحقق اهداف و منافع قدرت‌های جهانخوار نیز دلیل آشکار دیگری است که برای ضداسلامی بودن رهبران واپسگرای منطقه برمی‌شمرند.
به این ترتیب تعارض کنونی و گستاخی حکومت‌های عربی حاشیه خلیج‌فارس تنها بر سر مسؤولیت‌ناپذیری ریاض در جنایت منا رخ نداده بلکه باید آن را زخمی دانست که با کوچک‌ترین خراشی سر باز می‌کند و تعارضی هویتی- سیاسی را بر بستر قرن‌ها رویارویی باورهایی آشتی‌ناپذیر به تصویر می‌کشد.


Page Generated in 0/0065 sec