printlogo


کد خبر: 147611تاریخ: 1394/8/3 00:00
آثار و پیامدهای داخلی و بین‌المللی تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال 57
انقلاب محرم

سال 1357 رژیم پهلوی در سراشیبی سقوط قرار گرفت و آخرین ضربه‌ها به پیکر آن توسط مردم به رهبری امام خمینی(ره) در ماه محرم وارد آمد. تظاهرات تاسوعا و عاشورای 57 در 19 و 20 آذرماه و نیز تظاهرات اربعین آن سال نویدبخش فجر انقلاب اسلامی و طلوع نظام سیاسی جدید در ایران مبتنی بر اسلام بود. بر همین اساس کتاب «محرم و انقلاب اسلامی» توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده است که قسمتی از این کتاب به بررسی آثار و پیامدهای داخلی و بین‌المللی تظاهرات تاسوعا و عاشورای سال 57 می‌پردازد که مشروح آن را در زیر می‌خوانید.
تثبیت رهبری امام خمینی
راهپیمایی عظیم تاسوعا و عاشورا، موجب تثبیت رهبری امام خمینی شد. در این تظاهرات جمعیت تظاهرکننده ضمن در دست داشتن عکس ایشان، شعارهای بسیاری در حمایت و پیروی از دستورها و رهنمودهای رهبرشان سر دادند. افزون بر این، در یکی از بندهای قطعنامه تظاهرات به روشنی اعلام و تأکید شد: «حضرت آیت‌الله العظمی‌خمینی، رهبر است و خواسته‌های ایشان خواست عموم ملت است. پیاده‌روی امروز رأی اعتمادی است که از دل و جان به ایشان داده می‌شود و فرد فرد ملت مسلمان و مبارز ایران از رهبری ارزشمند و عالیقدر ایشان قدردانی می‌نماید».
پارسونز در این باره چنین می‌گوید:
«راهپیمایی روزهای تاسوعا و عاشورا مخالفان را بیش از پیش متحد ساخت...[آنها] نتایج فوری و مؤثری داشت؛ اولین نتیجه آن تقویت موضع ملاهای تهران در برابر ملایان معتدل و محافظه‌کار قم و مشهد بود. نتیجه دیگر پیوستن همه گروه‌های سیاسی و غیرمذهبی مخالف به مخالفان مذهبی رژیم و پذیرفتن رهبری آنها و بالاخره نتیجه نهایی اثبات شکست دولت نظامی و ناتوانی آن در اداره امور مملکت و کنترل اوضاع بود. در واقع دولتی در ایران وجود نداشت و قدرت حکومت عملاً به مردم و شبکه مذهبی که از طرف آیت‌الله خمینی رهبری می‌شد، انتقال یافته بود...»1.
تأثیر روی شاه
تظاهرات عظیم و باشکوه این دو روز به ویژه در روز عاشورا و طنین‌انداز شدن شعار مرگ بر شاه در میان تظاهرکنندگان و حضور شخص شاه با بالگرد بر فراز آسمان تهران و دیدن آن تظاهرات باشکوه و گسترده، وی را به این واقعیت آگاه کرد که عمر رژیمش دیگر به سر آمده است.
 خبرنگار مجله اشپیگل که بعد از راهپیمایی عاشورا در کاخ نیاوران با شاه دیداری داشت، درباره روحیه شاه پس از این تظاهرات میلیونی اینچنین نوشت:
 «در آن روز کاخ نیاوران چنان ساکت بود که تو گویی به جای آدم‌ها اشباح در آن رفت و آمد می‌کنند. دیگر تشریفات درباری در کار نبود. دیگر کسی را به هنگام ورود به کاخ، تفتیش بدنی نمی‌کردند، تمام مقررات امنیتی به هم ریخته بود. از پیشخدمت‌های اونیفرم‌پوش دیگر اثری نبود. آجودان‌ها و کارمندان دربار مثل اینکه ناپدید شده بودند. در اتاق انتظار شاه، اردشیر زاهدی، هوشنگ نهاوندی، عبدالله انتظام و تعدادی از ژنرال‌ها متوحش و رنگ‌پریده قدم می‌زدند و دست به دست می‌مالیدند. خب، معلوم بود که کشتی در حال غرق‌شدن است. در دفتر شاه، او پیر و شکسته، با موی سفید و صورتی تیره و پلک و چشم‌های سرخ‌شده به زحمت تبسمی غم‌انگیز بر لبانش آورد و گفت «خود را با دوا سرپا نگه می‌دارد...»، درباره دوستان شاه از او سوال شد که او گفت: «دوست؟ کدام دوست؟ دوستان از ماه‌ها قبل مرا ترک کردند و با پول‌هایی که دزدیده بودند به آمریکا و اروپا رفتند. حالا دارند در شانزه‌لیزه و کالیفرنیا گردش می‌کنند. دوستان خارجی هم حمایت‌شان را از من دریغ کرده‌اند...» خبرنگار پرسید: «آیا این همه تنفر ملت را انتظار داشتید؟» فرح جواب داد: «اصلاً و ابداً. سخت به حیرت فرو رفته‌ام». خبرنگار از شاه پرسید چه احساسی دارد و او جواب داد: «یک اندوه خیلی خیلی بزرگ. من واقعاً خسته‌ام»2.
بدین‌ترتیب، تظاهرات باشکوه تاسوعا و عاشورا، شاه را سخت تحت تأثیر قرار داد و سرانجام وی را مجبور به قبول این واقعیت کرد که اعتبار سیاسی او به پایین‌ترین سطح خود در طول عمرش رسیده است. البته شاه هنوز از پذیرفتن هرگونه فرمولی برای تشکیل شورای سلطنت، خودداری می‌ورزید ولی کوشش خود را برای روی کار آوردن یک دولت غیرنظامی قابل قبول برای مخالفان شدت بخشید3.
تأثیر بر نظامیان
ـ حادثه پادگان لویزان
   در روز عاشورا در شهر تهران حادثه‌ای رخ داد که نشان از آشفتگی و تشتت در ارتش داشت. در این واقعه یک افسر، 2 نفر درجه‌دار و 4 سرباز، روی افسران و درجه‌داران گارد شاهنشاهی در داخل ناهارخوری پادگان لویزان تیراندازی کرده و شماری افسر و درجه‌دار و سرباز را به قتل رساندند. هرچند جریان این واقعه مخفی نگه داشته شد و تعداد کشته‌شدگان رسماً اعلام نشد اما آمار غیررسمی حاکی از آن بود که در این حادثه 27 افسر، 41 درجه‌دار و 4 سرباز کشته شدند. گفتنی است تمام حمله‌کنندگان به غیر از یک سروان هوانیروز که دستگیر شد، کشته شدند4.
از طرف دیگر، بعد از تاسوعا و عاشورا تظاهرات خیابانی همچنان ادامه یافت. ادامه تظاهرات بر روحیه سربازان، بویژه پس از مشاهده ابعاد تظاهرات تاسوعا و عاشورا و شنیدن فریاد پرحرارت جمعیت و دعوت سخنرانان برای متوقف کردن تیراندازی علیه مردم، تأثیر گذاشت. در تبریز، 2 واحد ارتشی که بالغ بر 800 سرباز بودند از تیراندازی امتناع ورزیدند و به صف مردم پیوستند. بنابراین فرار انفرادی سربازان و افسران، بویژه در شهرها افزایش یافت. آمار اداره دوم ارتش نشان از روند رو به رشد فرار سربازان در این ماه نسبت به ماه‌های قبل داشت. فرماندهی ارتش با آگاهی از شمار فزاینده ترک‌کنندگان خدمت، کم‌کم درباره وضع خود دچار تردید و متوجه تفرقه روزافزونی شد که در صفوف واحدهای آن روی می‌داد. رأس فرماندهی به شاه متعهد باقی ماند اما افسران رده پایین، بویژه افسران آموزش‌دیده غرب که ترفیع‌شان به وسیله کسانی در رده بالا که آنها را «شاخه خشکیده» می‌انگاشتند، به تعویق افتاده بود، به‌تدریج به امکانات دیگر توجه می‌کردند. انقلابیون از این توجه بهره‌برداری کرده، دستورات امام خمینی را در ارتش که «برادران خود را نکشید» تبلیغ کردند. افسران بویژه در پادگان‌های شهرهای بزرگ به طور جدی شروع به پرسش از خود درباره سرکشی و تمرد سربازان کردند. پلیس نیز تحت فشار وسعت تظاهرات بود. بسیاری از افراد پلیس راه ساده گزارش دادن را انتخاب کرده بودند اما به طور جدی نگهبانی نمی‌دادند5.
تضعیف دولت نظامی ازهاری و خروج مقامات لشکری و کشوری از ایران
از طرف دیگر راهپیمایی عظیم تاسوعا و عاشورا در سراسر ایران موجب تضعیف دولت نظامی شد. از این رو، شاه به تلاش نومیدانه خود برای تشکیل یک دولت ائتلافی یا بی‌طرف ادامه داد تا اگر شرایط اجازه دهد و از شدت بحران کاسته شود آن را جانشین دولت نظامی کند.6
 از جمله دیگر پیامدهای تظاهرات عاشورا این بود که در اواخر آذر 1357 کارکنان بانک مرکزی فهرستی منتشر کرده و مدعی شدند شماری از مقامات کشوری و لشکری مبالغی ارز از کشور خارج کرده‌اند. پس از انتشار فهرست، ازهاری در اولین جلسه هیات دولت با خوشحالی اظهار داشت: «برای من و دولت جای نهایت افتخار است که نام هیچیک از اعضای دولت در بین اسامی خارج‌کنندگان ارز از کشور نمی‌باشد.» و سپس خارج‌کنندگان ارز از کشور را ممنوع‌الخروج اعلان کرد ولی چند روز بعد که بقیه فهرست منتشر شد نام نخست‌وزیر و شماری از وزرا نیز جزو فهرست خارج‌کنندگان ارز از کشور قرار داشت!7  و پس از چندی نیز اویسی درخواست کرد از کشور خارج شود8.
پیامدها و بازتاب بین‌المللی
واشنگتن‌پست گزارش داد انضباط و سازماندهی خوب راهپیمایی، به ادعای اپوزیسیون که خود را حکومت جانشین می‌داند، وزن و اعتبار زیادی داد. نیویورک‌تایمز نوشت 2 روز اخیر یک چیز را ثابت کرد: «حکومت خود قادر به برقراری نظم و قانون نیست. برای این کار فقط باید کناری بایستد و بگذارد که رهبران مذهبی خود کارها را رو به راه کنند. از یک نظر ملت نشان دادند در حال حاضر یک حکومت جانشین وجود دارد. همچنین کریستین ساینس‌مانیتور، گزارش داد سیل عظیم جمعیت، پایتخت را فراگرفته بود و بلندتر از هر گلوله و بمبی این پیام روشن را فریاد می‌کرد که شاه باید برود.9
از طرف دیگر یک توضیح غیرعمد از کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا بدون تردید در فروریختن مفهوم مشروعیت رژیم شاه کمک زیادی کرد. در یک مصاحبه مطبوعاتی که بامداد روز 7 دسامبر با حضور روزنامه‌نگاران ممتاز برگزار شد از کارتر درباره ابقای شاه سوال شد. کارتر پاسخ داد: «نمی‌دانم، امیدوارم چنین باشد. این بستگی به مردم ایران دارد... ما شخصاً ترجیح می‌دهیم شاه نقشی عمده در دولت به عهده داشته باشد ولی این تصمیم را ملت ایران باید بگیرند». این سخن در ایران و در آمریکا به‌عنوان عقب‌نشینی کارتر از سیاست قبلی خود مبنی بر حمایت کامل از شاه تلقی شد. اگرچه کارتر بر پشتیبانی آمریکا از شاه در روز 12 دسامبر تأکید کرد، اما صدمه پیش از این وارد آمده بود. حتی مقامات دولتی ایران متقاعد شده بودند آمریکا آماده می‌شود تا از حمایت شاه دست بردارد. شخصی سخنان کارتر را «پرل هاربر دوم آمریکا» نامگذاری کرد؛ یعنی فاجعه‌ای عظیم که این‌بار در خاورمیانه و در سی و هفتمین سالگرد فاجعه نخستین روی داده بود.... هفته بعد، با خبر مربوط به گزارشی که جورج بال، معاون پیشین وزارت خارجه برای پرزیدنت کارتر تهیه کرده بود،10 پرسش‌های بیشتری در ایران مطرح شد. کارتر از جورج بال خواسته بود اوضاع خلیج فارس را دوباره بررسی کند. چیزی که از این گزارش محرمانه در روز 13 دسامبر ظاهر شد، این بود که معاون پیشین وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا اعتقاد داشت ایالات متحده باید شاه را تشویق کند تا با افزودن مخالفان در اداره مملکت، اساس رژیم خود را عمومی‌تر و مردمی‌تر کند.11
...............................................................................
پی‌نوشت
1- آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، ص 170
2- روزنامه کیهان، سه‌شنبه 15/12/57، شماره 10654، ص 6
3- جان. دی. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، رسا، 1378، ص216
4- اعترافات ژنرال، پیشین، ص 73
5-  جان استمپل، درون انقلاب ایران، ص216
6- آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، صص170-171
7- اعترافات ژنرال، پیشین، صص75-76
8- قره‌باغی این ماجرا را اینگونه بیان می‌کند: «در شرفیابی که به حضور اعلیحضرت داشتم به عرض رسانیدم، برابر گزارش شهربانی کشور ارتشبد اویسی تقاضای گذرنامه کرده و می‌خواهد از کشور خارج گردد. فرمودند: «اشکالی دارد؟» عرض کردم چنانچه فرمانده نیروی زمینی شاهنشاهی بعد از 7 سال فرماندهی در نیروی زمینی که ضمناً مسؤولیت فرمانداری نظامی تهران را نیز به عهده دارد، با توجه به اینکه خروج وی از کشور از طرف دولت ممنوع اعلان گردیده در این موقع بحرانی مملکت، از کشور خارج شود، اعلیحضرت تصور می‌فرمایند پرسنل ارتش شاهنشاهی چه فکری خواهند کرد؟ و در روحیه افسران و پرسنل نیروهای مسلح چه اثری خواهد گذاشت؟ و چه انتظاری می‌توانید از افسران جوان، درجه‌داران و سربازان داشته باشید! و اضافه کردم با توجه به وضعیت بحرانی کشور ضروری و وظیفه نظامی خود دانستم به عرض اعلیحضرت برسانم که خروج فرمانده نیروی زمینی در این موقعیت کشور و ارتش از لحاظ روحیه پرسنل نیروهای مسلح شاهنشاهی به هیچ‌وجه به مصلحت نمی‌باشد. (کما اینکه بعد از خروج ارتشبد اویسی از کشور مطبوعات و مخالفان حداکثر بهره‌برداری تبلیغاتی را علیه دولت و بویژه ارتش شاهنشاهی به عمل آوردند.) اعلیحضرت درحالی که ناراحت بودند فرمودند: «چه کار کنیم! می‌گوید مریض است، می‌خواهد برود برای معالجه!» بعد از قدری تأمل فرمودند: «ببینم چطور می‌شود.» در صورتی که یکی، دو روز بعد موقعی که برای عیادت نخست‌وزیر که در منزلش بستری بود رفتم، ارتشبد ازهاری ضمن صحبت اظهار کرد: «ارتشبد اویسی دیروز اینجا بود، می‌گفت که منفورترین فرد در مملکت می‌باشد.» و اضافه کرد: «ارتشبد اویسی ضمن صحبت، گریه کرد و اظهار داشت می‌خواهم از کشور خارج شوم...» (ر.ک. به: اعترافات ژنرال، پیشین، صص 76-77)
9- یرواند آبراهامیان، ایران بین 2 انقلاب، تهران، مرکز، 1377، ص 483
10- جان استمپل، درون انقلاب ایران، ص 214
11- همان، صص214-215


Page Generated in 0/0066 sec