دخالت آشکار ایالات متحده در کودتای 28 مرداد که بعدها نیز توسط «مادلین آلبرایت» وزیر اسبق خارجه آمریکا تایید شد؛ مردم، انقلابیون و گروههای دانشگاهی ایران را که تلخی تجربه واپسین روزهای مرداد 32 را چشیده بودند، نسبت به انقلاب اسلامی سال 57 و سیاستهای آمریکا در قبال آن حساستر میکرد. 13 آبان 58 نزدیک به 9 ماه پس از وقوع انقلاب، زمانی که هنوز نهادهای انقلابی درست پا نگرفته بودند و زعامت امور هم در دست دولت موقت بازرگان بود، دانشجویان پیرو خط امام(ره) در اقدامی که ساعاتی بعد توسط امام خمینی «انقلاب دوم» نام گرفت، سفارت ایالات متحده در ایران را تسخیر کردند. دانشجویان پیرو خط امام میگفتند: «لانه جاسوسی» را اشغال کردهاند. اسنادی که بعدها در سفارت آمریکا پیدا شد، شاهد این ادعای دانشجویان بود. دولت موقت که بلافاصله پس از این اقدام استعفا داده بود، در روزها و ماههای بعد از تسخیر نیز نه تنها روی خوشی به این اقدام نشان نداد، بلکه دانشجویان پیرو خط امام(ره) را بهخاطر افشاگریها مورد توهین و افترا قرار داد. بازرگان طی سخنانی در مسجد نارمک خطاب به دانشجویان خط امام گفت: «...اسم خودشان را میگذارند خط امام. خط شیطانند اینهایی که افشا میکنند. فلانفلان شدهها. بیشرفند اینهایی که میگویند ما با آمریکا راه کج رفتهایم».
ترس دولت موقت از افشاگریها که بعدها در اسنادی از ارتباط چند تن از وزرای بازرگان با سیا، دلیل آن مشخص شد، در بنیصدر نیز وجود داشت. بنیصدر 2 روز پس از تنفیذ ریاستجمهوریاش، در
17 بهمن 58، افشاگریهای دانشجویان از رادیو - تلویزیون را ممنوع کرد. خون دانشجویان به جوش آمد وقتی به سندی دست یافتند که در آن قرار شده بود رئیسجمهور کشور انقلابیشان در ازای دریافت ماهانه یکهزار دلار به مأموران سیا مشورت دهد!
دانشجویان پیرو خط امام تا سالهای متمادی در افکار عمومی آمریکا به واسطه رسانههایی که کاملا یکسویه به ماجرای 444 روز گروگانگیری میپرداختند، جزو گروههای خشن و افراطی دستهبندی میشدند. حتی بعد از افشای دخالت آمریکا در کودتای 28 مرداد (که تسخیرکنندگان آن را از دلایل اصلی تسخیر سفارت عنوان کردند) تصویری که سالها از دانشجویان ارائه شده بود، تغییر چندانی نیافت. وجهه دانشگاهی تسخیرکنندگان سفارت آمریکا نیز تأثیر و تغییری بر این نگرش و تصور جامعه آمریکایی و غربی نداشت. واقعیت این بود که رسانههای آمریکایی کار خود را خوب انجام داده و توانسته بودند با موفقیت بخشهایی از حقایق موجود در رابطه با تسخیر(Takeover) را سانسور کنند. به تازگی اتفاقی افتاد که شاهدی بر موفقیت رسانههای آمریکایی بود؛ ویزا ندادن به نماینده ایران در سازمان ملل!
واقعه تسخیر سفارت آمریکا در روزی که حالا به اسم «مبارزه با استکبار» در سراسر ایران برای آن راهپیمایی برگزار میکنند، گفتهها و ناگفتههای فراوان دارد. زوایایی که با ابهام درباره آنها صحبت شده است و واقعیتهایی که دیده نشدهاند، فراوان هستند. دانشجویانی که همان روزهای پس از آزادی گروگانها، «انحلال» را بر «قرار سازمانی» ترجیح دادند، هیچگاه دوباره با نام «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» متشکل نشدند. بیانیهای منتشر کردند و به میان ملت بازگشتند؛ اگرچه برخی هنوز هم با این عنوان کارکردهایشان را توجیه میکنند.
برخی از دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا در سالهای بعد، رویکردی متفاوتتر نسبت به موضوع استکبارستیزی داشتند، برخی دیگر هیچگاه از تسخیر سفارت آمریکا پشیمان نشدند. دانشجویان دیگری نیز بعد به جبهه رفتند و در جنگ با رژیم بعث عراق به شهادت رسیدند. تسخیر سفارت اما پشتوانههای دیگری نیز داشت. برخی شخصیتهای انقلاب از همان ساعات ابتدایی تسخیر سفارت با دانشجویان همراه بودند. افراد دیگری نیز بودند که با اینکه خیلی کمتر به دانشجویان خط امام نزدیک بودند، در سالهای بعد مدعیتر جلوه کردند، حال آنکه اولین کسانی که از دیوار سفارت بالا رفتند و تأثیرگذارتر بودند نیز یا نبودند (به شهادت رسیده بودند) یا اینکه سکوت را ترجیح میدادند. با این همه اما هنوز طنین صدای عاشورایی «مرگ به کارتر» شهید رجببیگی و شعارهای جماعتی که شمر را پیش از عاشورا شناختند، میراث ماندگار تسخیرکنندگان سفارت است. صدایی که میگوید، منطق حسین(ع) منطق جهاد و عقیده است و تاریخ عبرت است و برخی رفتارهای سیاسی، معنا و مفهومی جز ذلتی ندارد که امام حسین(ع) درپاسخ آن فرمودند: «أَلَا وَإنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه»