علیرضا اشرف: فوتبالی که در مستطیل سبزش، سرخ آتش هیاهو و ناهنجاری موج میزند، آینده سیاهی دارد. تا بوده در ورزش ایران بزرگان اخلاقمدار حضور داشتهاند و در هر برههای یک یا چند نفر «معلم اخلاق» بودهاند. از عباس اکرامیبزرگ و امیرمسعود برومند گرفته تا پرویز دهداری و محراب شاهرخی و جدیدتر ناصر حجازی و حسین فرکی و دیگرانی که بودند و هستند، اخلاق را به فوتبال اولویت دادهاند. هرچه پیش میرویم اما نسل معلمهای اخلاق رو به انقراض است و آنچه میماند فقط هیاهو، جنجال، حاشیه و بداخلاقی است. فوتبال گذشته ایران مثل چمنهای ورزشگاههایش سبز بود. فوتبالیست بیادبی اگر بود خیلی زود در حجم لطیف و اتمسفر اخلاقمدار آن روزگار محو میشد. فوتبال ورزش بزرگان بود، بزرگانی که از جوانی بزرگ بودند چون شعارشان اول اخلاق دوم ورزش بود. هرچه در تاریخ فوتبال ایران بیشتر جستوجو کنیم و در زمان عقبتر برویم، بیشتر انسانهای فرهیخته و بااخلاق پیدا میکنیم. فراوانی اینگونه فوتبالیستها روزبهروز کمتر شده و حالا کار بهجایی رسیده که آنکه اخلاق دارد، خانهنشین است و آن که اخلاق دارد و توانسته در خانه نماند، عذاب میکشد. در چند سال اخیر که لیگ فوتبال ایران نام حرفهای گرفته چند مربی بااخلاق از دور خارج شدهاند؟ مثل همایون شاهرخیها و حمید علیدوستیها چرا دیگر نیستند؟ فوتبال ایران این روزها فقیر است، پول دارد اما فقیر است. تنگدستی و تهیدستی فوتبال ایران با پول حل نمیشود چرا که فقرش فرهنگی است. فوتبالیست جوان امروز نمیداند یا نمیخواهد بداند که اصل اخلاق و فرهنگ است نه شوت محکم و تکل بلند. آن قدیمترها اگر فوتبالیستی جواب سرمربی و همبازی یا حتی رقیبش را میداد، هیاهو بلند میشد یک جواب نه توهین و افترا آن همه جنجال به پا میکرد و آقای حاضر جواب کمکم یا پشیمان و نادم عذرخواهی میکرد یا میرفت که میرفت. امروز همین که فوتبالیستها در هر تکل یا تنه حتی با هم درگیر نمیشوند و به هم سیلی نمیزنند باید خدا را شکر کرد.فوتبال سبز قدیم این روزها صورتش سرخ است. سرخیاش به قول اخوان ثالث، «یادگار سیلی سرد زمستان» اخلاق است. هر بار هر نفر در زمین چمن دشمنام میدهند، صورت فوتبال از شرم گل میاندازد. دیگر چیزی نمانده فوتبال ایران از شرم جان دهد. فوتبالیست معروف پیش چشم میلیونها نفر کلامی را از دهانش خارج کرده که با هیچ معیاری نمیگنجد. نه فقط او که دهها و بلکه صدها فوتبالیست دیگر اعم از نامدار و گمنام همین شیوه را دنبال میکنند. دشنام دادن شده مهر شناسنامه آنها و انگار اگر روزی فحش ندهند زبانشان لال میشود. روی سکوها هم اوضاع بهتر که نیست، بدتر هم هست. تأسفآورترین صحنه فوتبال ایران تصویر مردی بود که با 2 دست گوشهای پسر کوچکش را گرفته بود تا دلبندش فحشهای ریتمیک هواداران را نشنود. دهها هزار نفر به راحتی آب خوردن و بیخیال ادب و فرهنگ، اخلاق، فضای ورزشگاهها را – که قاعدتا جای مقدسی است – با زشتترین کلام آلوده میکنند. بوی گندیدگی اخلاق فوتبالیستها و فوتبالدوستهای ایرانی مدتی است بلند شده ولی کسی حواسش نیست. این میان اندک فوتبالیستهای بااخلاق و انگشتشمار هوادران بافرهنگ گمند و صدایشان به جایی نمیرسد. تاسفبارتر اینکه در هیاهوی دشنامگوییها و «اخلاقکشان» فوتبال ایران حتی مرگ هادی نوروزی جوان و بااخلاق هم این عده را بیدار نکرد. گویی تتمه اخلاق هم با مرگ نوروزیها در حال محو شدن است.ادبیات لمپنی، واژگان سخیف و بیادبی، پرخاشگری، عصبیت و عصبانیت، هشدار میدهند که روزی شاید فوتبال، «سیاهترین» تفریح ایرانیان شود. آن روز دیگر هیچ پدری فرزندش را به ورزشگاه نمیبرد، هیچ کانال تلویزیونی فوتبال داخلی پخش نمیکند، هیچ روزنامهای تیتر یک خود را به حرفهای مربی و فوتبالیست اختصاص نمیدهد و استادیومها خلوتترین مکانهای شهر میشوند. فوتبال سبز دیروز، امروز از شرم بیاخلاقیها سرخ شده و با این روند، میرود که رویش سیاه شود. اکنون وقت بیدار شدن از خواب خرگوشی است. هواداران، فوتبالیستها، مربیان، «معلمهای اخلاق» و رسانهها هر یک در این بیداری مقدس نقش خواهند داشت.