printlogo


کد خبر: 147805تاریخ: 1394/8/5 00:00
اینجا تهران است یا تگزاس؟!
هفت‌تیرکشی محافظ ع-م برای پسر شهید لاجوردی

گروه سیاسی: گویا تبختر و غرور خاندان در اطرافیان آنها نیز اثرگذار بوده است. در این میان محافظان نیز گویا بی‌نصیب از این خوی اشرافی نمانده‌اند! و محافظت را با گانگستربازی اشتباه گرفته‌اند! آن هم نه برای شخصی که از او محافظت می‌کنند بلکه برای هر عضوی از خاندان! کافی است تلفن همراه آنها زنگ بخورد! و عضوی از خاندان درخواستی داشته باشد! به گزارش «وطن‌امروز»، روز گذشته سید احسان لاجوردی، فرزند شهید عالی‌مقام، سیداسدالله لاجوردی یک اتفاق عجیب و تاسف‌برانگیز را روایت کرد. او ماجرای تصادف با یک بی‌ام‌دبلیو به سرنشینی یک دختر جوان را روایت کرد که در ادامه به هفت‌تیرکشی محافظ مادربزرگ این دختر برای او و همچنین ضرب و شتم وی توسط این محافظ منجر شد! ماجرا شبیه داستان‌ها و روایت‌های مربوط به عبور و مرور و سیستم محافظت از اعضای خانواده شاهان و اشراف است اما واقعیت دارد و همین دیروز در تهران رخ داد! سیداحسان لاجوردی در اینستاگرام خود ماجرا را اینگونه روایت کرد:
امروز ساعت۱۵:۳۰ داشتم از نیاوران وارد سه‌راه یاسر می‌شدم. یک خودروی بی‌ام‌دبلیو با پلاک ایران ١١ - ٣٨٦ م ٥١ که قصد داشت صف ماشین‌های پشت چراغ قرمز را رد کند به سمت چپ جدول‌های وسط خیابان آمد و با ماشین من تصادف کرد.
از ماشین پیاده شدم و جلویش را گرفتم تا فرار نکند و به پلیس زنگ زدم. راننده خودرو که دختری نیمه‌چادری بود هم تماسی گرفت و منتظر ایستاد.
بعد از 3-2 دقیقه‌ای که آرام‌تر شدم قصد کردم بی‌خیال شوم و بروم که آن خانم به یکی از عابران گفت این آقا شیاد است چون ماشین من مدل بالاست قصد اخاذی دارد و... عصبانیت فروخفته بازگشت.
شمارش دقایق به ٣ و ٤ نرسیده بود که آقایی آمد و بی‌سیم و کلتش را به رخ کشید و صدالبته بدون بی‌احترامی خواست که کنار بروم و... .
عرض کردم قصد داشتم بروم که ایشان توهین کردند.
به زبان صدالبته خوش کلتش را کشید، خشاب بر زمین افتاد و بعد از برداشتن خشاب آن را بر شقیقه گذاشت و با مهربانی کامل با پاهای مبارک نوازشی بر شکم، ساق پا و... .
بی‌ام‌دبلیو رفت و جناب محافظ که فکر کنم او را «ج». صدا می‌کردند مشت و لگدزنان به طرف یک خودروی پژو رفت. فریاد زد اگر به سمت این ماشین بیایی شلیک می‌کنم. سرنشین عقبِ پژو خانمی بود چهره آشنا. چهره‌ای داشت بسیار شبیه خانم ع- م همسر ا- ه-ر- البته فقط خیلی شبیه!
پلیس تماس گرفت. پاسخ دادم قضیه به خوبی و خوشی پایان یافت و جان من و زن و بچه‌ام مقدم است بر هر چیز. اگر از احوال من بپرسید ملالی نیست جز اندکی درد استخوان و اندکی دلخوری. دلخوری از پاره شدن تی‌شرتی نو که تازه هدیه گرفته بودم.
وی در ادامه در کامنتی نوشت: خانومم اومد کلید ماشین رو از من بگیره و ماشین رو جابه‌جا کنه، بدون هیچ صحبتی، حتی یک کلمه. دختره شیشه رو کشیده پایین به خانومم میگه چرا شما اینقدر وحشی هستین!


Page Generated in 0/0045 sec