printlogo


کد خبر: 147897تاریخ: 1394/8/7 00:00
بررسی مفهوم، کارکرد و نقش بدن در جامعه معاصر
جسمی که درآن زندگی می‌کنیم

فاطمه حمزه‌لوی*: اشاره: جدایی بدن و ذهن برای مدت زمان طولانی مبنای فلسفه غرب بوده است و طی آن ذهن، برتر از بدن در نظر گرفته می‌شد. جامعه‌شناسان کلاسیک در تحلیل‌های خود از مقولات اجتماعی، رویکردی مستقل از بدن را مورد توجه قرار داده‌اند و با قرار دادن بدن در قلمرو سایر رشته‌های علمی، آن را ضرورتی غیرقابل تأمل در کنش انسانی در نظر گرفته‌اند. از سوی دیگر، توجه متأخرین به بدن، مباحث گسترده‌ای را درباره موضوعاتی نظیر هویت، فرهنگ مصرفی، سبک زندگی و نظریه‌پردازی اجتماعی در میان جامعه‌شناسان برانگیخته است.(1)
مصرف گسترده لوازم آرایشی و بهداشتی، رژیم‌های غذایی، ورزش‌های مخصوص تناسب اندام، جراحی‌های زیبایی و سبک‌های پوششی متنوع از مصادیق توجه متزاید انسان به «بدن» خویش در جامعه امروز است. این در حالی است که تا چند دهه پیش، حتی در غرب، توجه و اهمیت نسبت به ظاهر مختص طبقات ممتاز جامعه بود اما در جامعه معاصر مدیریت بدن (هر نوع نظارت و دستکاری مستمر ویژگی‌های ظاهری و آشکار بدن، از اعمالی مثل تاتو، پیرسینگ و عمل بینی گرفته تا بدنسازی و رژیم‌های غذایی) برای عامه مردم امکانپذیر شده است و دیگر در تسلط یک گروه خاص یا فرهنگ بورژوازی ممتاز نیست. حتی می‌توان گفت این امر بین اقشار سطح پایین جامعه، بیش از دیگران است که این امر نشان‌دهنده اهمیت بدن و زیبایی در کسب منزلت است. اهمیت و حساسیت بیش از حد نسبت به شکل ظاهری بدن پیامدهای بسیاری در پی دارد. این موضوع منجر به بروز مشکلاتی از قبیل اختلالات غذایی، کاهش اعتماد به نفس و اختلالات روانی، آسیب‌های بدنی از جمله بی‌اشتهایی عصبی(Anorexia) و... می‌شود. طبق برآورد پژوهشی دانشگاهی 87 درصد زنان و 74 درصد مردان قسمتی از اجزای صورت یا ظاهر خود را دوست ندارند و خواهان تغییر یا اصلاح آنند.(2) این حساسیت در زنان بیش از مردان است و آنها را به سوی انواع عمل‌های جراحی زیبایی، رژیم‌های غذایی سختگیرانه و آرایش‌های اغراق‌آمیز سوق می‌دهد. زنان و دختران ایرانی سالانه حدود 1630 میلیون یورو برای کالاهای آرایشی هزینه می‌کنند(3).
در جامعه مدرن احراز هویت به واسطه بدن صورت می‌گیرد
در دنیای مدرن و پست مدرن تردید در همه پارامترهای زندگی روزمره نفوذ کرده و ابعاد حیاتی جهان اجتماعی معاصر را شکل می‌دهد. در جوامع فراسنتی، هویت‌های ما و احساس ما از خویشتن‌مان امری از پیش مشخص نیست.(4) و همینطور هویت چیزی نیست که مانند گذشته بتوان با عضویت در گروه یا تداوم کنش اجتماعی آن را کسب کرد بلکه فرد باید آن را به طور روزمره ایجاد کند. «گیدنز» معتقد است بحران انسان مدرن، «بحران هویت» است. این بحران زمینه را برای ظهور و بروز انواع هویت‌هایی که افراد موقتا برای خود ایجاد می‌کنند تا پایگاه محکمی برای مواجهه با جهان مدرن داشته باشند، فراهم می‌کند. این هویت‌های متغیر نتیجه بازاندیشی فزاینده انسان مدرن در همه ابعاد است. از جمله این هویت‌ها «هویت بدنی» است.
در جهان مدرن بدن نه یک موجودیت فیزیولوژیک ثابت، بلکه امری تحت کنترل و قابل تغییر و تحول است. «بدن را تاکنون جایگاهی معین برای خود می‌دانسته‌ایم اما با هجوم فزاینده نظام‌های مجرد به بدن، همه این مفروضات دگرگون می‌شوند. بدن که زمانی جایگاه روح شمرده می‌شد و زمانی مرکز نیازهای ناپسند و گمراه‌کننده، اینک از هر لحاظ در اختیار تاثیرات بازاندیشانه جامعه امروزی قرار گرفته است. در نتیجه این فرآیندها مرزهای سنتی بدن دگرگون شده است. اینک بدن دارای «لایه مرزی» کاملا نفوذپذیری است که از خلال آن طرح بازاندیشانه «خود» و نظام‌های مجردی که در خارج از بدن شکل گرفته‌اند، به طور جاری به قلمرو آن وارد می‌شوند».(5)
 بدن مدرن روایتگر سبک زندگی انسان
جامعه‌شناسان، فرهنگ دوره اخیر مدرنیته را نوعی فرهنگ «بصری» و «نمایشی» می‌دانند. در چنین فرهنگی ظاهر هر چیز تعیین‌کننده معنای آن بوده و از اهمیت بسیاری برخوردار است. به این ترتیب مراقبت از این ظواهر و نظارت و کنترل بر محیط پیرامونی تبدیل به اولویت افراد می‌شود. در این فرهنگ نمایشی، نمادها و نشانه‌های ظاهری سبک زندگی انسان دائما در حال تغییر و تحول است. سبک زندگی بنا به تعریف، «مجموعه‌ای کم و بیش جامع از عملکردهاست که هم نیاز جاری فرد را برمی‌آورد و هم روایت خاصی را که برای هویت خود برگزیده مجسم می‌کند».(6) «بوردیو» نیز معتقد است «افراد از میان انواع کالاهای مصرفی، سبک‌های پوشش، سلیقه غذایی، آرایش، مد، مبلمان، تزیین داخلی منزل و... انتخاب‌های متفاوتی انجام می‌دهند تا با انتخاب سبک‌های زندگی متمایز خود را از دیگران جدا کنند».(7) از بین این ظواهر، بدن به منزله مستقیم‌ترین و در دسترس‌ترین قرارگاهی که می‌تواند حامل و نمایشگر تفاوت‌های شیوه زندگی و شکل‌های هویت باشد، اهمیت اساسی می‌یابد و بدین‌سان جسم به یک اصل هویتی بدل می‌شود.(8)
نظارت و تنظیم و تعدیل دقیق بدن را می‌توان داستان یا روایتی دانست که فرد از چگونگی زیستن خود در چارچوب‌های متفاوت زندگی جمعی نقل می‌کند. اگر فرد در مقام راوی نگریسته شود، آنگاه روایت وی تا حد زیادی به خود وی به مثابه عامل بستگی خواهد داشت. و از همین‌جاست که مفهوم شیوه زندگی از مفهوم روش زندگی متمایز می‌شود، زیرا روش زندگی بیانگر شیوه‌های رفتاری و الگوهای نگرشی و کنشی رایج در یک خرده‌فرهنگ یا قوم است. حال آنکه مفهوم شیوه زندگی تاکید بیشتری بر خلاقیت و آزادی کنشگر در ساختن هویت خود از طریق انتخاب‌های مصرفی دارد. در نتیجه، هویت فردی و اجتماعی امری انعطاف‌پذیر و برساخته‌ای فرهنگی و اجتماعی است که بیشتر براساس گزینش‌ها و تفسیرهای کنشگران ساخته می‌شود، نه آنکه به واسطه موقعیت‌های ساختاری تعیین شود.(9)
«اروینگ گافمن» معتقد است نقش‌ها و موقعیت‌های اجتماعی نمایش‌هایی هستند که انسان در زندگی روزمره خود اجرا می‌کند. «خود» افراد به‌وسیله این نقش‌ها و نمایش‌ها معنا می‌یابد. افراد هنگام کنش متقابل می‌کوشند جنبه‌ای از خود را نمایش دهند که مورد پذیرش دیگران باشد. از نظر گافمن، معانی اجتماعی انضمامی به اشکال و عملکردهای بدنی خاص، متمایل به درونی شدن هستند و بر نوع احساس افراد از خود و ارزش درونی آنها تاثیر می‌گذارند. بدین‌سان، بدن به‌عنوان واسط، نقش مهمی در برقراری پیوند بین «هویت فردی» و «هویت اجتماعی» از خود بر جای می‌گذارد. از نظر گافمن، «صورت» انسان در تعامل چهره به چهره و نیز در عملکردهای اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار است. «صورت اجتماعی» به‌عنوان صورت عمومی، نیازمند تغییر دائمی نقاب موجود بر آن است. آرایش، وسیله مفیدی برای به دست آوردن نقاب است که تنها در شرایط احساسی همچون تنهایی یا حضور دوستان کنار می‌رود و «صورت خصوصی» ظاهر می‌شود.(10)
نسخه زیبایی سرمایه‌داری برای زنان
در بحث مدیریت بدن، همانطور که اشاره شد زن‌ها از حساسیت بیشتری برخوردارند و نارضایتی بدنی نیز در زنان بیش از مردان دیده می‌شود. این مساله که در تمام فرهنگ‌ها و نژاد‌ها مشترک است، ریشه‌ تاریخی و اجتماعی دارد.
در ایالات متحده آمریکا ایستارهای موجود راجع به بدن، توسط تقابل ذهن/ بدن مشخص می‌شوند. در آنجا این باور وجود دارد که ذهن چیزی کاملا متمایز از بدن است و خویشتن واقعی فرد در ذهن او جای دارد و از طریق آن به کنترل بدن منحرف وی می‌پردازد. همچنین تقابل ذهن/ بدن از طریق مربوط دانستن مردان به اذهان تعالی یافته تحت کنترل و مرتبط کردن زنان با بدن‌های ضعیفی که باید تحت کنترل واقع شوند، بر نابرابری‌های جنسیتی صحه می‌گذارد. چنین باوری کاملا با نیاز سرمایه‌داری مصرف‌گرا با فروش محصولاتش رابطه دارد، چرا که بدن و بویژه بدن زنانه دائما به‌عنوان ابژه‌ای معرفی می‌شود که باید از طریق خرید کالاها روی آن کار کرده و آن را ارتقا داد.(11)
در فرهنگ آمریکایی از حدود 50 سال پیش ایده اندام زیبا در قالب «اندام لاغر» تعریف و تحمیل شد. نمود این ایده را می‌توان در فیلم‌ها، انیمیشن‌ها، تبلیغات، داستان‌های مصور و حتی اسباب‌بازی‌ها (عروسک باربی) مشاهده کرد. همچنین مولفه‌های دیگری درباره صورت، پوست و اندام و لباس ارائه شد. جهانی شدن به گسترش این ایده‌ها از طریق رسانه‌های جمعی و فناوری‌های ارتباطی در سطح جهان انجامید. «ولف» مطرح می‌کند «فشار برای تطابق با معیارهای زیبایی‌شناختی و فشارهایی که تبلیغات و رسانه‌ها تداوم بخشیده‌اند، مانع پیشرفت سیاسی و اجتماعی زنان مدرن می‌شود».(12) تحت تاثیر این فشارها، زن برای انطباق با ایده‌آل‌ها، احراز هویت خویش و تاثیرگذاری بر دیگران در جامعه معاصر به تغییر و اصلاح بدن خویش از راه‌های مختلف روی می‌آورد.
بدن زن در فرهنگ شهوت‌سالار، تبدیل به یک اُبژه جنسی می‌شود
با نگاهی به فرآیند متمدن شدن در غرب، متوجه تمایزی بارز بین زن و مرد در این جریان می‌شویم. زنان موجوداتی نزدیک به طبیعت فرض می‌شوند در صورتی که مردان به تمدن نزدیک‌ترند. با این پیش‌فرض، زن به‌عنوان موجودی پنداشته می‌شود که می‌توان آن را تحت سیطره و استثمار درآورد.
بررسی وضعیت پوشش زنان و مردان در غرب طی 2 قرن گذشته بویژه از دهه 1950 بدین سو نشان می‌دهد زنان تاکنون روند فزاینده، مداوم و برگشت‌ناپذیر برهنگی را متحمل شده‌اند. این در حالی است که مردان در همین مدت تغییرات اندکی در لباس فرم خود داشته‌اند و ترکیب لباس استاندارد آنها همواره شامل کت و شلوار، پیراهنی که تمام دکمه‌های آن بسته می‌شود و بخشی از گلو را نیز می‌پوشاند، به علاوه کراوات و گاه پاپیونی که براساس هنجار باید کاملا محکم بسته شود، است. آشکار است شتاب بالای برهنگی زنان، همزمان با پوشیده ماندن مردان که به رویداد جهانی و مداوم تبدیل شده است ناشی از یک فرآیند مداوم فرهنگی و نهادی (فرافردی) است.(13)
این فرآیند در حالی به برهنگی زن مدرن منجر می‌شود که سوالی در ذهن وی نسبت به چرایی پوشیده ماندن مردان و برهنه شدن زنان ایجاد نمی‌کند. این مساله حاکی از وجود نوعی نظام فرهنگی (نظام فرهنگی شهوت‌سالار) است که با استفاده از یک سیستم کنترل فراآگاهانه زنان را نسبت به وضعیت موجود اقناع می‌کند. «این نظام فرهنگی زنان را از درون تجهیز می‌کند تا خود را به ابزار شهوت دم‌دستی مردان بدل کنند و این رویداد را کاملا در درون خود پذیرا شوند. به این ترتیب مردان بدون زحمت زیادی می‌توانند زنان را به موضوع لذت خود بدل کنند و همواره آنها را برهنه در ویترین عرصه عمومی در روابط موقت برای انتخاب شدن نگه دارند».(14)
در نظام فرهنگی شهوت‌سالار زنان اشیایی در جهت کامجویی مردان در هر زمان و مکانی هستند. این ایدئولوژی عملا از زنان به‌عنوان کالای جنسی استفاده می‌کند و زنان را وسیله‌ای برای آرایش اتاق‌های انتظار مطب یا دفترکار یا ابزاری برای جلب مشتریان بیشتر به یک مغازه کتابفروشی یا یک سالن سینمایی تلقی می‌کند. با آنکه این ایدئولوژی در غرب مدرن در ظاهر تجاوز را محکوم می‌کند اما در نهان با عادی شمردنش به آن مشروعیت می‌بخشد.
به این ترتیب زنان و دختران مدرن که مخاطبان اصلی نشریات و فیلم‌های با داستان‌های عاشقانه، شخصیت‌های زیبا و خوش‌اندام و دستورالعمل‌های مربوط به زیبایی و تناسب اندام هستند، خواسته یا ناخواسته با تبدیل شدن به ابژه‌های جنسی، با این فرهنگ همنوا شده و حتی آن را تقویت می‌کنند. «از این دید، نظام فرهنگی شهوت‌سالار یک نظام هنجاری بالنسبه فراگیر است که زنان گهگاه در برابر این نظام مقاومت می‌کنند ولی بیشتر به آن تن می‌دهند یا در جهت انقیاد خودشان فعالانه عمل می‌کنند و با قواعد بازی لذت مردانه همساز می‌شوند و حتی آن را تقویت می‌کنند». (15)
 مدیریت بدن از نگاه دین
بر خلاف آموزه‌های کلیسا که بر تقابل جسم و روح تاکید داشته و بدن را عامل انحراف و گناه می‌داند، اسلام بدن را به‌عنوان جایگاه روح حائز اهمیت می‌داند اما از آنجا که دین برای مسائل متعالی بیش از مسائل مادی و ظاهری اهمیت قائل است توجه به بدن را در حد سالم بودن کافی می‌داند. در جهان‌بینی توحیدی تمام کنش‌های انسانی جهت‌دار و حاوی معناست. «به لحاظ نظری، انسان معتقد به غایت‌مندی حیات، با علم به ناگزیر بودن ترک دنیا، رویه‌های عملی و نظری دنیوی خود را در انطباق با مصالح باقی و حیات دیگر اتخاذ می‌کند. با این نگاه بسیاری از وجوه افراطی مدیریت بدن از جمله اعمال جراحی زیبایی برای جوان‌تر نشان دادن چهره و رژیم‌های غذایی افراط‌آمیز از نگاه دین منتفی است. به عبارت دقیق‌تر، فرد تا قبل از قرار گرفتن در دایره حیات معقول، در پی عدم رشد فکری و وجدانی، کنش‌های مختلف کنشگران جهان طبیعت را انبساط‌بخش می‌یابد و به‌تدریج که با تکامل فعالیت مغزی، حقایق زندگی را می‌یابد، با شؤون بی‌ارزش خود را سرگرم نمی‌کند؛ پژوهش‌های تجربی در تایید مباحث نظری فوق، رابطه معکوس و معنی‌دار میان دینداری و مدیریت بدن را نشان می‌دهد». (16)
از طرفی در احکام دینی، دستورهای فراوانی درباره آرایش، پوشش و حجاب مطرح شده است. «بنابراین روشن است زن مسلمان معتقد کمتر به مدیریت ظاهر خود به شکل امروزی می‌پردازد. برای مثال، از آنجا که لازم است هر روز در ساعت معین نمازهای یومیه خود را به جای آورد لذا نمی‌تواند هر بار آرایش‌کرده ظاهر شود ضمن آنکه به لحاظ دینی نیز آرایش زن در بیرون خانه نهی شده است».(17)
------------------------------------
پی‌نوشت:
1- فاتحی، ابوالقاسم و اخلاصی، ابراهیم (1389). گفتمان جامعه‌شناسی بدن و نقد آن بر مبنای نظریه حیات معقول و جهان‌بینی اسلامی. فصلنامه معرفت فرهنگی- اجتماعی، سال اول، شماره دوم، صص 82-57
2- همان، ص 297
3- همان
4- اباذری، یوسف و حمیدی، نفیسه (1387). جامعه‌شناسی بدن و پاره‌ای مناقشات. پژوهش زنان، دوره 6، شماره 4، ص 132
5- حاجی‌حیدری، حامد (1386). پروبلماتیک جامعه‌شناختی «سکس». کتاب نقد، شماره 43، ص271
6- خواجه‌نوری، بیژن؛ روحانی، علی و هاشمی، سمیه (1390). سبک زندگی و مدیریت بدن، فصلنامه علمی- پژوهشی جامعه‌شناسی زنان، سال دوم، شماره چهارم، ص 30
7- همان
8- آزاد ارمکی، تقی و چاووشیان، حسن (1381). بدن به مثابه رسانه هویت. مجله جامعه‌شناسی ایران، دوره چهارم، شماره 4، ص 59
9- همان، ص 60
10- فاتحی و اخلاصی، همان
11- اباذری و حمیدی، همان، ص 135
12- خواجه‌نوری و دیگران، همان، ص 29
13- حاجی‌حیدری، همان، ص 257
14- همان، ص 261
15- همان، صص 258-257
16- فاتحی و اخلاصی، همان
17- خواجه نوری و دیگران، همان، ص 41.
*دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات زنان دانشگاه الزهرا(س)
 


Page Generated in 0/0052 sec