محمدرضا کردلو: تاریخ را چطور میفهمید؟ این مساله مهمی است که حال شما را شکل میدهد و تحولات آینده را رقم میزند. برای کسی که «تاریخ» را «درست» میفهمد پیشبینی وقایع آینده سخت نیست.
رفتارهای امروز ما، دارای یک زمینه فکری است که در بستر تاریخ شکل گرفته است. حال ما منفک از گذشته و تاریخ قابل تحلیل نیست. هر پدیده اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را که میخواهیم توضیح دهیم، به پیشینه آن اشاره میکنیم، در واقع تاریخ را مرور میکنیم. این گزاره درباره آینده نیز صدق میکند. آینده نیز منفک از حال و گذشته نیست. «تاریخ» آینده را میسازد. در واقع این «فهمها از تاریخ» هستند که حال را شکل میدهند و آینده را متاثر میسازند.
انواع فهمها از وقایع تاریخی، انواع رفتارها را میسازند. روانشناسی سیاسی افراد و جامعهشناسی تاریخی جوامع مختلف برای تشریح این رویکردها به ما کمک میکنند. غالب سیاستمداران از انواع خوانشها از وقایع تاریخی و تطبیق قرائت مورد نظر با یک «تصمیم» یا «اتخاذ یک سیاست» برای رسمیت بخشیدن به تصمیمهای سیاسی و توجیهپذیر کردن آنها استفاده میکنند. این استفاده از «وقایع تاریخی» و در واقع «تحریف وقایع تاریخی» همیشه مورد سوال جوامع قرار نمیگیرد، چرا که اتفاقا «حافظه تاریخی» جوامع به علت گستردگی اخبار و تحولات کم است. اما آیا درباره همه وقایع تاریخی این استدلال صدق میکند؟ یعنی سیاستمدار «حق» و «توانایی» استفاده از برخی تطبیقهای سوء تاریخی را دارد؟ این مثال را در نظر بگیرید. قیام عاشورا به عنوان یک اتفاقی که در بستر تاریخی رخ داده است، هر ساله در ذهن مردم مسلمان در اقصی نقاط دنیا مرور میشود. قیامی که در واقع یک گفتمان است. گفتمانی که با دال مرکزی «نفی سازش با سلطه» و «ظلمستیزی» شناخته میشود. بر همین اساس مجموعه «دالهای شناور» نباید خارج از چارچوب دال مرکزی تعریف شوند، چرا که اساسا موضوعیت گفتمان را زیر سوال میبرند و با مطرح کردن آن «ضد» آن گفتمان را نیز تولید میکنند. مثلا اگر گفته شود:« قیام امام حسین(ع) درس مذاکره است» در واقع امری به قیام امام حسین(ع) منسوب شده است که در چارچوب گفتمانی کربلا نه تنها قابل تعریف نیست، بلکه به تولید «پادگفتمان» آن نیز کمک کرده است.
تطبیقهای تاریخی در 2 سال گذشته برای توجیه سیاستهای دولت، سیر صعودی گرفته است. رسانههای جریان «توافق به هرقیمتی» که در جریان مذاکرات برای شکلگیری توافق و در دوران پس از آن همه تلاش خود را برای اجرای بیقید و شرط توافق و «پذیرفتن سریع» برجام شکل دادند، با انواع مطالبی که منتشر میکردند، از تاریخ به عنوان «ابزار» و نه «عبرت» برای پیش بردن اهداف خود استفاده کردند.
تطبیقهای تاریخی وقایع صدر اسلام با «مذاکرات» از آن جمله بود. تطبیق قیام امام حسین و واقعه کربلا با «مذاکرات»، تطبیق صلح امام حسن(ع) با «مذاکرات» و باقی تطبیقها برای موجه کردن «مذاکرات» تا مطرح کردن «صلح حدیبیه» برای توجیه «بده بستان» با دولت استکباری ایالات متحده آمریکا، گوشهای از سوءاستفادههای تاریخی جریانی خاص است که دانسته یا ندانسته با اتخاذ سیاستهای ماجراجویانه «منافع ملی» را قربانی میکند. اگرچه برخی پس از متوجه شدن اشتباه خود از تکرار این تطبیقها پرهیز میکنند اما برخی دیگر از مطرح کردن دوباره آن ابایی ندارند. مثلا وقتی پس از تبیین صلح امام حسن(ع) توسط کارشناسان، متوجه شدند در صورت این تطبیق تاریخی پذیرفتهاند که نقش تحمیلگران صلح و خائنان به امام حسن(ع) را باید ایفا کنند، از مطرح کردن مجدد آن خودداری کردند.
صلح حدیبیه یکی از این وقایع تاریخی است که «خوانش اشتباه» و «فهم غلط» از آن باعث شد تا شبهتحلیلگران جریان «توافق به هر قیمتی» حتی پس از انتقادها از این تطبیقهای تاریخی، به صرافت بیفتند برای توجیه بده بستان -که البته در مذاکرات امری طبیعی است - به ارائه تحلیلی غیرحقیقی از صلح و به عبارتی «فتح حدیبیه» بپردازند.
اما حقیقت صلح حدیبیه چه بود؟ عدم احاطه به موضوعات تاریخی، مخصوصا وقایع صدر اسلام موجب میشود افعالی به معصومان نسبت داده شود که در حقیقت از آن مبرا هستند. برخی در واقع با طرح موضوعاتی مانند «بده بستان» پیامبر(ص) با کفار و «استکبار» زمان خود به نبی مکرم اسلام اتهامزنی میکنند و کارهایی را به ایشان نسبت میدهند که اصلا انجام ندادهاند.
برای خوانش صلح حدیبیه لازم است مبنای شکلگیری آن به شکلی دقیق مطالعه شود و امتیازهایی که برای اسلام پس از این قرارداد به دست آمد، مورد بازخوانی قرار گیرد. صلح حدیبیه در شرایطی اتفاق افتاد که هنوز حکومت نبوی به عنوان دولتی مستقل از جانب استکبار صدر اسلام مورد پذیرش قرار نگرفته بود. به یک معنا در تعریف مرزهای اعتباری آنروز در شبهجزیره عربستان، اسلام دایره حکومتی مشخصی نداشت. لذا همین که صرفا به واسطه خواست و اراده پیامبر(ص) و بیاذن استکبار حرکت مسلمانان برای به جا آوردن حج آغاز شده بود، خود دست برتر اسلام تلقی میشد. یعنی از ابتدا نه تنها هیچ امتیازی قرار نبود به دشمن داده شود بلکه صرفا برای امتیاز گرفتن از دشمن روند شکلگیری صلح حدیبیه آغاز شد. به عبارت دیگر یک بازی برد - باخت برای امت اسلام در آن عصر اتفاق افتاد. چنانکه وقتی سوره فتح بعد از صلح حدیبیه نازل شد، رسول خدا(ص) کسی را به دنبال مذاکرهکننده قریش فرستاد و وحی
نازل شده را به گوش او رساند. یکی از صحابه از رسول خدا سوال کرده بود؛ آیا براستی رسول خدا! این صلح، فتح است؟! ایشان فرموده بود: بلی!
در آیه 27سوره فتح به رویای صادقه پیامبر اشاره شده است که براساس روایات متعدد مبنای تصمیم پیامبر(ص) برای رفتن به مکه بوده است. در ماه ذیقعده سال ششم رسول خدا(ص) در خواب دید با یارانش به مکه رفته و به طواف خانه خدا و انجام مناسک عمره موفق شدهاند. پیغمبر این خواب را برای اصحاب نقل کرده و وعده آن را به آنها دادند و اصحاب را برای عزیمت به مکه و ادای مراسم عمره فراخواندند و چون از کینهتوزی و جنگافروزی قریش یا ممانعت آنان بیمناک بودند، اعراب اطراف مدینه را نیز به همراهی در این سفر دعوت کردند. پیغمبر اسلام و همراهان «لبیک»گویان تا «عسفان» - محلی در 2 منزلی مکه - پیش راندند. در آنجا به پیامبر خبر رسید که مشرکان مکه از حرکت مسلمانان مطلع شده و قسم خوردهاند مانع ورود آنان به مکه شوند. قریش جنگجویان خود را در خارج مکه مستقر کرد و خالدبنولید را با 200 سوار تا کراعالغمیم به مقابله مسلمانان فرستاد. رسول خدا با شنیدن این خبر، فرمودند: «وای بر قریش که جنگ آنان را نابود کرد.» یعنی ایشان در همان ابتدا در موضع عزت به انذار پرداختند و استکبار عصر خود را از جنگ برحذر داشتند. نگاهی به واقعه تاریخی پیش از حدیبیه نشان میدهد آغاز حرکت پیامبر(ص) به سمت مکه با تحقیر مشرکان همراه بوده است، چرا که مشرکان در جنگ خندق شکست خورده بودند و در عرب سرافکنده شده بودند، به همین دلیل حضور پیامبر(ص) در مکه مشرکان را بیشتر تحقیر میکرد. تلاش آنها این بود به هر قیمتی شده اجازه حضور مسلمانان در مکه را ندهند. در نهایت پس از توقف در حدیبیه، قریشیان شجاعترین افراد خود را برای مقابله با مسلمانان به این منطقه فرستادند که آنان پس از جنگ با مسلمانان، اسیر شدند. پیامبر جملگی را آزاد کرد و اردوگاه دشمن را بار دیگر تحقیر کرد. سپس پیامبر(ص) تصمیم گرفت نمایندهای برای مذاکره با قریش بفرستد. عثمان مامور به مذاکره شد. خبر رسید قریش او را اسیر کرده و شایع شد که او را کشتهاند. پس از اطلاع یافتن پیامبر(ص) از این شایعه که سفیر اسلام که برای مذاکره راهی شده بود به اسارت درآمده است، پیامبر(ص) قوای خود را آماده و دوباره با صحابه بیعت کرد. این بیعت به بیعت رضوان معروف شد. در پی این رفتار عزتمندانه پیامبر(ص) در قبال بیحرمتی به نماینده سپاه اسلام، قریش مجبور به مصالحه شد و حدیبیه با مفادی که فتح قریب برای اسلام را وعده میداد، به امضا رسید. پیامبر در این صلح بیآنکه امتیازی بدهد، شرایط حضور مسلمانان در مکه را برای سالهای بعد فراهم کرد. این صلح به فتحالفتوح مکه بیجنگ و خونریزی در 2 سال بعد انجامید و دوراندیشی و سیاستمداری پیامبر(ص) برای همه روشن شد.
به گفته مورخان، در صدر اسلام فتحی عظیمتر از فتح حدیبیه صورت نگرفت، زیرا در پرتو آن، آتش جنگ فرونشست و دعوت به اسلام رواج گرفت و اسلام در سراسر جزیره00العرب گسترش یافت؛ به گونهای که از آغاز پیمان صلح تا نقض آن (۲۲ ماه)، تعداد کسانی که به اسلام گرویدند بیش از کل تعداد مسلمانان تا آن زمان بود، چنان که سپاه پیامبر در سال هشتم و در جریان فتح مکه به 10 هزار تن رسید. در صلح حدیبیه، نسبت «داده به ستانده» کاملا معلوم و قابل اندازهگیرى است؛ مسلمانان همه چیز را به دست آوردند بدون اینکه از هیچکدام از اصول خود عدول کرده باشند. در عین حال آرامش حاصل از صلح حدیبیه سبب شد پیامبر علاوه بر تشدید فعالیتهای تبلیغی در شبهجزیره، به سرزمینهای خارجی هم توجه و در سال هفتم، پادشاهان و سران ممالک اطراف را نیز به اسلام دعوت کند. اما مهمترین فایده این صلح، زمینهسازی برای فتح مکه بود که مدت کوتاهی پس از صلح حدیبیه به وقوع پیوست.
لذا اطلاق عنوان «معامله» یا «بدهبستان» در صلح حدیبیه و تطبیق با برخی توافقات امروز از اساس غلط است. در صلح حدیبیه پیامبر(ص) بیآنکه امتیازی داده باشد صرفا با تکیه بر بشارت الهی از طرف مقابل امتیاز گرفت. نتیجتا این صلح فرآیندی را آغاز کرد که به فتح مکه منجر شد، بیآنکه اجازه نفوذ به دشمن بدهد. به عبارت دیگر بیآنکه اصول و ارزشهای انقلاب پیامبر(ص) مورد تخطئه و تخریب دشمن قرار بگیرد اهداف نظام اسلامی نیز پیش رفت.
حال و پس از گذار از این حقیقت تاریخی هنوز این سوال برای ناظران مطرح است: چگونه برای سوءاستفاده از وقایع تاریخی برای توجیه ماجراجوییهای سیاسی و جناحی مجوز صادر میکنند؟