printlogo


کد خبر: 148141تاریخ: 1394/8/11 00:00
آخرین وصیت طیب به همسرش چه بود؟

محرم سال 42 محرم عجیبی بود؛ دسته‌های عزادار، یاری امام خمینی(ره) را همچون یاری سیدالشهدا(ع) در روز عاشورا می‌دانستند و ایران و قم را کربلا. اما یکی از زیباترین نقاط عطف عاشورای 1342، رویش حر انقلاب بود.
یازدهم آبان‌ماه درست 51 سال از تیرباران «طیب حاج‌رضایی» می‌گذرد. از لات‌های تهران که با شعبان بی‌مخ چند سال قبل‌تر تهران را برای کودتا قرق کرده بود. طیب هر سال در دسته عزاداری محرم حتی عکس شاه را پیشاپیش دسته راه می‌انداخت و کسی جرات نداشت بگوید بالای چشمت ابرو است.
خیلی‌ها باورشان نمی‌شد، این طیب همانی باشد که جنوب شهر را برای تولد ولیعهد بسته بود. محرم آمده بود و طیب درست همان موقعی که حر به دامان امام حسین(ع) پناه آورد، دست به دامان نهضت حسینی امام خمینی(ره) شد.
آیت‌الله «سیدجعفر شبیری‌زنجانی» در این‌باره می‌گوید: «بعدها شهید عراقی نقل کردند که روزی که در قم در محضر امام بودیم، ایشان فرمودند:‌ «امسال هیأت‌ها جهت‌دار باشند.» ما به امام(ره) عرض کردیم مهم‌ترین هیات متعلق به طیب است که طرفدار شاه است و اگر او مخالفت کند، کارها خراب می‌شود. امام(ره) فرمودند:‌ «طیب مسلمان است و در مقابل دینش مقاومت نمی‌کند.» و به این شکل بود که ما به فکر افتادیم با طیب صحبت کنیم. ما رفتیم و به طیب گفتیم آقای خمینی(ره) فرموده‌اند که طیب مسلمان است و در مقابل دینش نمی‌ایستد. همین که این حرف را زدیم، او سرش را پایین انداخت، بعد یکی از نوچه‌هایش را صدا زد و 200 تومان پول به او داد و گفت برو و یک عکس از آقا تهیه کن که جلوی دسته قرار بدهیم. او قبلاً عکس شاه را بزرگ می‌کرد و جلوی دسته قرار می‌داد ولی حالا می‌خواست عکس امام(ره) را بگذارد و دسته راه بیندازد».
در روز دوازدهم محرم طیب را دستگیر کردند و تنها شرط آزادی وی را اعلام دریافت پول از امام(ره) برای آشوب اعلام کردند. طیب شرط را می‌پذیرد.
آیت‌الله سیدجعفر شبیری‌زنجانی ادامه‌ این ماجرا را چنین نقل می‌کند: «تا روز آخر هم آنها فکر نمی‌کردند از طیب رودست بخورند، ‌به همین خاطر دادگاه او را علنی کردند و خبرنگارها آمدند که خبر را منعکس کنند. طیب وقتی پشت تریبون قرار می‌گیرد، لباسش را بالا می‌زند و نشان می‌دهد که سینه‌اش را سوزانده‌اند و می‌گوید اینها این کار را کردند تا من بگویم که آقای خمینی به من پول داده تا این کار را بکنم. من اصلاً تا امروز ایشان را ندیده‌ام و اگر هم می‌دیدم، هرچه داشتم به ایشان می‌دادم، نه اینکه پول بگیرم. حالا هم حتی اگر کشته شوم، این تهمت را نمی‌زنم».
طیب چندی بعد در 11 آبان 1342 در میدان تیر حشمتیه تیرباران شد.
از آن روز به بعد به او سخت می‌گیرند و حتی مساله‌ اعدام را هم مطرح می‌کنند. آقای کاتوزیان که امام جماعت مسجدی در همان مناطق بود نقل می‌کرد که بعد از شهادت طیب، ‌ همسر او را دیده و از او پرسیده که طیب در آخرین ملاقات، به او چه گفته است؟ همسر طیب گفته بود: «بعضی چیزها را مجاز نیستم بگویم ولی من به او گفتم: تو نان‌آور خانه هستی. و او جواب داد: به اندازه‌ کافی نان گذاشته‌ام. اگر هم به فکر یتیم‌شدن بچه‌ها هستی، تا به حال چندین بار چاقو خورده و تا دم مرگ رفته‌ام و خدا را شکر که در اثر ضربه‌ چاقو نمردم و ماندم تا در راه خدا کشته شوم». طیب گفته بود که حتی به او وعده داده‌اند که اگر با آنها همکاری کند، مقام‌های بالایی به او می‌دهند اما او خودش را در خواب با یاران امام حسین‌(ع) دیده است و ارزش ندارد که به خاطر مقام‌های دنیوی، آن مقام را از دست بدهد. به همسرش گفته بود برای من غصه نخورید.
شهید عراقی می‌گوید: وقتی طیب در زندان بود از امام 3 درخواست داشت: سلام و ادب مرا به آقا برسان و بگو هر چه به من فشار آوردند خیانت نکردم. من از شما می‌خواهم که بعد از من به مردم این پیغام را برسانید که من خیانت نکردم و دیگه اینکه در قیامت دستم خالی است، فکری برای من در قیامت بکنید. امام(ره) در پاسخ طیب گفته بود: از من به آقای طیب سلام برسانید و بگویید در زندگی انسان صفحه آخر مهم است، مواظب باشید در این صفحه آخر چه می‌نویسید. اینکه می‌گویید در قیامت دست خالی هستید همه ما دست خالی هستیم، همان که به دلتان انداخته که این پیغام را بدهی زودتر از من شنیده چه وضعی داری.


Page Generated in 0/0062 sec