درگیریهای لفظی کیروش با اسدی این روزها اخلاق را هم شرمنده کرده است. بیانیه پشت بیانیه و انتقاد پشت انتقاد. یک سوال؛ آیا هیچکس در این کشور نیست که یک بار برای همیشه به این بیحرمتیها و جنگ با اهداف شخصی پایان دهد؟ شاید همه قبول داشته باشند که کارلوس کیروش، مربی توانمندی است و در طول سالهای حضورش در فوتبال ایران خدمات متعددی به فوتبال ملی ایران ارائه کرده است. او تیمملی ایران را جوان کرده، به بازیکنان جوان فوتبال جسارت داده و روح جنگندگی را به فوتبال ملی ایران برگردانده است، اما آیا این کارنامه میتواند دلیلی باشد بر اینکه به عنوان یک مربی خارجی شاغل در فوتبال یک کشور، همه هنجارها را در هم شکسته و در فدراسیون و فوتبال ملی ایران یکهتازی کند. او تقریبا در این سالها هر کاری که خواسته انجام داده، بی آنکه کسی توان ایستادن مقابل او را داشته باشد. کیروش به اذعان همه صاحبنظران در موضوع آلاشپورت پیش از ورود این شرکت آلمانی به ماجرا با حمله به این شرکت تولیدکننده لباس در جریان اردوی تیمملی در آفریقا توانست به هدفش دست یابد، نفس اینکه آیا دریافت این پول قانونی بوده یا غیرقانونی موضوعی است جدا، اما اینکه اکنون کیروش حاضر نیست تبعات احتمالی دریافت چنین پولی را بپذیرد و با حمله به دبیرکل فدراسیون اصل رویداد را به حاشیه کشانده نکتهای است که باید مورد توجه قرار گیرد. شاید دردناکترین رفتار کیروش به عنوان مربی تیمملی که این رفتارها حتما هم باید با ضوابط و چارچوب رفتاری و حتی گفتاری همراه باشد این است که او این روزها به خود اجازه میدهد در مورد جایگاه و شخصیت مدیران فوتبالی کشور نیز اظهارنظر کند. سوال این است که او با به راه انداختن این درگیری میان مدیران فوتبال ایران به دنبال چه چیزی است؟ کیروش اصرار دارد که بگوید دبیرکل فدراسیون با چتر نجات فردی خارج از فدراسیون به فوتبال آمده است اما این موضوعی است که بارها از سوی خود دبیرکل به آن اقرار و اذعان شده اما کیروش با طرح مجدد آن به دنبال چیست؟ شاید کیروش با طرح این موضوع میخواهد به پیروزی نهایی برسد؛ پیروزیای که همه را مقهور رفتار و قدرت او خواهد کرد تا بهواسطه آن بیش از این هرچه بخواهد، بکند و بر همه جوانب فوتبال ایران حکومت کند. او میخواهد دبیرکل جدید نباشد. او از دبیرکل سابق تعریف میکند. او میان اعضای هیأترئیسه فدراسیون اختلاف انداخته. او میخواهد القا کند که کفاشیان خوب است و دبیرکل بد. او میخواهد عضو هیأترئیسه خوب و عضو هیأترئیسه بد بسازد البته با معیارها و ضوابط شخصی خودش. واقعیت این است که او نمیخواهد بازنده باشد در جنگ بیفرمانده این روزهای فوتبال ایران. اما آیا بهراستی یک مربی در همه کشورها دارای چنین قدرتی در عرصه عمل و گفتار است؟ او در بیانیهای که اخیرا برای مهدی رحمتی منتشر کرده به صراحت اعلام کرده انتخاب اسدی در فوتبال ایران براساس شخصیت و استعداد نبوده است و حضور او را هدیهای در تاریکی نامیده است. هرچند این اظهارات در واکنش به دخالت بیقاعده اسدی در تیمملی و تاکید دبیرکل بر حمایت از حضور رحمتی در تیمملی است که حتما هم اظهارنظری اشتباه و دخالتگونه در وظایف کیروش بوده است اما آیا اظهارات کیروش در وصف شخصیت دبیرکل در چارچوب قراردادش بیان شده؟ اصلا تصور کنید اسدی هیچ درکی از فوتبال و مدیریت در فوتبال ندارد، آیا این وظیفه سرمربی خارجی تیمملی است که انتخاب او در پست دبیرکل فدراسیون را تهی از شخصیت و استعداد بداند؟ آیا این اظهارات در فضای سردرگم فوتبال عرض اندام خارج از وظایف نیست؟ مربی تیمملی براساس چه استدلالی چنین اتهامات شخصیتی را به دبیرکل منتسب کرده است؟ او همچنین در بیانیه جدید خود علیه اسدی از گزینههای رویمیز سخن گفته، ادبیاتی که برای ایرانیها یادآور ظلم و زور است. بخواهیم یا نخواهیم او بازی را به زمین دبیر کل سابق، رئیس فدراسیون فوتبال، اعضای هیأترئیسه و وزارت ورزش و جوانان کشیده است اما سوال این است که موضوع ساده دریافت پول سرمربی از آلاشپورت چگونه ممکن است این همه تبعات گسترده شخصیتی و اداری برای مدیران فوتبال کشور داشته باشد؟با تاکید بر هیچگونه قضاوت و پیشداوری تنها پرسشی که مطرح است، اینکه آیا سرمربی تیمملی در یک کشور دیگر جهان سومی هم این اجازه و اختیار را دارد که شخصیت و مدیریت مدیران فوتبال و ورزش آن کشور را زیر سوال ببرد؟ آیا براساس قرارداد و قواعد و مقررات یک فدراسیون، سرمربی یک تیمملی نباید مصاحبههای انجام شدهاش را با مدیران فوتبال و فدراسیون هماهنگ کند و دایره اظهاراتش کنترل شده باشد؟ او این روزها پا را فراتر از دایره اختیاراتش گذاشته است. آیا اینکه تنها به پشتوانه فنی یک مربی اجازه تاخت و تاز گسترده به او در عرصه مدیریت فوتبال داده میشود، رفتار صحیحی است؟