printlogo


کد خبر: 148284تاریخ: 1394/8/13 00:00
نگاهی به نمایش «یک فیلم مستند داستانی» به نویسندگی و کارگردانی سعید هاشمی‌پور
لکنت در بیان داستان!

داستان تبدیل شدن یک توهم به یک واقعیت دستمایه آثار بسیاری در سینما و ادبیات بوده است. به گزارش تسنیم، داستان نمایش «یک فیلم مستند داستانی» درباره زن و شوهری است که در زندگی به بن‌بست رسیده‌اند. مرد که وکیل دادگستری است، از شغل همسرش ناراضی است و درباره آنچه ممکن است بر سر لوکیشین فیلمبرداری – زن در عالم سینما کار می‌کند – رخ دهد، احساس تردید دارد. آنان به این نتیجه رسیده‌اند که از هم جدا شوند و در همین راستا تصمیم به فروختن آپارتمان خود می‌گیرند. حال در انتظار یک خریدار برای خانه هستند.
 2 سارق – یک خواهر و برادر - در قالب مشتری وارد خانه می‌شوند و با تهدید زن، طلا و پول‌های او را به سرقت می‌برند. برادر در خانه می‌ماند و ناگهان مخاطب می‌بیند که پسر دست و پا بسته در میانه صحنه است و توسط زن تهدید می‌شود. این خلاصه‌ای است از نمایش سعید هاشمی‌‌پور که در آن قرار است با یک داستان واقع‌گرا مواجه شویم. در یادداشت کارگردان بر این اثر آمده است: «این نمایشنامه اثری رئالیستی است و به روز که به رغم گذشت سال‌ها، به لحاظ مضمون هنوز هم بشدت تازه و دارای طراوت است. با آنکه داستانی معمایی و پیچیده دارد، اما روابط زناشویی و شک‌‌ها و تردیدهایی که در یک زندگی مشترک به وجود می‌آید را واکاوی می‌کند». طراحی و کارگردانی این اثر نمایشی استیلیزه شده و مینیمال است و سعی شده تماشاگر با قصه همراه شود و به همراه کاراکترها دچار چالش در روایت‌های زندگی شود و از نگاه‌های غفلت‌زده و دور افتاده به سرانجامی مطلوب دست یابد. در این میان برای آنکه غلظت این رئالیسم هم بیشتر شود، نویسنده رویه‌ای ناتورالیستی اتخاذ می‌کند. این رویه جایی است که آنچه بر سر زن با بازی ریحانه سلامت می‌آید، به همان شکل و شمایل بر سر زن سارق آمده است و زن موفق به اثباتش در دادگاه نشده است. جالب آنکه زن سارق موکل شوهر با بازی اتابک نادری است که موفق نمی‌شود بیگناهی زن را ثابت کند. از همین رو داستان از 2 منظر در یک فضای ناتورالیستی به سر می‌برد و این فضا را خلق می‌کند که مرد وکیل با توجه به سررشته‌اش درحوزه قضایی، نمی‌تواند به زن‌های اطرافش اعتماد پیدا کند. از همین رو یک اتفاق 2 بار برای 2 زنی که در مقابل او هستند رخ می‌دهد ولی این دستمایه کافی برای یک نمایش نیست. نمایش بر سر یکی دوراهی قرار دارد؛ همانطور که مرد وکیل بر سر دوراهی است. این دوراهی از آنجا نشأت می‌گیرد که با تماشای این نمایش بین تئاتر بودن یا فیلم بودن آن مخاطب معلق است. آنچه روی صحنه به نمایش گذاشته می‌شود دستمایه فیلم‌های داستانی است که محبوبیت زیادی میان مخاطبان تلویزیونی دارد. داستان و مضمون و حتی شیوه بازی و بیان دیالوگ‌ها به شکل قابل‌توجهی یادآور سریال‌های تلویزیونی است و جنس بازی افراد به خصوص اتابک نادری و ریحانه سلامت این مساله را تشدید می‌کند. با فرض اینکه قرار است این نمایش همچون اسمش یک فیلم مستند داستانی باشد، باید آن را یک موفقیت برای سعید هاشمی‌‌پور دانست که در آن یک فیلم داستانی را روی صحنه بازسازی می‌کند. اما این نگاه خیلی خوشبینانه است و علت این مدعا در خود نمایش تداعی می‌شود. در این نمایش کارگردان مدام در پی آن است که صحنه را با تغییر موقعیت اشیا بچرخاند و به نوعی میزانسن دهد که مخاطب به دقت او در چینش اشیا و بازیگران پی ببرد. این نگرش کاملاً تئاتری است. از سوی دیگر وی از بازیگرانش خواهان نوعی بازی اغراق شده است. اوج این بازی را ریحانه سلامت به نمایش می‌گذارد که قرار است رفتاری نسبتاً هیستریک از خود نشان دهد. این مساله نوعی دوگانگی در ساحت فیلم جاری می‌کند. دوگانگی در نوع بازی سولماز نادری بیشتر از هر جای دیگر دیده می‌شود. با اینکه برای او یک تیپ در نظر گرفته شده است تا یک پرسوناژ، او گاهی با زبان پایین شهری حرف می‌زند و جایی با لحنی متفاوت صحبت می‌کند. فقدان یکدستی در بازی درباره ریحانه سلامت نیز صادق است. او در اوج ناکامی‌اش برای چیرگی بر شوهرش یا بهتر است بگویم بازگرداندنش، آرام و خونسرد رفتار می‌کند و این در حالی است که او قربانی این زندگی است. از همین رو نمایش «یک فیلم مستند داستانی» اثری است ناقص و در مرز میان نمایش بودن یا بازسازی یک فیلم معلق. در پی این رویه ممکن است برخی دیالوگ‌ها با وجود تلخی، در این دوگانگی مزه کمدی بگیرد. تئاتر می‌تواند محفلی باشد برای بیان ناگفته‌های زندگی در دل داستانی شناور که اگر به درستی توسط نویسنده و کارگردان نوشته شده و به اجرا درآید، می‌تواند ذهنیتی موثر را برای مخاطبان داشته باشد اما متاسفانه شاهد نمایش‌هایی هستیم ناقص و بی‌بهره از منطق حقیقت که تنها دلخوش ایده یک خطی خود بوده و بدون طراحی و خلاقیت در شکل نگارش و کارگردانی به دنبال به صحنه بردن اثر خود هستند، در این خصوص اگر چه انتقاد به شیوه زیستن می‌تواند چراغی برای تاثیر نزد بیننده باشد اما این نگاه مانند نمایش «یک فیلم مستند داستانی» اثرگذار نبوده و به سختی نفس می‌کشد. در مقایسه با آثاری با این مضمون، تمرکز نمایش روی شخصیت زن نمایش است و تماماً رویه‌‌ای جانبدارانه نسبت به زن دارد. در این میان با توجه به نگرش شبه‌روانشناسانه اثر، شخصیت مرد رها شده در پایان باقی می‌ماند. کافی است همین مضمون را در اثر فینچر دنبال کنید که در آن زن و مرد هر دو متهمند و در نهایت با هم محکوم می‌شوند؛ حتی اگر این محکومیت برابر با ادامه زندگی در کنار هم باشد.


Page Generated in 0/0061 sec