وقتی خبر تولید سریال طولانی ایرانی به روش آثار کشورهای دیگر شنیده شد، شوقی بسیار از رسیدن به موعد انتظار جهت آماده شدن آن سراغ دوستداران مجموعههای تلویزیونی را گرفت و تب اخبار آن در صدر رسانههای خبری قرار گرفت. حال با پخش قسمتهایی از این سریال، آنچه بیش از همه به مخاطب القا میشود رکوردشکنی سازندگان در تعداد قسمتهای سریال ایرانی است؛ 110 قسمت سریالسازی در مقیاس ایرانی که طبیعتا نیاز به وجود فیلمنامهای منسجم در بازه زمانی مناسب دارد و وجود نویسندهای خلاق از ملزومات اساسی کار آن به حساب میآید. مسالهای که در پرداخت روایت تاریخی سریال تاکنون به چشم میآید و از سویی اجرای افشار در مقام کارگردان هم خالی از هرگونه التهاب درونی رخدادهای زمانی دوران انقلاب است. داستان کیمیا، روایت زندگی دختری ماجراجو بوده که در کنار پدری نظامی و حوادثی تاریخی در سالهای منتهی به اواسط دهه 70 شمسی بسر میبرد و در کنار آن توطئه یکی از آشنایان ساواکی خانواده که درصدد مقاصدی شیطانی است. دختری که در مسیر انقلاب به باوری عمیق از زیستن میرسد و نگاهش با مردمان دورانی از آزادگی و استقلالطلبی گره میخورد. ایدهای که در مناسبتهایی اینچنینی بارها پخش شده و البته به دلیل ضعف روایی چندان در حافظه ذهنی مخاطبان باقی نمانده است. مجموعه تلویزیونی «کیمیا» روایتگر داستانی در 3 مقطع زمانی قبل از انقلاب، دوره جنگ و زمان حال به نویسندگی مسعود بهبهانینیاست که تولیدش از آذر ماه سال 1392 در 110 قسمت آغاز شد و لوکیشنهای تهران، خرمشهر و گرجستان مقابل دوربین قرار گرفت. به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، سیر حوادثی که در زندگی این خانواده رخ میدهد، آنها را درگیر توطئه و دسیسهای بزرگ و شیطانی میکند و کیمیا با تلاشی خستگیناپذیر درصدد نجات خانواده برمیآید و به این ترتیب او تبدیل به زنی مقاوم و استوار میشود. سریال «کیمیا» فساد، ظلم و تناقضات اجتماعی را در بسترهای مختلف جامعه نشان میدهد و دقیقا تلاش گروه سازنده وقایعنگاری و پرهیز از شعار بوده است. اما سوال اساسی این است که پس از گذشت چند هفته از پخش سریال «کیمیا»، چه حرفی برای مخاطب منعکس شده است؟ و چه نکته تاریخی جدید را به مخاطب یادآوری کند که تاکنون در قالب سریالهای کمتر از 100 قسمت زده نشده یا گفته نشده است؟ ساخت سریالی در 100 قسمت جز تعداد قسمتهایش باید در محتوا نیز گنجایش و کشش داستان را داشته باشد، زیرا امروز بسیاری از سریالهای سیوچند قسمتی ما حتی قابلیت بیان و بازگویی محتوایی ندارند ولی سازندگان با افزودن سکانسهای اضافه و ورود شخصیتهای زائد، داستان را طولانی میکنند که در نهایت باعث سردرگمی مخاطب میشود. در سریال «کیمیا» پدری نظامی را میبینیم که به دلیل علاقه به خانواده در دوراهی کار و خانوادهاش مانده است اما نه تاثیر متفاوتی از این خانواده ارائه میشود و نه داستانی ملتهب از دورانی تاریخی برای مخاطب به اجرا در میآید و حتی برخی سکانسهای مربوط به فعالیتهای انقلابی مردم کاملا تصنعی و به دور از هرگونه هیجان روایی به اجرا در میآید. کارگردان در این مجموعه بدون در نظر گرفتن جنبههای تاریخی تنها به دنبال اثری ملودرام در خاطرخواهیهای رخ داده برای کیمیاست! و البته در این جنبه نیز نمیتواند اثربخش باشد. داستان فیلم نیز میخواهد زندگی یک دختر را از ۱۸ سالگیاش تا میان سالگیاش روایت کند. اما شخصیت محوری سریال چنان سردرگم و تحت تأثیر شخصیتهای دیگر قصه است که هنوز نتوانسته هویت خودش را برای مخاطب بازگو کند و یک زاویه دید مشخصی از این چهره به مخاطب داده نمیشود. بیشک انتخاب برش تاریخی از دوران انقلاب و جنگ و مرتبط کردن آن به زمان حال و روایت 30 سال زندگی یک شخصیت برای مطول کردن سریال به 100 قسمت یکی از اهداف فیلمساز بوده است. البته این هم میتواند تمهیدی برای ساخت سریالهای تاریخی باشد اما این به آن معنا نیست که هر داستانی را میتوان در دل وقایع تاریخ وارد کرد و بیهیچ داده مناسبی آن را در دل یک ظرف بزرگی قرار داد. سرعت روایتهای مختلف داستان و وقایع سریال بسیار کند و کشدار پیش میروند. بیشک این طولانی و کشدار بودن بهمنظور معرفی شخصیتهای داستان نیست، زیرا اساساً نه کیمیا و نه خانواده فرخ پارسا که اصلیترین چهرههای این سریال هستند هیچکدام شخصیت پیچیدهای ندارند که سریال بخواهد با طولانی کردن داستان شخصیت آنها را برای مخاطب جا بیندازد. از سوی دیگر این سریال هم در ابتدای داستان، هیچ قصه فرعی ندارد که بخواهد همعرض قصه اصلی پیش برود و شخصیتهای آنها را به مخاطب معرفی کند، زیرا در قسمتهای آغازین این سریال چند چهره کلیدی و تأثیرگذار در زندگی شخصی فرخ وجود داشتند که همگی آنها در بخش اول داستان و تا پیش از سفر فرخ به تهران از داستان خارج شدند. پس علت این مطول بودن و کشدار بودن چیست؟ هیچ اتفاقی در طول قسمتهای پخش شده از این سریال رخ نمیدهد تا مخاطب را پای سریال بنشاند. اتفاق بخشهای اول زندگی فرخ هم که بیش از ۱۰ قسمت به طول انجامید چیزی جز سفر اجباری فرخ به تهران را مطرح نکرده است. این بخش که شامل ۱۰ درصد از سریال میشود بیشک میتوانست در ۳ یا ۴ قسمت بهطور خلاصه اما کامل و جذاب برای مخاطب نمایش داده شود. بهاینترتیب مخاطب بهسرعت سراغ اصل داستان سریال میرفت اما چنین نشد. این اتفاقی است که در طول سریال درباره بقیه داستانهای سریال نیز رخ خواهد داد. ازاینرو این طولانی بودن خواست و نیاز فیلمنامه نبوده است بلکه به نظر میرسد تنها به دنبال کش آمدن سریال در گسترهای بیش از 100 قسمت بودهاند! گویا به عقیده سازندگان برای ساخت سریالی فاخر باید تعداد قسمتهای اثر بالا، تعداد شخصیتهای قصه کثیر و ژانر تاریخی باشد. غافل از اینکه ساخت یک مجموعه تلویزیونی معادلهای چند مجهولی نیست که ترکیب این سه مورد نتیجهاش ساخت سریالی فاخر شود. درواقع این هزینه بالا، ژانر تاریخی و کثرت بازیگران فاکتورهای لازم و کافی برای ساخت یک سریال فاخر نیست، بلکه بازیهای خوب، رفرنس یا ارجاعهای درست تاریخی در فیلمنامه و شخصیتپردازی دقیق میتواند اثری را ماندگار و فاخر کند.