printlogo


کد خبر: 148621تاریخ: 1394/8/20 00:00
نگاهی به نمایش «مضحکه شبیه قتل» به کارگردانی حسین کیانی
شاه بی‌شین!

تئاتر ملی، تئاتری است که در سرشت و ساختار و گوهر آن، ملی بودن را باز می‌شناسیم. یعنی تئاتر ملی در شیوه ساختاری‌اش، باید نمایشی باشد که هر کس در هر جای جهان آن را ببیند بی‌هیچ نشانه آشکار بیرونی بتواند درک کند که این تئاتر از آن یک ایرانی است. برای نزدیک شدن به تئاتر ملی، باید ضمن پذیرفتن وجه ملی بودن این هنر دست به خلق آثاری بزنیم که بتواند با بومی‌سازی مفاهیم و قصه‌ها، شاخصه مهم سرگرم‌کنندگی و جذب‌کنندگی را در خود داشته باشد. متاسفانه ویروس گرته‌برداری از آثار غیروطنی و نمایشنامه‌های وارداتی که فاصله‌ای بسیار با ماهیت و فرهنگ اصیل این مرز و بوم دارد و نادیده‌گیری پتانسیل‌های بسیار تئاتر ملی و ایرانی ما معضلی برجسته در نگاه شبه‌مدرن هنرمندان این دیار بوده است. اما نمایش «مضحکه‌ شبیه قتل» که چندی پیش در تئاتر شهر به اجرا درآمد، نشانه‌هایی از ایرانی بودن داشته که با زبانی کمیک به تمسخر و نقد دوران قجری می‌پرداخت. دنیای قجرها و بویژه عصر ناصر‌الدین‌شاه که اغلب دستمایه آثار تصویری و نمایشی بوده است در اینجا نیز تاریخ اثر را تشکیل می‌دهد. ناصرالدین‌شاه ترور شده و در بلبشوی پس از مرگش
2 بیوه او تصمیم به برگزاری 2 نوع مراسم برای مرگش می‌گیرند. یکی می‌خواهد شبیه‌خوانی برای شاه راه بیندازد و دیگری قصد دارد مضحکه‌ای برای او به پا کند. از اینجا کمدی نمایش پررنگ‌تر می‌شود و تلاقی این 2 موقعیت وضعیت مضحکی را در صحنه خلق می‌کند. به گزارش «ایران تئاتر»، اجرای دوباره‌ نمایش «مضحکه شبیه قتل» پس از 12 سال یادآور دوره‌ خاطره‌انگیزی از تئاتر ایران است. نمایش «مضحکه‌ شبیه قتل» یکی از بهترین نمونه‌های تلفیق شیوه‌های نمایش ایرانی است که علاوه بر خنداندن مخاطب، باری از اندوه تاریخی را به دوش او می‌کشد؛ آمیزه‌ای شیرین و سرگرم‌کننده از حضور تیپ‌های سرشناس نمایش ایرانی از ارباب و نوکر و زن حاجی گرفته تا سیاه و زن‌پوش و نقشخوان. این همان مسیری است که حسین کیانی، کارگردان نمایش در چند نمایش از پس هم  پی گرفت، مسیری که توسط دیگران و در مقاطع مختلف دیگری هم به بار نشست و ثمر داد. برگ برنده «مضحکه‌ شبیه قتل» وجه کمیک آن است. کمدی، آن‌هم از نوع ایرانی‌اش چیزی است که این روزها نایاب است. فضای طنزآلود نمایش به ‌واسطه دیالوگ‌های بامزه و درگیری‌های لفظی کاراکترها و خرده‌اشعار محاوره‌ای (که درست در تشابه با نوع نمایش‌های مطربی و شادی‌آور ایرانی شکل گرفته) پیش می‌رود و با نیم‌نگاهی به خنده مخاطب، گاهی پا را فراتر می‌گذارد و لودگی هم می‌کند. از طرفی دوگانگی از ویژگی‌های بارز این نمایش است. از تقابل مضحکه و شبیه گرفته تا تقابل شخصیت‌های نمایش که در قالب 2 بیوه‌ شاه‌بابا متجلی می‌شود. این دوگانگی در نمایشی که همه چیزش نمادین است نمادی از وضعیت دوگانه مملکتی بی‌صاحب در آن دوران است که درست در بزنگاه مرگ شاه موقعیت خنده‌آورش رخ نمایانده و دعوای سنت و مدرنیته به‌شکلی مبتذل در آن سر برآورده است.  در اینجا همیشه کمدی بهانه‌ای است برای طرح حرف‌های جدی‌تر و جز این باشد باید به آن به چشم لودگی و فکاهی نگاه کرد. بنابراین تصور اینکه نویسنده چنین قصه طنزآلودی را بی‌آنکه در بطنش حرف دیگری برای گفتن داشته باشد رها کند، از اساس اشتباه است. حسین کیانی علاوه بر اینکه با تشریح موقعیت شخصیت‌های نمایش، داستان سرراستی را واگویه می‌کند به دنبال طرح یک گلایه شخصی در بطن داستان نیز هست. شاید چیزی بیش از یک گلایه و در واقع تلاشی برای ترسیم موقعیت هنرمند از نگاه خودش. ولی نکته‌ای که در اینجا هست این است که قدرت کمدی در اینجا می‌توانست زخم بزرگ‌تری بزند. این یکی از آن لحظه‌هاست که به‌نظر می‌رسد با توجه به شرایط زمانه بد نبود کارگردان به بازنویسی صحنه پایانی و اتخاذ موضعی متفاوت دست می‌زد. شخصیت عجیبی در نمایش هست به نام حوری که 40 سال پیش مرده و مدام در خواب و خیال هرکی‌باش‌خان ظاهر می‌شود. همچنین «اختر مقوا» که کاراکتر مستقلی است و نوع کمدی‌اش با بقیه متفاوت است همسر هرکی‌باش‌خان و دختر رئیس تجار بازار است. او مستراح‌دار است و در عین بیچارگی و فقر بسیار خسیس و مادی است. از ابتدای نمایش او در چاهک مستراح به دنبال یک «شاهی» می‌گردد. اختر محملی برای وسط کشیدن پای بازار به میانه این میدان است. می‌شود گفت حسین کیانی فقط خودزنی نکرده، بلکه بازار و تجارت را هم زده است. یکی به هنرمندزده و یکی به بازار، یکی به مردم‌زده و یکی به شاه بی‌هویت قاجاری. شاهی (واحد پول قجر) را کنایه‌ای از شاه گرفته که افتاده ته چاهک مستراح و به هیچ حیلتی بالا نمی‌آید. در پایان نمایش که اسلحه‌ای می‌افتد توی چاهک و تیری از آن در می‌شود، اختر این 2 تا را کنار هم می‌گذارد و تصویری استعاری از مرگ شاه عرضه می‌کند. با اینکه نمایش بامزگی‌های فراوانی دارد و مخاطب را با خودش همراه می‌کند اما 2 عامل اجرایی وجود دارد که به اجرا لطمه زده است. یکی مکان اجراست و دیگری مدت‌زمان آن. مدت زمان اجرای نمایش طولانی است و رفت‌و‌آمدهای مکرر بازیگران روی صحنه و صحنه‌های فراوان از پی هم به تدریج کسل‌کننده می‌شود. حتی با این‌همه شوخی و خنده هم نمی‌شود تماشاگر را برای مدت نزدیک به
130 دقیقه در سالن نگه داشت. بویژه که در برخی صحنه‌ها نمایش از ریتم می‌افتد و این خود نقیصه‌ای برای نمایش است. تالار اصلی هم به‌رغم امکاناتی که به گروه اجرایی می‌دهد و فضای مناسبی که برای تماشاگر دارد برای اجرای این نمایش انتخاب مناسبی به‌نظر نمی‌رسد بویژه که نمایش با توجه به سیاق سنتی‌اش اصلا نیازی به دکور چندان حجیمی هم ندارد. این نمایش در یک صحنه کوچک‌تر و حتی در یک بلک باکس می‌توانست به اجرای موفق‌تری برسد. در حال حاضر هنگام اجرای نمایش در صحنه تالار اصلی نور قسمت تماشاگران زیاد است و زیبایی‌شناسی صحنه نمایش را تحت‌الشعاع قرار داده است. به‌عنوان نکته پایانی می‌خواهم به صحنه امضای قباله طلاق یکی از  بیوه‌های شاه (که رؤیا میرعلمی نقشش را بازی می‌کند) اشاره کنم. این صحنه که تقریبا جزو صحنه‌های پایانی است ریتم فوق‌العاده‌ای دارد و تماشاگر را سر ذوق می‌آورد. در دو سوی صحنه، بازی در جریان است و دویدن‌های رؤیا میرعلمی میان دوسوی صحنه و مدیریت 2 رخداد نمایشی یکی با مردک جان (شهرام حقیقت‌دوست) و دیگری با هر‌کی‌باش‌خان (حبیب دهقان‌نسب) شوری به نمایش داده است.
 


Page Generated in 0/0160 sec