علامه طباطبایی به اتفاق همسر و برادرش به مدت 10 سال در نجف اشرف اقامت داشت. آن حکیم الهی در این مدت ضمن کسب معارف فقهی، عرفانی و فلسفی موفق شد آثاری را در حکمت و کلام اسلامی تدوین کند اما در اواخر این دوران از لحاظ معیشتی دچار مضیقه شد، زیرا نسبت به مصرف بیتالمال و سهم امام حساس بود و برای اعاشه و برآوردن مایحتاج زندگی از آن استفاده نمیکرد و هزینه زندگی وی از محل مختصر وجهی که از محل درآمد ملکی موروثی به دست میآمد اداره میشد که از تبریز به نجف حواله میشد ولی به تدریج که رضاشاه قدرت بیشتری به دست آورد مانع ارسال وجوه به خارج کشور شد و دیگر مبلغی به دست استاد علامه نرسید.
ایشان علاوه بر پیشه کردن قناعت کامل و به معرض فروش نهادن برخی اثاثهای منزل، دست به استقراض زد و پیوسته در انتظار رسیدن پول از ایران بود اما این انتظار به جایی نرسید و تدریجا امکانات مالی این خانواده به تحلیل میرفت و روز به روز دچار تنگناهای اقتصادی میشدند و همسر و طفلی 3 ساله وضع نامطلوب و ناگواری را سپری میکردند. در این بحران ناراحتکننده ناگهان به طور غیرمنتظرهای وجهی از ایران رسید. علامه با این مبلغ در اولین وهله بدهکاریهای خود را پرداخته و پس از ادای دین تصمیم به مراجعت از نجف گرفت. «سیدعبدالباقی» در نوشتاری، اظهار داشته که مرحوم ابوی به بنده فرمودند: آخرین ریال آن پول دقیقا صرف آخرین نیازهای سفر ما از نجف به تبریز شده و وقتی به موطن خویش رسیدیم، حتی دیناری از آن وجه، باقی نمانده بود و آن مقدار پول برای این نیاز واقعی در نظر گرفته شده بود.
هنگامی که این خانواده به تبریز رسیدند، اگرچه به لحاظ رسیدن به وطن و تجدید دیدار با بستگان و بهبودی اوضاع اقتصادی در وضع مطلوبی قرار گرفتند ولی همسر علامه از لحاظ معنوی و به خاطر قطع ارتباطی که با عتبات مقدسه داشت محزون به نظر میرسید.
علامه طباطبایی فرموده است: عیال ما که زن بسیار مؤمن و بزرگواری بود و در معیت ایشان برای تحصیل به نجف اشرف مشرف شدیم، ایام عاشورا برای زیارت به کربلا میآمدیم و پس از پایان این مدت، چون به تبریز مراجعت کردیم روز عاشورایی در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورا بود، میگوید ناگهان دلم شکست و با خود نجوا کردم: «10 سال در کنار مرقد مطهر حضرت اباعبداللهالحسین(ع) در روز عاشورا بودیم و امروز از چنین فیض عظمایی محروم شدیم. یک مرتبه دیدم در حرم مطهر حضرت امام حسین(ع) در زاویه حرم بین بالاسر و روبهرو ایستادهام و رو به مرقد مطهر مشغول خواندن زیارت هستم و مشخصات بارگاه سالار شهیدان همچون گذشته بود ولی چون روز عاشورا بود و مردم غالبا برای تماشای دستههای عزادار و سینهزن میرفتند تعداد زائران کم بود و تنها در پایین پای مبارک، مقابل قبر سایر شهدا چند نفری ایستاده بودند و برخی از خدام برای آنان زیارت میخواندند. چون به خود آمدم دیدم در خانه خود نشسته و در همان محل (در خانه تبریز) مشغول خواندن بقیه زیارت عاشورا هستم!
ناگفته نماند که این خانواده در تبریز به منزلی واقع در جوار خانه همان شخصی که امور ملک و اموال علامه و برادرش را عهدهدار بود راهنمایی شدند و پس از چند ماه توقف، خانهای در کوچه مجتهد تبریز اجاره کرده و بدان نقل مکان یافتند. از خانه پدری خبری و اثری نبود تا این مسافران در آن اسکان یابند. بعد از مدتی استراحت، دید و بازدید، صله ارحام و سپری شدن فصل سرما، علامه طباطبایی به منظور بازدید از زمینهای زراعتی عازم روستای «شادآباد» شد که مشاهده کرد قناتها نیمهخشک و زمینها سخت و متروک شده و زراعت کم رونق شده و درآمد هم آسیب پذیرفته است و ناگوارتر از این وضع به دستور رضاخان خائن برای همه املاک سند زده شده و املاک موروثی این دو برادر (علامه و سیدمحمدحسن الهی) به نام شخص دیگری ثبت شده و سند صادر شده بود.
علامه با تحمل مشقات زیاد و صرف هزینه و وقت بسیار به استرداد املاک موفق شده و چند سالی از عمر خود را در جهت احیای زمینهای زراعتی و اصلاح باغات سپری میکند و در این دوران که ایشان حتی در فصل سرما و حین ریزش باران و برف، مدام در حال تلاش بودند همسرشان با مرحوم علامه همکاری میکرد. معمولاً علامه و همسرش در سفرهای بین روستایی و نیز برای دید و بازدید اقوام و میهمانی بین خویشان که ساکن نقاط مجاور بودند از اسب استفاده میکردند و به قول فرزند ارشدش: «این زوج هر دو سوارکاران
لایقی بودند».