printlogo


کد خبر: 148765تاریخ: 1394/8/23 00:00
میراث فردید
از دست شما بی‌سوادها چه کنم؟

محمد رجبی‌دوانی: مرحوم فردید متفکری پیشرو نسبت به زمان و بویژه نسبت به افکار رایج در کشور خویش بود. آنچه او بیش از نیم قرن پیش مطرح ساخته چنان زنده است که در میان این همه هیاهوهای گوناگون که از راست و چپ شاهد هستیم، هنوز به عنوان بحثی زنده و عمیق مطرح است که موافقانش آن را در حوزه‌های مختلف ادبیات و هنر و فلسفه و علوم انسانی و اقتصاد درس می‌دهند و مخالفانش به‌رغم اختلافات ریشه‌ای با یکدیگر، با این نظریات فوق ژورنالیسم و قلم‌زنی‌های کلیشه‌ای خود، متحداً در رسانه‌های خود به آن هجوم می‌برند. این مخالفت‌ها علاوه بر آنکه به علت تغییر [صورت مساله‌ای] است که هردو جناح درصدد حل آن برآمده‌اند و هر دو هم وامانده و گیج هستند؛ به جهت دانش پیشرفته‌ای بود که فردید ارائه می‌کرد و برای قشر عقب‌مانده‌ای که خود را روشنفکر می‌دانست، قابل باور نبود. در این زمینه سخن مشهور حضرت علی(ع) مصداق دارد که می‌فرماید: «مردم، دشمن چیزهایی هستند که نمی‌دانند». نمونه این نوع مخالفت‌ها که حاکی از نوعی عقب‌ماندگی حیرت‌آور مدعیان روشنفکر وطنی ما است، نقد داریوش آشوری بر فردید بود که عبدالکریم سروش هم آن را ادای حق جامعه روشنفکری دانست. آشوری با تمسخر نوشته بود که «فردید معتقد است زبان‌های مردم جهان دارای ریشه مشترکی هستند و این سخن را تا کنون هیچ‌کس نگفته است.» در حالی که نخستین کتاب در این باره در سال 1911 منتشر شده بود و یک مراجعه ساده آشوری و سروش و امثال آنها به اینترنت می‌توانست ده‌ها کتاب اساسی را در این موضوع که تا امروز هم همچنان منتشر می‌شود ارائه کند. فردید خود را بیشتر دانشجو می‌دانست و دائما کتاب می‌خواند و بیش از آن فکر می‌کرد، بسیاری از اوقات که شاگردانش بحث‌های گذشته او را نقل قول می‌کردند، می‌گفت: «من در طول این مدت زنده بودم و مطالعه کرده و اندیشیده‌ام، اگر می‌خواهید چیزی از من نقل کنید از امروز من نقل کنید نه از سال‌های پیش». همین روحیه او نشان می‌دهد چقدر فاصله میان او و جامعه‌ای وجود دارد که با صرف گرفتن یک مدرک هر کس خود را فارغ‌التحصیل می‌داند و طبیعی است که نظیر آن دو نفر از ساده‌ترین اخبار علمی جهان هم عقب می‌ماند. جایی این داستان را قبلا هم تعریف کرده‌ام که روزی سخنرانی بسیار جذابی از مرحوم فردید در انجمن فلسفه با حضور عده کثیری از اساتید و دانشوران شد که تمام نکات آن برای حضار تازگی داشت. آنها بعد از جلسه از من خواستند به ایشان بگویم اجازه دهند تا آن را پیاده و چاپ کنم. من هم پس از سخنرانی که طبق معمول ایشان را تا منزل همراهی می‌کردم این تقاضا را از طرف خود و دیگران مطرح ساختم که باعث خشم شدید استاد شد. استاد بزرگوار از حرکت باز ایستاد و با چهره‌ای حاکی از عصبانیت و در عین حال رنجش، رو به من کرد و گفت: «از دست شما بی‌سوادها چه کنم؟ 90 درصد این مطالب در جهان امروز مطرح است و از من نیست، تنها آن بحث آخر از خود من بود و شما و دیگران چون از مباحث نظری اساسی جهان بی‌خبر هستید هر چه را فقط از من می‌شنوید به خود من  نسبت می‌دهید در حالی که همه دنیا آن را می‌دانند جز مدعیان دانش و تفکر در کشورهایی نظیر ما». وقتی امروز هم شاهد تکرار همان مسائل توسط جراید و برخی رسانه‌ها هستم احساس می‌کنم که «درد فارغ‌التحصیلی» را هنوز هم که هنوز است باید تحمل کرد. تمام کسانی که با استاد تا آخرین روزهای عمر با برکت ایشان همراه بودند، گواه این حقیقت هستند که حوادث بزرگ جهانی نظیر انقلاب اسلامی ایران، فروپاشی شوروی، بحران‌های متوالی فرهنگی و اقتصادی غرب، جنبش آزادی‌بخش در منطقه خاورمیانه و آمریکای لاتین، در کنار مطالعات پیگیر او و بازاندیشی‌های مداوم وی در آنچه حاصل کرده بود، چگونه نظریاتی را که او در باب فلسفه، فلسفه اسلامی، عرفان، فرهنگ و شرق و غرب داشت، تحول بخشیده بود که اگر برای شاگردان قدیمش بازگو شود قطعا باورکردنی نیست. آنچه میراث فردید است استمرار در کسب دانش و تفکر و بازاندیشی مدام و پرهیز از تکرار مکررات و تقلید و مرید و مرادبازی در حوزه مسائل نظری است و همین میراث برای دکان‌داران و باندهای سیاسی به ظاهر فرهنگی و علمی بسیار خطرناک است. او یکی از وجوه مختلف «نیست‌انگاری» مکنون در خودبنیادی عصر مدرنیته را در کشورهایی نظیر ما، فقدان ذکر و فکر اصیل می‌دانست. راز بقای او نیز در همین آزادگی و آزاداندیشی او بوده است که برای آزادگان و رهروان خستگی‌ناپذیر جذاب می‌نماید و بابی است برای رجوع به آنچه شاگردان مستقل‌الرأی او خود، اندیشیده و در همین طریق هر کدام به سبک و سیاقی
متفاوت نگاشته‌اند.


Page Generated in 0/0078 sec