محمدرضا کردلو: آخر این چه رفتاری است؟ این مدلش نوبر است دیگر! واقعا بعضی رفتارها که در این دوران «مچکریم» از آقایان سرمیزند، خلقالله را به فکر فرو میبرد که نکند ما یک
300 ـ 200 سالی به عقب بازگشتهایم که این جماعت اینطور میکنند! داستان «سکه اشرفی»، «حضرت سلطان» و «مجیز مقیمان دربار» که در خاطرات میرزاعبدالله مستوفی و دیگر اعاظم روزنگاری عهد قجر طرح شده است، به واسطه برخی اعمال و کردار، نمود عینیاش را در همین قرن 21 خودمان پیدا میکند.
«سوال چند؟» این سوالی است که برخی مسؤولان در مواجهه با رسانهها مطرح میکنند. رسانهها هاج و واج میمانند از طرح این سوال، اما مقامات تکرار میکنند: «سوال چند؟» رسانهها مثلا متوجه نمیشوند که منظور آقای مدیر سهلتی- به قول رماننویس خوشذوق مملکت- چیست. خودشان را میزنند به کوچه فلان و با خود میگویند: «حتما اشتباه شنیدهایم!» اما مدیر مملکت دوباره میگوید: «چند؟ سوالاتتان چند؟» بله! مدیر سهلتی میخواهد سوالات را بخرد، به جای آنکه به دنبال حل آن باشد. با این مدل مواجهه با نقادی معلوم است مشکلی حل نمیشود. مدیر نمیخواهد مساله حل شود، او میخواهد کار خودش را کند. در جمع مدیران پاییندستیاش هم لابد استراتژیاش را اینطور توصیف میکند: «ما کار خودمان را میکنیم. هیچکس نمیتواند جلوی ما بایستد. هرکس قیمتی دارد».
طبیعی است وقتی چنین مدیری بر مصدر امور باشد چه خواهد شد، صورت مساله پاک میشود. مشکلی حل نخواهد شد. پیشرفتی نخواهد بود و آن وقت است که همین مدیر که خود عامل این همه «عقبماندگی» است، خواهد گفت: ما غیر از آبگوشت بزباش و قرمهسبزی در چیزی پیشرفت نکردهایم. طبیعی است وقتی چنین مدیری بر مصدر امور باشد، پیشرفت را باید در رویا دید و آن وقت است که برخی آقایان خواهند گفت: باید مدیر وارد کنیم.
ترجمه چالهمیدانی آنچه تئوریسینهای دولت بر آن تکیه میکنند، همین اظهارات حضرات کابینه است که هرازگاهی بر زبان جاری میشود. از مزخرف خواندن طرح مسکن مهر، تا تئوری مترقی آبگوشت بزباش و قرمهسبزی، تا وارد کردن مدیر؛ همه از محکمات این دوران «مچکریم» است.
با این مدیر پیشرفت نمیکنیم. خب! معلوم است. آقای مدیر حالا برای فرار از نقد شدن یک «راهحل قجری» هم در پیش گرفته است. «سکه» را به «رسانه» میبرد تا مگر اهالی برنامه را «نمکگیر» الطاف شاهانه کند. تا مگر مورد سوال قرار نگیرد. تا مگر در پس طرح این سوالات و نقد حضرات گره کار شناسایی نشود و کشور پیشرفت نکند و عقبمانده شویم و آنوقت او که مبدع نظریهای مترقی(!) است بتواند برای توجیه تئوریاش دلیل و سند هم داشته باشد که «دیدید جز در آبگوشت بزباش و قرمهسبزی پیشرفت نداشتیم!»
کاش جلال بود و «از رنجی که میبریم» را برای این روزها مینگاشت، روزهایی که روشنفکران طرفدار دولت، شبیه شاه قاجار که میگفت: «نفت را میخواهیم چه کار؟» میگویند: انرژی هستهای میخواهیم چه کار؟
«از رنجی که میبریم» عنوان همه نوشتههای ماست این روزها. مدیر سهلتی «منطقه آزادی» با «منطق آزاد» سکههایی را که معلوم نیست از کیسه کدام خلیفه به دست آورده به برنامهای در رسانه «هدیه(!)» میکند، شاید مگر رسانه ضعیفالنفس باشد او را نقد نکند اما تیرش به سنگ میخورد. تهیهکننده برنامه، ماجرای سکههای هدیهای مدیر را به سبک این روزها برای همه در شبکههای اجتماعی روایت میکند. نوشته تهیهکننده برنامه «پایش» جالب است؛ «بعد از خروج میهمان از استودیو، جعبه زیر را به میهمان محترم دادم و گفتم روابط عمومی زیرمجموعه شما قبل از برنامه برای ما اینها رو فرستاده. جعبه را باز کرد، توش رو که دید، اول جا خورد. بعد خودش را جمع و جور کرد و پرسید یعنی این هدیه رو قبول نمیکنید؟! این بار من جا خوردم و محکم پاسخ دادم: توهین خیلی بزرگی بود به ما. به زیرمجموعهتون بفرمایید با رسانهها اینطور رفتار نکنند. گفت باشه. سکهها رو گذاشت جیبش و رفت!»
به پایانش دقت کردید! «سکهها رو گذاشت جیبش و رفت!» دارم فکر میکنم، رسانههایی لابد هستند که این مدیر با این سبک آنها را مورد عنایت قرار میدهد که او عادت کرده است؛ اگرنه وقتی همه رسانهها به وی میفهماندند اینجا جمهوری اسلامی است، او این عمل اشتباه را تکرار نمیکرد. شاید بپرسید کدام رسانهها. رسانههایی که برای فساد «دست و هورای بلند» میکشند از این عادتها دارند. ماجرای تیتر روزنامهها فردای به زندان رفتن آقازاده را به یاد دارید لابد؛ «قهرمان» بود برای رسانههای زنجیرهای، آقازاده! چند وقت پیش خبر رسید که آقازاده در زندان با خودش «سکه» اینطرف و آنطرف میکند. «سکه» انگار وجه مشترک همه مدیران «کارگزاران» است.