امیر استکی: استراتژیستهای امنیتی غربی شاید تا چند روز پیش میتوانستند مدعی باشند یک خطر درجه اول برای امنیتشان را به یک خطر درجه دوم و حتی درجه سوم تبدیل کردهاند. برای آنها این جای بسی خوشحالی داشت که رهبری جریانهای تندرو از شبکه القاعده -که سرفصل اهدافش مبارزه با مصادیق کفر در جهان بود- به گروه داعشی منتقل شود که اصلیترین هدفش بهزعم خود احیای خلافت اسلامی با الگو قراردادن دوران خلفای صدر اسلام است و قاعدتا این رسالت جدید سرزمینهای هدف آنان را از بلاد کفرستان غربی به بلاد اسلامی تغییر میداد. این پیروزی یعنی زدودن خطر تهدیدات تروریستی درجه یک برای آنها و تبدیل آن به فقط زحمت صدور اطلاعیههای تسلیت و همدردی(!) در پی تکه و پاره شدن مردمان مسلمان درجه 2 به پایین. سردمداران آزادی در اروپا که راسخترینشان فرانسه باشد آن روزی که سوریه کمکم به کام جنگ داخلی فرومیرفت ابدا تصور نمیکردند به دست خود و با همکاری دوستان سعودی و ترک خود بستری را فراهم میکنند که خود پذیرای پیامهای تسلیت سوزناک دیگران باشند.
در اینکه داعش چیست و چگونه به وجود آمد و چگونه تقویت شد و از کجا تامین مالی و... میشود، سخن بسیار گفتهاند و ما قصد پرداختن به آن را در این مختصر نداریم. ما بیشتر به دنبال بررسی بعضی حواشی این مساله در کشور خودمان هستیم. شبکههای مجازی این روزها پر شده است از واکنشهای مختلف به این رویداد. تحلیلها و نظرات مختلفی درباره ماهیت و ریشهیابی و تبعات بعدی و ... در این فضا یافت میشود ولی به نظر نگارنده آنچه در این بین مهمتر است مطرح شدن این مساله است که چرا واکنشهای طیف مثلا روشنفکر مملکتمان به حوادث پاریس اینقدر احساسی و عمیق است؟! و چرا همین افراد عمدتا در قبال حادثهای از همین دست و توسط همان گروه تروریستی و با ابعادی فجیع در لبنان؛ که فقط یک روز پیشتر از پاریس روی داده بود، ساکتانی بیتفاوت بودند؟ این نشانه چیست که مدعیان آزاداندیشی و برابریطلبی و آزادیخواهی و همه حرفهای خوب و قشنگ دیگری که در کتابها نوشتهاند، اینچنین دوگانه درباره مرگ انسانهای بیگناه متاثر میشوند؟ از هر دری که برای پاسخ به این سوال وارد شویم صاف میرسیم به این نکته که همه آن حرفها در یک نظام پوستپیازی درجهبندی انسانها زده شده است؛ نظام مرکز و پیرامون. اگر یادتان باشد سال 88 هم در داخل ایران همین مساله باز سوالبرانگیز شد که مگر رای ملاک نیست؟ پس چرا مدعیان گسترش دموکراسی و حقوق مردم زیر بار رای خود مردم نمیروند؟ و چیزی که آخر کار مشخص میشد این بود که در دل این قهرمانان اینچنین میگذرد که قاعدتا مردم شمال شهر تهران بیشتر مردم هستند و محقترند. و این شوخی نبود بلکه عین واقعیت بود. البته هر کسی حق دارد (البته استثنائاتی هم هست که در ادامه بیان میکنیم) که تعیین کند به چه کسی تسلیت بگوید یا نگوید و بالاخره دل کار خودش را میکند و هر کجا که گرو باشد و مرعوب زلف کمند هر که باشد در رثای او بیشتر خواهد شکست. کسی انتظاری بیش از این از شبهمدرنیستهای وطنی ندارد و حرجی به این دوستان نیست. قطعا این جماعت نماینده کل مردم ایران نیستند و ما فقط آنها را به حضور در دادگاه انصاف دعوت میکنیم و بس. اما آیا افرادی وجود دارند که رسما نماینده مردم ایران باشند و فعل، رفتار و عملکردشان را به پای مردم ایران بنویسند؟ عده تقریبا زیادی وجود دارند که هر یک بهگونهای نمایندگان رسمی مردمند و در راس آنها رئیسجمهور ایران قرار دارد. قطعا رئیسجمهور دیگر نمیتواند مثل رفقای روشنفکرمان همینطور عشقی باشد و مثلا بلافاصله پس از حوادث پاریس به ملت و دولت معظم فرانسه(!) تسلیت بگوید و قاعدتا بعد از آن هم در رودربایستی با ملت و دولت مظلوم لبنان قرار بگیرد و یک تسلیت هم پس از 2 روز تاخیر نثار آنها کند که خلاصه خدا بیامرزدشان!
قطعا نمیشود قبول کرد که حادثه بیروت از دید دستگاه عریض و طویل دیپلماسی دولت دور بوده است. البته شدت واکنش بین دولتها هم به گرمی و سردی روابط بینشان نیز وابسته است و از همین جهت هم تعجب بیشتر که ما لااقل با مردم لبنان یک مشترکاتی داریم و ناسلامتی یک 50-40 درصدی از آنها شیعهاند و انفجار تروریستی هم بیشتر آنها را هدف گرفته است و ته ته داستان اینکه دولت لبنان در داستان مذاکرات منتهی به برجام نقش منفی برخلاف فرانسه بر ضد منافع ما بازی نکرده است. همه اینها یعنی عوامل قابل دفاعی که میشد تاخیر یادشده را توجیه کنند در این میانه نقشی ندارند (مثلا اگر این اتفاق در عربستانسعودی میافتاد طبعا هیچ ایرانی تمایل زیادی به همدردی صمیمانه با آلسعود نداشت) پس یعنی دولت و در راس آن آقای حسن روحانی هم معتقد به همان نظام ارزشی مرکز و پیرامون هستند؟ نظام ارزشی که انقلاب اسلامی ایران مهمترین رسالتش را مقابله با آن میدانست. همه چیز حاکی از همین تمکین از نظم جهانی است. ارباب، رعیت و کدخدا. و ما مفتخریم اعلام کنیم با تمکین از چنین نظمی ما در دسته مفتخران به رعیتی جای خواهیم گرفت. این پیشرفت عظیمی برای خلق قهرمان ایران خواهد بود؟! البته در منظومه فکری و ارزشی ریاست قوه اجرایی چنین ورود مجددی به جهان فتحالفتوحی است که به ید باکفایت دولت و با کلید تدبیر و به مدد «هرهری مسلکی در عرصه سیاست خارجی» رقم خورده است. و ما شوربختانه مشتی بیسواد هستیم که مسائل کلان و در عین حال ساده را نمیفهمیم و بیخود دلواپس نظام ارزشی انقلاب اسلامی هستیم و قاعدتا بهتر است برویم به جهنم.